رحلت

 

 

 

سرانجام همه انسان ها، مرگ است و فرستادگان الاهى نيز همچون ديگران،دنيا را ترك خواهند نمود.پیامبر اکرم (ص) نيز پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب‌ های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش،چنانكه در غدير نيز از مرگ خويش خبر داده بود،آماده سفر آخرت شد.شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی (ع)را گرفته بود، همراه جماعتی برای زيارت اهل قبور به قبرستان بقیع رفت و برای آنها طلب آمرزش نمود. آنگاه به علی(ع)فرمود:”جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد؛ ولی امسال دو مرتبه عرضه نمود و اين نشان رحلت من است”١.و بعد فرمود:”اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده”٢؛ و فرمود:”به هر کسی وعده‌ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد”٣. سپس به منزل رفت و ابوبكر و عمر رابه حضور طلبید و گفت: مگر به شما امر نکردم که با جیش “اسامه” بروید؟ چرا نرفتید؟ آن دو بهانه آوردند اما رسول خدا از تخلف آنان سخت ناراحت شد و به مسجد رفت و با متخلفان از سپاه أسامه عتاب نمود و آنان را لعن نمود٤…
 
سپس  به خانه آمد و براي مدت كمى بيهوش شد در حاليكه تمام زنان و کودکان می‌ گریستند.لحظاتی بعد پیامبر به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا برایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوند. در این زمان عمر گفت:كاغذ و قلم نياوريد زيرا بیماری بر پیامبر چیره گشته و هذیان می‌ گوید! زيرا قرآن نزد شماست و کتاب خدا برای شما کافی است!٥حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (ص)از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود:”برخیزید و از من دور شوید”٦؛ آنگاه  در حضور جمع، رو به حضرت علی (ع) نمود و به او وصیت کرد و فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به او سپرد و افراد متفرق شدند…پس از مدتى به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر و عمر گفتند اما پيامبر جمله را تکرار کرد.”ام‌سلمه” گفت: «علی را می‌طلبد، به او بگوئید بیاید”٧.علی (ع)آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند.وقتی از او پرسیدند، پیامبر چه گفت؟در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد٨…
 
در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)،دخت گرانقدر و پاره قلبش فاطمه (س)بسیار گریان بود.پیامبر مطالبى به او فرمود كه گریه‌اش شدت یافت.آنگاه مطلب ديگرى  را به ایشان گفت که  تبسم نمود. بعد از ایشان علت گريه و لبخند را پرسيدند،فرمود:ابتدا خبر درگذشت خود را دادند كه گريستم بعد فرمودند: “تو اولین کس از اهل بیت من هستی که به من ملحق می‌شوى”این بود که من تبسم کردم٩. پيامبر خدا در لحظات واپسین حيات دنيوى خويش،سرش در دامان امیرمومنان قرار داشت١٠.  وقتى خبر فوت پيامبر داده شد،عمر در بیرون خانه فریاد می‌ زد که پیامبر فوت نکرده و بسان حضرت عیسی پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر این آیه را خواند:”محمّد نيست جز پيامبرى كه پيش از او نيز پيامبران در گذشته‌اند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به (آئين) گذشتگان خود بر مى‌گرديد؟!”١١سرانجام بنا بر قول مشهور در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر سال یازدهم هجرت پس از چهارده روز بیماری و کسالت، رحلت فرمودند١٢..
 
علی (ع) بر اساس وصيت خود پيامبر، پيكر مطهر آن حضرت را غسل داد و کفن کرد؛ سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود و مى فرمود: “پدر و مادرم به فدایت‌ ای رسول خدا ، با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمان ها قطع گردید…اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی‌کردید، آنقدر گریه می‌ کردم که سرچشمه اشک را می‌ خشکانید”١٣. سپس پيكر مطهرش در همان حجره اى كه وفات يافته بود در جوار مسجدی که تاسیس نموده بود، به خاک سپرده شد١٤.با توجه به اختلافاتى كه بعد از رحلت پيامبر(ص) ميان امت پيش آمد، ماجراى جلوگيرى عمر از آوردن كاغذ و قلم براى نوشتن وصيتى كه مانع اختلاف مردم شود، از مصیبت‌ های بزرگ تاريخ شمرده شده است ؛ زیرا اگر او مانع نمى شد، نص پيامبر نوشته مى شد و كسي را ياراي مخالفت با آن نبود١٥. در برخی از منابع اهل سنت نیز آمده که ابن عباس جلوگیری از نوشتن وصیت پیامبر را مصیبتی بزرگ خوانده  است١٦.در متون عربی از این واقعه به رزیّه یوم الخمیس (مصيبت روز پنجشنبه)یاد می‌شود…
———————
١.مفيد،ارشاد/٩٧؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى٢١٤/٢.   ٢و٣.همان.  ٤.الطبقات٣٣٦/٢و١٩٠؛صحيح مسلم٣٢٥/٢؛شهرستانى،ملل و نحل ترجمه جلالى٢٣/١؛طبرى،تاريخ الامم و الملوك٤٢٩/٣.    ٥. مسند احمد٣٥٥/١.    ٦.الطبقات٢٤٤/٢.   ٧.طبری، ترجمه تاریخ‌الامم ‌و الملوک٤٣٩/٢.    ٨. مفيد،ارشاد/٩٩.  ٩.الطبقات٢٤٧/٢.   ١٠.همان،ص٢٣٦؛ نهج البلاغه، خ١٩٧.  ١١. آل عمران/١٤٤.   ١٢.  الارشاد/١٨٩.  ١٣.نهج البلاغه،خ٢٣.   ١٤. الطبقات٢٨١/٢.  ١٥.جوهری، مقتضب الأثر/٣.   ١٦.بخاری، صحیح البخاری١٣٧/٥-١٣٨.  
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *