رعايت تقوىٰ

 

 

 
در فرهنگ معارفى اگر بخواهيم اصلى ترين ويژگي انسان متعالى را در يك كلمه خلاصه كنيم آن كلمه، “تقوىٰ” است! تقوى،از ريشه «وقی» به معنای پروا و حفظ و صیانت و نگهداری است و منظور از آن حفظ خويش در برابر خدا و دستورات او و پرواي او را داشتن است: “پرواي خدا را داشته باشيد آن گونه كه شايسته پرواي او داشتن است “به تمام معناي پروا داشتن(اتَّقوا اللّه َ حَقَّ تُقاتِه)١يعنى به تمام معنا و حقِّ پروا پيشگى.معاني جانبي تقوى كه از همين پروا،نشأت مى گيرد،پرهيز داشتن،ترسيدن ، به حساب آوردن و ناظردانستن است.قرآن، تقوىٰ را یگانه معیار تام و تمام برای ارزیابی انسان ها قرار داده  و مى فرماید: شریف ترين و گرامى ترين و کریم ترین شما نزد خدا باتقوىٰ ترین شماست(انَّ أَکرَمَکم عندَ اللّه ِ أَتقيٰکم)٢. از همین رو، در ٤٩ موضع، متقین را ستوده و در٨٣ موضع، از پاداش ها و اثرات نیکوی تقوىٰ یاد نموده است. آیاتی از قرآن، تقوا را وسیله رستگارى و نایل شدن به رضاي خداي سبحان٣ و مایه قبولی اعمال٤و محور کرامت انسان٥ و میزان تشخیص حق از باطل٦ و راه خروج از بن بست های فکری، عملی و اخلاقی٧ معرفی می نمايد.
 
توضيح بيشتر در مورد دستاوردهاي تقوىٰ: ١.خروج از بن بست ها و بارش نعمت ها:”هر کس خدا تقواي الاهى پيشه كند، خدا راه بیرون شدن (از بن بست ها)را بر او مى گشايد و از جایی که گمان نبرد، به او روزی عطا کند”٨.      ٢..رستگار شدن:”ای خردمندان! تقوى پيشه كنيد، باشد که رستگار شوید”و نيز:”هر کس فرمان خدا و رسول را اطاعت کند و خدا ترس و پرهیزکار باشد، چنین کسانی را پیروزی و سعادت خواهد بود”٩.  ٣.گشوده شدن ابواب بركات:”چنانچه مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و با تقوىٰ می شدند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آن ها می گشودیم”١٠.  ٤.بهشتى شدن:”با تقوايان در باغ هاي بهشت و نعمت هايند”١١.   ٥.نجات و رهايي: “افرادی را که با تقوا بوده اند، از جهنم نجات خواهیم داد و ستمکاران را فروگذاریم تا در آتش به زانو درافتند”١٢.  ٦.بخشش گناهان و دريافت پاداش بزرگ:”هر که تقوىٰ پيشه كند، خدا گناهانش را بپوشاند و او را پاداش بزرگ عطا کند”١٣.  ٧.پذيرش اعمال:”خدا از متقيان،خواهد پذيرفت”١٤.  ٨. جلب دوستى خدا:خداوند اهل تقوىٰ را دوست دارد”و”تنها با تقوايان،دوستان خدا هستند”١٥… 
 
بصيرت و معرفت و دانش الاهى، از ديگر دستاورهاي تقوىٰ است:”چنانچه حضرت حق می فرماید: ” اگر با تقوا بودید خداوند توان فرق نهادن بین حق و باطل را نصیب شما می کند”١٦. این تقوا و تهذیب نفس است که نورانیتی در انسان ایجاد کرده كه غبارها را فرو مى نشاند و نوري در او ايجاد مى كند كه حقايق را مى بيند و مى تواند در هنگام روبرو شدن با شبهات، حق را از باطل تشخيص دهد و راه را بيابد. همچنين تقوىٰ كليد دستيابى به دانش وهبى الاهى است:تقوی پيشه كنيد تا خداوند به شما تعلیم دهد و بياموزد”١٧. همچنين خداوند كارها را بر اهل تقوى، سبك و آسان مى گرداند:”هر که تقوىٰ بورزد، خدا کار را بر او آسان می گرداند”١٨؛ و نيز مى فرمايد تقوىٰ، عامل حفظ شما از زيان هائى است كه دشمنانتان قصد ورود آنها به شما را دارند:”اگر صبر نمائيد و تقوا پیشه کنید، مکر و حیله آنان به شما ضرری نمی رساند”١٩؛ ضمناً اين باتقوايانند كه از هدايت قرآن بهره مند مى شوند(ذلك الكتاب لا ريب فيه هدىً للمتقين)٢٠…
 
به همين دلايل است كه اساس دعوت و ماموريت انبياء بر آراستن انسان ها به زيور تقوىٰ است؛ دعوت مردم به پوشيدن لباس تقوىٰ است كه بهترين لباس است(و لباس التقوی ذلک خیر)٢١. همچنين دعوت انسان به اينكه در اين دنيا زاد و توشه آخرت خود را كه همان تقوىٰ است ،فراهم آورند تا با دست پُر وارد بخش دوم زندگى خود كه زندگى جاودانى است،بشوند:”زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، تقوىٰ است!٢٢.نكته بسيار جالب و لطيف اين است كه خداوند،چنان تقوىٰ و با تقوايان را دوست دارد كه خود را نيز اهل تقوىٰ ناميده و اين نام،يكي از نام هاي الاهى شده است:”او اهل تقوىٰ و آمرزش است”(هو اهل التقوی و اهل المغفرة)٢٣!  امام صادق(ع) علیه در تفسیر اين آیه فرمودند: خدای عزّوجلّ می‌ فرماید: من اهلیت آن را دارم که از من پروا شود، و بنده‌ام چیزی را شریکم نگیرد، و من اهلیت آن را دارم که اگر بنده‌ای شریکی برایم نگیرد داخل بهشتش کنم و ماسواي شرك را بيامرزم؛ و نیز فرموده : خدای تبارک و تعالی به عزت و جلال خود سوگند یاد کرده که احدی از اهل توحید را به آتش نسوزاند”٢٤…
———–

 

١.آل عمران/١٠٢.   ٢.حجرات/١٣.  ٣.حج/٣٧.   ٤.مائده/٢٩.    ٥.حجرات/١٣.    ٦.انفال/٢٩.   ٧.طلاق/٢.  ٨.همان.   ٩.مائده/١٠٠؛ نور/٥٢.   ١٠.اعراف/٩٦.  ١١.طور/١٧.   ١٢.مريم/٧٢.   ١٣.طلاق/٥.   ١٤.مائده/٢٧.   ١٥.آل عمران/٧٦؛انفال/٣٤.   ١٦.انفال/٢٩.     ١٧.بقره/٢٨٢.   ١٨.طلاق/٤.  ١٩.آل عمران/١٢٠.  ٢٠.بقره/٢.   ٢١. اعراف/٢٦.   ٢٢.بقره/١٩٧.   ٢٣.مدثر/٥٦. ٢٤.صدوق،توحید٢٠/١؛ طباطبائى،الميزان١٦١/٢٠.  
 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *