حكايات و كرامات

 

 

در مكتب صوفيان، نقل حكايت بسيار رايج است و با قصه ها و حكايت ها، سعى در اثبات مدعاي خود دارند.قصه هائي عجيب، افسانه وار و مصنوع كه با آنها اثبات معجزه و كرامت براي مدعاي خود كنند و شيوه خود را حق شمرند. آن چنان مقامات و القاب براي مشايخ و اقطاب خود ذكر مى كنند كه خواننده با شنيدن اين القاب آنها را بسيار بزرگ بداند تا نقل هركرامتى را براي آنان راست پندارد.براي نمونه اين القابي است كه عطار در تذكرة الاوليا براي ابراهيم ادهم،ذكر كرده است:آن سلطان دنیا ودین، آن سیمرغ قاف یقین، آن گنج عالم عزلت، آن خزینه سرای دولت، آن شاه اقلیم اعظم، آن پرورده لطف و کرم، پیروقت ابراهیم بن ادهم رحمة الله علیه، متقی وقت بود، و صدیق دولت بود، و حجت و برهان روزگار بود، و در انواع معاملات ملت و اصناف حقایق حظی تمام داشت، و مقبول همه بود و بسی مشایخ را دیده بود و با امام ابوحنیفه صحبت داشته بود، و جنید گفت: رضی الله عنه مفاتیح العلوم ابراهیم. کلید علم های این طریقت ابراهیم است…نقل است که یک روز به سر چاهی رسید. دلو فروگذاشت، پر زر برآمد. نگوسار کرد.باز فرو گذاشت،  پرمروارید برآمد. نگوسار کرد، وقتش خوش شد. گفت: الهی خزانه بر من عرضه می‌کنی؟می‌دانم که تو قادری و دانی که بدین فریفته نشوم. آبم ده تا طهارت کنم! 

و حكايات ديگر از كرامات فسانه وار براي ابراهيم ادهم:نقل است که وقتی به حج می‌رفت، دیگران با وی بودند، گفتند: از ما هیچکس زاد و راحله ندارد. ابراهیم گفت: خدای را استوار دارید در رزق. آنگاه گفت: در درخت نگرید، اگر زر طمع دارید زر گردد؛همه درختان، مغیلان زر شده بودند به قدرت خدای تعالی! نقل است که وی در کشتی خواست نشستن، و سیم نداشت. گفتند: هر کسی را دیناری بباید داد.دو رکعت نماز گزارد و گفت: الهی از من چیزی می‌خواهند و ندارم. در وقت آن دریا همه زر شد! مشتی برگرفت و بدیشان داد. نقل است که روزی بر لب دجله نشسته بود و خرقه ژنده خود -پاره – می‌دوخت. سوزنش در دریا افتاد. کسی از او پرسید: ملکی چنان، از دست بدادی چه یافتی؟[چون قبلاً پادشاه بلخ بود و آن را رهاكرده و تارك دنيا شده بود]؛اشارت کرد به دریا که: سوزنم باز دهید. هزار ماهی از دریا برآمد، هر یکی سوزنی زرین به دهان گرفته! ابراهیم گفت: سوزن خویش خواهم. ماهیکی ضعیف برآمد، سوزن او به دهان گرفته…

 

نقل امثال اين حكايات و كرامات در كتب صوفيان فراوان است: همه دريا طلا مى شود! هزار ماهى ،هزار سوزن طلا به دهان مى گيرند و به ابراهيم عرضه مى كنند! و صوفيان نيز اين حكايات مى خوانند و باور مى كنند و به وجد مى آيند كه اين كرامات براي مشايخ آنها وجود داشته است! عطار در كتاب تذكرة الاوليا، حكايات و نقل هائى اينگونه براي حدود هفتاد نفر از اينان آورده است امثال حسن بصرى، رابعه عدويه،بايزيد بسطامى، سفيان ثورى، سري سقطى، جنيد بغدادى، ذوالنون مصرى،ابوالحسن خرقانى،حسين بن منصور حلاج، ابوسعيد ابوالخير و…در اين حكايات،دستورات شرع اصلاً براي صوفى اهميتى ندارد و به راحتى نقض مى شود و خواسته فرد بر حكم خدا ترجيح مى يابد: نقل میکنند که معروف کرخی روزه داشت و روز نزدیک به اخر بود،سقایی از نزد او گذشت و فریاد می کرد:خدارحمت کند کسی را که آب بنوشد، بگرفت و بنوشید و روزه شکست! یارانش گفتند مگر روزه نبودی؟ گفت چرا ولیکن به دعا رغبت کردم! از سهل تستري روایت است کـه در هر ١٥روز یک بار غذا می خورد، چون ماه رمضان در می آمد جز یک بـار بیـشتر نمـی خـورد!(اللمع، ابونصر سراج، تحقیق نیکلسون. لیدن/١٦٢)… 

و نيز در شأن ابراهيم ادهم: نقل است که یک روز جماعتی با او می‌ رفتند. به حصاری رسیدند. در پیش حصار هیزم بسیار بود. گفتند: امشب اینجا باشیم که هیزم بسیار است تا آتش کنیم. آتش برافروختند و به روشنایی آتش نشستند. هر کسی نان تهی می‌ خوردند، و ابراهیم در نماز ایستاد. یکی گفت: کاشکی مرا گوشت حلال بودی تا بر این آتش بریان کردمی.ابراهیم نماز سلام داد و گفت: خداوند قادر است که شما را گوشت حلال دهد. این بگفت و در نماز ایستاد. در حال غریدن شیر آمد. شیری دیدند که آمد گوره خری در پیش گرفته، بگرفتند و کباب می‌ کردند و می‌ خوردند، و شیر آنجا نشسته بود، در ایشان نظاره می‌ کرد.نقل است که چون ابراهیم را وفات رسید هاتفی آواز داد: الا ان امان الارض قد مات. آگاه باشید که امان روی زمین وفات کرد، همه خلق متحیر شدند تا این چه تواند بود؟  تا خبر آمد که ابراهیم ادهم قدس الله روحه العزیز وفات کرده است…اين است شيوه داستان پردازى و ابتناء مطالب بر نقل حكايت و اثبات كرامت و ترسيم هاله قداست براي اصحاب تصوف و خانقاه …

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *