چرا دين؟

 
 
 
 
 
محمد بحث را شروع كرد: اين بار كه كلاس سطح يك معارف را خواستم شروع كنم،يكي از دانشجويان اجازه خواست و گفت: جناب استاد! اصلاً چرا بايد ديندار باشيم؟ آيا اين همه افراد در جهان،فاقد دين هستند، مشكلي دارند؟ آنها هم مثل بقيه دارند زندگى مى كنند و چه بسا بهتر هم باشند؛اصولاً چه ضرورتى است كه بر آموزه هاي دينى پافشاري شود و  چه اصراري با اين تاكيدات و اجبارها هست كه الزاماً آنچه را كه قبلي ها به آن معتقد بوده اند، به نسل امروز انتقال داده شود؟ ديدم بعضى از دانشجويان ديگر هم او را تاييد كردند، انتظار نداشتم در اولين نشست كلاس با چنين سوالي روبرو شوم ؛ نمى دانم شما اگر جاي من بوديد،چه مى كرديد؟ سوال او را پاسخ نمى داديد و مى گفتيد بعد از كلاس با هم صحبت مى كنيم و حالا به درس بپردازيم يا به نوعى وارد بحث با او مى شديد؟ هادي گفت: در كلاس من هم يكي از دانشجويان همين سوال را با عباراتى مشابه مطرح كرد ولي نه در جلسه اول؛ خوب شما چه كردي؟ وارد به بحث شدى؟ محمد گفت: آري، بر خودم مسلط شدم و جوابي دادم اما مى خواهم شما نظر بدهيد درست گفته ام يا نه…
 
هادي گفت: بگو، ما هم نظرمان را مى دهيم. من گفتم: يك تجربه هم من دارم كه بعد از تجربه محمد،عرض خواهم كرد. محمد گفت: ابتدا آن دانشجو را تشويق كردم كه چنين سوالي مطرح كرده و گفتم:سوال خوبي است؛ فكر مى كنيد سابقه ديندارى به چه زمانى باز مى گردد؟ باستان شناسان رگه هاي ديندارى را در آثارى كه از نخستين انسان ها به دست آورده اند، نشان داده اند؛به نوعى كه مى توان گفت دين،همزاد بشر است؛ انسان هاى اوليه هرگاه با خطرات مختلف مثل عوامل طبيعى مثل زلزله و توفان و سيل و آتشفشان و يا دشمن روبرو مى شده اند به شكل هاي متنوعى به نيايش پرداخته و رفع آن مشكلات را طلب مى نموده اند.اين به معناي آن است كه نيروئى در درون انسان،او را به ماوراء طبيعت، فرا مى خواند و يك گرايش درونى در او وجود دارد به نيروئى بزرگ كه قدرتى فوق العاده دارد.ممكن است اين گرايش كه از آن به فطرت خداشناسى ياد مى شود ، به طور موقت در زمان هايي كم يا زياد يا به ظاهر خاموش مى شده اما هيچوقت،نابود نشده است.اساس اديان هم بر مبناي همين گرايش درونى،نهاده شده و اگر آن گرايش نبود،ما هم الان بحث دين نمى كرديم…
 
هادى گفت: من هم گفتم: علت اهميت دين آن است كه با زندگى بشر،آميخته شده و در بسيارى موارد امكان جدائى نيست. واژه دين يا به انگليسىreligion ، در لغت به معنای راه و روش تعبیر شده که می‌توان آن را به راه و روشی که افراد برای زندگى خود اختیار می‌کنند تعريف نمود. همچنین آیین در اصطلاح، یک جهان بينى و مجموعه‌ای از باورهاست که می‌کوشد توضیحی برای یک رشته از پرسش‌ها که در طول زندگی بشر برای او مطرح می‌شود، مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و کیفیت آغاز و پایان جهان و حكمت پديده ها و چگونگی زیستن، ارائه دهد. دین مجموعه‌ای از نظام‌ های فرهنگی، اعتقادی و جهان بینی‌هایی است که با ایجاد نمادهایی، انسان را به ارزش‌های روحانی و گاه به ارزش‌های معنوی ارتباط می‌دهد. بیشتر ادیان با شرح روایات، الگوها، سنن و تاریخ های مقدس شان قصد دارند که زندگی را معنا و عمق دهند یا به هستی‌ شناسی بپردازند. آن‌ها مایلند تا اصولی اخلاقی، دینی یا یک سبک زندگی بهتری از ایده‌ هاشان را دربارهٔ ماهیت انسان و جهان هستی ارائه دهند.اين طور نيست كه اگر كسي دين را كنار گذاشت،خواهد توانست خود را از دست اين سوالات رها كند؛او هم بايد پاسخ منطقي بدهد و گرنه هميشه بايد جدالي درونى با خود داشته باشد ؛ مثل آنكه انسان گاهى كار بدى انجام مى دهد و بعد تا مدت ها عذاب وجدان همراه او خواهد بود…
 
گفتم:من هم تجربه اي دارم؛ در پاسخ آن دانشجو گفتم: دين يك موهبت الاهى است براي ارتباط انسان با آفريننده اش ؛ دين آموزش رهائى بشر از عبوديت هاى باطل به عبوديت خالق بي همتاست .يادت هست آن وقت كه آن بيمارى ناشناخته يكباره در جهان فراگيرشد، همه نوميد از راه حل هاي بشري براي درمان آن،به نيايش و دعا روي آوردند و حتى يك روز را روز دعا قرار دادند تا از خدا، نجات و رهائي از آن بيمارى كشنده را طلب كنند؟ گفت: آري يادم هست. گفتم: دين يعنى همين! يعنى طريقه ارتباط انسان با خدا، انسان وقتي سرخوش است، غافل و فراموشكار مى شود و اسير روزمرگى و مال و قدرت و مقام مى گردد اما وقتى در چنگال مشكلات ،ناتوان گشته و استخوانش از فرط بيچارگى لاي چرخ زندگى خرد مى شود از درونش آن نداي خاموش كرده را مى شنود كه فريادرسي هست كه صداي تو را بشنود؛او را صدا بزن! و بعد او را مى خواند و كمك مى شود و نجات مى يابد اما دريغ ، پس از نجات، بعد از مدتى باز دچار غفلت مى شود و خدا را فراموش مى كند. زندگى بدون خدا نه ميسر است نه با تجربه تاريخى همراه است كه بسيار دين ستيزان در زمان هاي مختلف تلاش كرده اند شعله دين را خاموش كنند اما موفق نشده اند بلكه گرايش به دين بيشتر شده است زيرا با فطرت و نهاد انسانى هماهنگ است، البته نه هر دين و آئينى!
 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *