فرجام طمع

 
 
 
 
 
نگاهى كرد به اخبار مربوط به مفاسد اقتصادى،اختلاس ها ، احتكارها ، انحصارها و مى خواست تحليل كند كه علت افتادن افراد به دامن اين فساد چيست؟ در جمع تحليل هائى ارائه شد مبنى بر ضعف قوانين مجازات مجرمين و قاطع نبودن نيروهاي باز دارنده و رواج رشوه و …بعد رو كرد به من  و گفت:به نظر شما ريشه اين فجايع كه جوامع را به فساد مى كشاند و زيانش براى مردم و چه بسا خود آنها و اطرافيان آنها بسيار است،چيست؟ گفتم: حرص، آزمندى و طمع! اين افراد از روى خودخواهى و افزون طلبى و چشم همچشمى و رقابت، مى خواهند به ثروت و قدرت خود از هرطريق و شيوه اى بيافزايند و براي اين كار دست به هركارى مى زنند.در حاليكه انسان در عمر محدودش با امكانات ساده هم مى تواند آسوده و بدون دغدغه و پاك زندگى كند.قرآن مى فرمايد:”هرگز چشم خود را به تمتعات مادى که به گروه‌ هایی از آنها (کفار) دادیم خيره مساز، و بخاطر آنچه آنها دارند غمگین مباش”١؛و در نكوهش بعض از يهودين طمّاع مى فرمايد:”آنها را حریص‌ ترین مردم حتی حریص‌ تر از مشرکان بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آنجا) که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند!”٢…
 
گفت: يعنى فساد بسيارى از اين مفسدان ريشه در طمع ورزي آنان دارد؟ گفتم: من نمى گويم، اميرمومنان مى فرمايد:”بيشترين كارزار و پرتگاه براى عقول انسان ها، زرق و برق طمع هاست”(اکثر مصارع العقول، تحت بروق المطامع)٣. وقتى ذهن افراد درگير طمع مى شود،ديگر از عقل خود،دستور نمى گيرند بلكه خود را به هر جرم و كار پَستى در مى اندازند تا به خواسته خود برسند. آن حضرت در مورد منافقان هم مى فرمايد: منافقان برای وصول به آن چه که طمع در آن دارند (از امور آخرتى خود را بي نياز شمرند تا بازارهای خود را برپای دارند و کالاهای خود را به فروش برسانند”٤. طمع موجب مى شود كه فرد، تن به هر خوارى و ذلتى بدهد تا به هدف دنيوى خود برسة:” طمع كار، در بند ذلت و خوارى گرفتار است”٥ ؛و موجب هلاكت خود مى شود :”طمع ، مایه هلاکت است”(كان الطمع هلاكاً)٦. رسوائى و از بين رفتن آبرو و شخصيت و دچار شدن به محاكمه و مجازات ، سرنوشت طمع ورزان است…
 
گفت: اين طور كه امام مى فرمايد، طمع خيلي خطرناك است!  گفتم:همين طور است ، به نظر امام طمع،خورنده شخصيت انسانى و خودباختگى ابدى اوست(الطمع رقٌّ مؤبّد)٧؛ زيرا بالاخره اين كار غير عقلائى او، او را به دام رسوائى مى اندازد و اعتبار و حرمتش نزد مردم از بين مى رود و نزد افكار عمومى ،ذليل و بي مقدار مى شود: “کسی که در دل طمع آرد، نفس خود را به حقارت و پستی وادارد و هرکه پرده از سختی خویش بردارد به ذلت خویشتن تن سپارد”٨. اسب طمع ،فرد را به مسابقه اى مى كشاند كه عاقبتش سقوط هولناك در دره بدنامى و زيان است و بازگشتى هم برايش متصور نيست:” همانا طمع ،شروع كننده اى است که بازگشت ندارد و ضامنی است که (به پیمانش) وفا ندارد؛ چه بسا نوشنده آبی که پیش از سیراب شدن، گلوگیر و خفه شده و هر اندازه که برای به دست آوردن چیزی بیشتر مبارزه و رقابت كند، به همان اندازه مصیبت از دست دادنش زیادتر است”٩…
 
گفت: براستى كه امير سخن چه زيبا ، فساد اين مفسدان را ريشه يابي نموده است؛در پرونده مفسدان و مستكبران و زياده خواهان و دنيامداران و مجرمان از نوع اقتصادى يا سياسى و جنائى كه دقت كنيم ريشه اى در طمع را مى توانيم مشاهده كنيم كه در همه آنها، افراد از هدايت عقل و دستورات شرع، سرپيچى نموده و اسب طمع در ميدان زيادى مال وقدرت و شهوت دوانده اند.كاش اندازه خود مى شناختند و به كفاف راضى مى شدند و از كاروان اولياي خدا و شرع و ملازمت حجت زمان خويش، جدا نمى شدند و بر مركب قناعت مى نشستند و غرور و زياده خواهى خود را مهار مى كردند و در لطيفه سخن سعدى دقيق مى شدند كه: طمع کرده بودم که کرمان خورم / به ناگاه خوردند کرمان سرم ! (يعنى طمع فرمانروائى بر كرمان و خوردن ثروت آن ديار،مرا به گور مبتلا كرد كه مغزم،خوراك كرمان شد!).اين هشدار از اميرمومنان بايد هماره آويزه گوشمان باشد كه:”مبادا که مرکب های طمع تو را به شتاب برانند و در آبشخورهای هلاکت فرود آورند”(ایاک ان توجف بک مطایا الطمع، فتوردک مناهل الهلکه)١٠…
——————–
١.سوره حجر ، آيه ٨٨.
٢.سوره بقره ، آيه ٩٦.
٣.نهج البلاغه،حكمت٢١٩.
٤.همان،خطبه١٩٤.
٥.همان،حكمت٢٢٦.
٦.همان،نامه ٣١.
٧.همان،حكمت١٨٠.
٨.همان، حكمت٢.
٩.همان، حكمت٢٥٧.
١٠.همان،نامه٣١. 
 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *