بهارانه های مهدوی

امام و بهار

      اگر نگفته بودند كه به او اين گونه سلام كنيد:سلام بر تو اى بهار انسان ها و شادابى روزگاران(السلام عليك يا ربيع الأنام و نضرة الأيام)،باز هم مى گفتيم بهار جان ها شمائيد و شادابى روزگاران از شماست: جویبار چشمم از شوق نگاهت دیدنی است / آن سحرگاهی که می آید بهار چشم هایت…  …

امام و بهار ادامه »

عيد و بهار

      بهار با عيد آغاز مى شود و نوروز يا روز نو كه آغاز تحويل سال جديد است، براى بهار دوستان روز عيد محسوب مى شود.اين عيد هم در بهارانه ها،به عيد ديدار يار و موعد وصال دلدار،نام گذارى و پيوند داده شده و مباركى يافته است: بهار هركسي تحويل سال است /  بهار …

عيد و بهار ادامه »

روزگار و بهار

          با آمدن بهار ،تحول بنيادينى در عالم ،روزگار و جهان رخ مى دهد كه بهاريه ها به آن پرداخته اند:   ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد/ اين  درد و غم طی می شود آخر بهاری می رسد… اگر آن گل به تنهایی نماید چهره بر عالَم /شود …

روزگار و بهار ادامه »

گل و بهار

      شاعران در بهاريه ها،از “گل” ،”باغ” و “بوستان”نيز به دلدار و نگار،گريز زده اند و با تعابير متفاوت،مستقيم و غير مستقيم از او ياد كرده اند: آمد بهار و گلرخ من در سفر هنوز /خندید و چشم من از گریه تر هنوز /آمد درخت و گل به بَر اما چه فایده /کان سرو …

گل و بهار ادامه »

دلدار و بهار

      بهار گوئى بهانه اي است كه شاعران از دلدار خود سخن گويند و از آن سرو دلجوى و يوسف كنعانى و انتظار زليخاها ياد كنند. جامى در بخشي از بهاريه اش ،پس از ياد يوسف كنعانى مى گويد:بيا جامى كه همت برگماريم/زكنعان،ماه كنعان را بياريم: گذار افکن به هر باغ و بهاری!/قدم …

دلدار و بهار ادامه »

ملال و بهار

          در بهاريه ها،هميشه  جايي هم براي دلشوره و ملال وجود دارد.ملال از اين كه بهار ظاهرى بيايد اما بهار حقيقى نيايد: صدای پای بهار آمد و بهار نیامد/ سکون و صبر و قرارم سر قرار نیامد/ به شوق دوست دلی داشتم نیامد و خون شد/به پای یار سری داشتم به کار نیامد…به خواب …

ملال و بهار ادامه »

يلدا و بهار

          شاعران پارسى در بهاريه ها، چنان كه خزان را در مقابل بهار، فراوان به كار مى برند،يلدا به عنوان “طولانى ترين شب سال” در برابر صبح سپيد و نورانى را براي بهار حقيقى وام ستانده و به كار برده اند:   …ببين چگونه قنارى به وجد آمده است/مترس از شب …

يلدا و بهار ادامه »

نرگس و بهار

          گل نرگس در بهارانه هاى شاعران ايران ، نماد گل بهارآفرين سالهاى خزان است و اشاره به بهار انسانها و مقام مقدس مهدوى است.اين گل تنها گلى است كه همه جهان را مى تواند گلستان كند: بگو با آنكه مى گويد به يك گل ،كى بهار آيد / گل نرگس …

نرگس و بهار ادامه »

معجزه بهار

          نكته ديگرى كه در اشعار بهاريه و بهارانه ، به مخاطبان يادآورى شده ،تذكر به “معجزه بهار “است! چه اعجازي از اين بالاتر كه  زمين مرده  و طبيعت فسرده ،دوباره زنده و پويا مى شود؛  دشت و باغ و مزرعه پر از شكوفه و زيبا مى شود؟ آيا اين قدرت …

معجزه بهار ادامه »

بهار و نگار

      در بهاريه هاي فارسي، نوعاً و بطور مشخص ، آمدن بهار با آمدن نگار ،گره مى خورد، آن هم نگاري كه شاه است و ماه است و طبيب است و آمدنش ، شفاي جان ها را به همراه دارد. مولوي مى گويد: بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد/ نگار آمد نگار …

بهار و نگار ادامه »

آمدن بهار

          …مترس از شب يلدا، بهار آمدنى است!     همه يقين دارند كه بهار آمدنى است! در اوج زمستان آنگاه  كه درختان ، خشك و لخت و بى حركتند و حتى يك شكوفه پيدا نيست؛ وقتى لشكر سوز و سرما مجال زنده ماندن را از هر گياهى گرفته است؛وقتى برف …

آمدن بهار ادامه »

بهارانه ها ى مهدوى(١.ما و بهار)

          ما ايرانيان را با بهار، سر و سرّى است؛راز و رمزى است؛بلكه نسبت فاميلى و خويشاوندى است! به خانه هامان دعوتش مى كنيم؛آمدنش را عيد مى گيريم؛خانه تكانى مى كنيم؛سبزه مى گذاريم؛سنبل و بنفشه مى آوريم ؛برايش سفره مى گستريم؛هفت سين مهر مى چينيم؛حياط خانه را آب مى پاشيم؛چشم به …

بهارانه ها ى مهدوى(١.ما و بهار) ادامه »