اومانيسم

 

 

 
 
بى ترديد قرن جديد نيز از تأثيرات تفكر اومانیستى در امان نخواهد بود. اومانيسم يا انسان گرائى، شالوده فرهنگ و فلسفه بعد از رنسانس در غرب است که بر اساس آن، انسان ترازوى کلیه ارزش‏ها و فضایل شمرده مى شود و اختيار و آزادى و انتخاب او ملاك است.اين تفكر، زیربناى رنسانس و در تقابل با سلطه امپراتورى کلیسا به عنوان نگهبانان نظم حاکم بر جهان بود كه انسان مجبور به پذیرش صرف بود. کلیساى قرون وسطىٰ القا کننده این تفکر بود که تمامى امور اعم از مادى و روحانى برگرفته از نظمى است که انسان متعلق به آن است و سران روحانى مفسران و نگهبانان نظم حاکم بر جهان هستند. پایه‏گذاران اومانیسم مدعى بودند كه مى خواهند روح آزادى و خودمختارى انسان را که در قرون وسطا از او گرفته شده بود به او بازگردانند تا بتواند طبیعت و تاریخ را قلمرو حکومت خود ساخته و بر آن مسلط شود.اين تفكر به كلى خدا و دين را در معادلات زندگى اجتماعى كنار مى گذارد و با هر انديشه اى كه انسان ها انتخاب كنند مشكلى ندارد و نظام سياسى و اجتماعى را جداى از دين، تنظيم مى نمايد.
 
چنانكه ياد شد زادگاه اومانيسم،غرب بود كه انسان را رها از هر دين و آئين ،خداى خويشتن خواند و او را تنها در برابر قوانينى كه خودش ساخته بود مسئول دانست و هرگونه اعتقادي را براي او مجاز شمرده و حق او دانست اما بر اثر سلطه رسانه اى غرب به ويژه رشد بي سابقه اينترنت و فضاى مجازى اين انديشه به درون كشورهاى شرقى و حتى اسلامى هم كشيده شد و تأثير گذار گرديد؛ به طورى كه مردم اين كشورها نيز بيش و كم همان باور را پيدا كردند و خدا را به منطقه درونى افراد و حداكثر حيات فردى ، راندند و در واقع نقش خدائي و شريعت را در جامعه به خود انسان سپردند.اگرچه بعضي مسيحيان تلاش كردند با حفظ اعتقاد مسيحى اصول اومانيسم را هم بپذيرند كه از آنها به اومانیست‏های مسیحی ياد مى شود اما تقریبا تمامی اومانیست ‏ها سکولار هستند و تدريس دين در نظام آموزشى دولتى را مجاز نمى شمرند.اومانیسمِ سکولار، یک جهان‏بینی است؛ یعنی مجموعه‏ای از باورهاست که شخص به کمک آن جهان را تفسیر می‏کند. اومانیسم سکولار، به لحاظ فلسفی طبیعت ‏گراست و مى گويد جهان بوده، هست و خواهد بود و اينك انسان است كه بايد محور باشد و خود ،مقدرات خويش را با وضع قوانين رقم بزند…
 
در تفكر اومانيستى، اخلاق هم مبتنى بر آزادى انسان است و به علت همین آزادى است که انسان خود را در مقابل قوانین قطعى مکلف مى‏داند و دیگر احتیاجى نیست براى درک وظایف خود معتقد باشد وجود دیگرى در بالاى او قرار دارد. همچنین براى انجام وظایف خود محرک دیگرى غیر از قوانین لازم ندارد. در نگاه اومانيستى، انسان ميزان و غايت همه چيز است و به تشریع دین از سوى خدا نیازمند نیست و خود معيار و ترازوست؛ باید چنان عمل کند که دوست دارد با او رفتار کنند. در طول چند قرن گذشته كه اين مبنا در غرب مورد آزمايش و عمل قرار گرفت؛ نتايج و پيامدهاي مخرب آن آشكار شد و بعضى انديشمندان شان را به تجديدنظر واداشت.ناتوانى انسان در حل بسيارى از معضلات اجتماعى و بحران هاى روحى كه مبنايش همان محوريت انسان و اراده حاكمان فاسد بود، معايب اين تفكر را برملا ساخت و در انتقاد از برخی مضامین انسان‌ گرایی،ديدگاه  فراانسان‌ گرایی را مطرح كردند. در اين ديدگاه، گرايش منطقى به دين فطرى و شريعت الاهى علاوه بر اعتقاد فردى،حيطه عمل اجتماعى نيز منظور شده است…
 
دين فطرى تجاوز به دیگران را بد و قبیح مى‏ داند و عدالت و انصاف را خوب و حَسَن تلقى مى‏کند و لذا رفتار عادلانه به او آرامش وجدان مى‏دهد و ظلم و بیداد وجدان وى را مى‏آزارد، هرچند طبع زیاده طلب وى، او را به ظلم و تجاوز امر مى‏کند اما فطرت الهى، وى را به صفات الهى فرا مى‏خواند و چنین است که انسان با بخشش به همنوع احساس آرامش و لذت مى‏ کند و از دزدیدن مال همنوع، وجدانش معذب مى‏گردد.در اين ديدگاه بر حق الناس حتى بیش از حق اللَّه تأکید مى شود.دين  نه تنها بر رعایت حقوق مردم سخت تأکید مى‏کند، بلکه حتى در مورد حقوق حیوانات نیز توجهى فراوان مبذول دارد تا هیچ ظلمى بر آنان روا نگردد.وقتى در دين حقوق چهارپایان مراعات مى‏ شود در مورد رعایت حقوق مردم چقدر تأكيد مى شود؟ على‏(ع)به مأمور اخذ مالیات مى‏فرماید:چون به قبیله‏اى رسیدى بر سرآب آنها فرودآى بدون آن که به خانه ‏هاشان درآیى؛بعد از آن با آرامش به سوى ایشان برو؛ پس بر آنها سلام کن و توقفت را در میانشان کوتاه نما؛ از خود کم بگذار و آنان را حقیر مشمار و هرچه گفتند بپذير١…و به استاندار خود فرمود :مردم دو گروهند، یا برادر دینى تواند و یا در خلقت نظیر تواند٢. و فرمود:شینده‏ام متجاوزى بر زنى غیر مسلمان از اهل ذمه داخل شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره‏اش را ربوده پس اگر مسلمان پس از این رسوایى از اندوه بمیرد نباید ملامتش کرد٣.جوهر دين بر عدالت استوار است لذا هم بر آزادى و اختيار و انتخاب انسان تاكيد دارد و هم بر انقيادش در برابر وحى الاهى و شريعت كه سعادت دنيوى و اخروى او را تضمين مى نمايد…
—————-
١.نهج البلاغه،نامه ٢٥.  ٢.همان،نامه٥٣.  ٣.همان،خطبه ٢٧.
  
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *