صلح كل

 

 

یکی از باورهاي مهم صوفیانه، تاييد هر نوع عقيده و باور و به اصطلاح«صلح کلى»است ؛ بدین معنا که هیچ دین و مذهب و آئینی را غلط نمی‌ شمارند و هیچ کدام را بر دیگری امتیاز نمی‌ دهند و اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می‌شمارند و صلح کل می‌ طلبند. در نظر آنان، دیانت اسلام با بت‌ پرستی، یکی است و کعبه و میخانه، و صمد و صنم  هم یکی است و صوفی پخته هیچ وقت ناظر به این نیست که انسان پیرو چه مذهبی است یا صورت عبادت او چیست بلكه اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می‌شمارد و معتقد است که وابستگی به مذهبی خاص، مانع و حائل در راه وصول به حق است، لذا می‌گوید:”صوفی موحّد باشد؛ و ابن الوقت، موحّد، لامذهب و قلندر، یک معناست”. یا می‌ گوید:”صوفی، موحّد است، موحّد، غیر محدّد است، مذهب در حد است و او رو به بی حدی است، پس در مذهب نباشد”( تاریخ تصوف در اسلام، قاسم غنی/٤٢٧-٤٢٩)،به همین دلیل است که به خود اجازه می‌دهد در هر زمان در قالب یک مذهب باشد…

به عقیده  صوفی یک حقیقت کلی و یک وجود حقیقی و واقعی در تمام عالم، منبسط است که ما به الاشتراک و سبب تحقق تمام موجودات، همان است و خارج از آن چیزی نیست یعنی هر چیزی در حد خود داری جزئی و پرتوی از آن حقیقت کلی هست پس عالَم من حیث المجموع کمال مطلق است ولی هیچ چیز هم به تنهائی کمال مطلق نیست؛ پیرو چنین عقیده اى ، هر ذرّه ای را جزئی از کمال مطلق و خدا می بیند و زبان حالش این است که: “در هر چه نظر کردم سیمای تو می بینم” و زیر بار تعصب و ترجیح فرقه ای بر فرقه ی دیگر نمی رود و فرقی میان مسجد و میخانه نمی نهد و نه تنها با هفتاد و دو ملت بلکه با عالم وجود در صلح و آشتی است؛ زیرا منظور صوفی کامل شدن است و می خواهد مظهر کمال مطلق که خداست بشود و چون مطلق، منبسط در همه اشیاء است و هر چیزی در حدّ معینی مظهر کمال است پس همه چیز را دوست دارد و هر دین و مذهب و مسلکی را احترام می کند و از آن چیزی التقاط می کند ولی بآن دلبستگی دائمی پیدا نمی کند و به قول مولوى عارف مذهب مخصوصی ندارد بلکه خدا مذهب اوست : مذهب عاشق ز مذهب ها جدا است/عاشقان را مذهب و ملت خدا است! 

ابن عربى ماجرای گوساله پرست شدن قوم بنى اسرائيل در غيبت موسى و غضبش بر هارون را پس از پرستش گوساله چنین نقل می کند:موسی علیه السلام بواقع و نفس الامر و به امر توحید، اعلم از هارون بود؛ چه اینکه می دانست اصحاب گوساله، چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرمود، غیر آن نخواهد شد لذا جمیع عبادت ها، عبادت حق تعالی است.بنابراین عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت گوساله می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت! چه اینکه عارف حق را در هر چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند! و عارف مکمل کسی است که هر معبود را مجلای حق می بیند که حق در آن مجلا پرستش می شود(ممدّ الهمم فى شرح فصوص الحكم/٥١٤-٥٢١)و شبستری در گلشن راز در همین معنی گوید:مسلمان گر بدانستی که بت چیست / بدانستی که دین در بت پرستی است! و لاهیجی در شرحش گوید: بت مظهر هستی مطلق است که حق است پس بت من حیث الحقیقه حق باشد و دین و عادت مسلمانی حق پرستی است و بت پرستی عین حق پرستی، پس دین در بت پرستی باشد! و ملا سلطان علی گنابادی نيز می نویسد:چون تمام اجزاء عالم مظاهر اسماء خداوند است چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده(تفسیر بیان السعاده٤٣٧/٢)!

اين باور در تضاد كامل با قرآن و حدیث است و اصل ديانت و همه تكاليف و عبادات و عذاب و عقاب و ارسال رسل و انزال كتب را زير سوال مى برد.خداوند فرمود: دينى جز اسلام نيست و هركه جز آن را بپذيرد از او پذيرفته نيست(آل عمران/١٩) و پيامبر خدا فرمود: بر شما می‌ترسم از این که دین الهی را سبک شمرده و خوار بدارید (بحار الأنوار٢٢٧/٦٩) و اميرمومنان فرمود: آن گاه که دو نفر برابر هم به تبلیغ پرداختند، به طور حتم یکی از آن‌ها گمراه است( نهج البلاغه، حکمت١٧٤).بر اساس اين باورهاي صوفيانه نعوذ بالله،موسى و فرعون و نمرود و ابراهيم و امام حسين و يزيد فرقى ندارند زيرا همه بر اساس قضاء الاهى جز خدا نمى پرستند؛ لذا بر اساس چنین اعتقادی ،غزالى لعن یزید و ابلیس را جایز نمی‌داند و آن را غير شرعى و غير اخلاقى مى شمرد.(احیاء علوم الدین، ١٥٧٣/٣)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *