وُلْتر(۱۶۹۴-۱۷۷۸) از نامدارترین فيلسوفان و نویسندگان فرانسوى عصر روشنگرى است. شهرت او به خاطر هوش خارقالعادهاش، مخالفتهایش با کلیسای كاتوليك، حمایتش از آزادی مذهب، آزادى بيان و شجاعت در پيگيرى عدالت بود.در هفت سالگی مادر خود را از دست داد و در یک خانواده مذهبی بزرگ شد. او در مدرسه لوئی کبیر توسط عیسویان آموزش دید و در آنجا زبان لاتین و یونانی را آموخت، و بعدها در طول زندگی نیز به طور سليس و روان ایتالیایی، اسپانیایی و انگلیسی را ياد گرفت.او در نويسندگى در همه شاخه هاى ادبى سرآمد بود و جوايز متعددي به او داده شد.به خاطر فعاليت هاي آزادى خواهانه اش عليه حاكمان فرانسه و فجايع كليسا دوبار به زندان باستيل افتاد و سرانجام حکمرانان فرانسه که نتوانستند فعاليت هاى ولتر را تحمل کنند، پس از دوبار زندان، او را از خاک فرانسه بیرون راندند و او در سال ۱۷۲۶رهسپار انگلیس شد و آنجا تعدادى از آثار خود را منتشر نمود. در سال ۱۷۲۹حکومت فرانسه به ولتر اجازه بازگشت داد و او خلق آثار ادبی و فلسفی را ادامه داد اگرچه کلیسا او را منحرف و فاسدالاخلاق نامید و مردم را به طرد نوشته هاى او فراخواند و عليه او اقداماتى نمود كه باز مجبور به ترك وطن گرديد…
در سال ۱۷۵۵ یکی از بدترین فجایع طبیعی قرن هجدهم رخ داد؛ زمین لرزهٔ لیسبون که بیش از بیست هزار نفر را در جا به کام مرگ کشید. این شهر پرتغالی نه تنها بر اثر زمین لرزه، بلکه به علت سونامی متعاقب آن و سپس آتشی که روزها زبانه میکشید، نابود شد. این رنج و نیستی باعث تزلزل ایمان ولتر به خدا شد. او نمیتوانست درک کند چطور اتفاقی نظیر این ممکن است جزئی از طرحی بزرگتر در عالم هستی باشد و اين نوع آزمون ها پيش تر نيز فراوان در جهان رخ داده است و رخ خواهد داد و انسان ها ممكن است به حكمت آن پى نبرند ولى در كل، حكيمانه است و چه بسا اختيار انسان ها موجب آن شده باشد. او مقیاس این درد و رنج را درک نمیکرد و با خود فكر مى كرد چرا خدایی خوب و عادل باید اجازه رخ دادن چنین اتفاقی را بدهد؟ به ويژه كه الاهيات كليسايي نيز قادر به حل اين سوال نبود. این موضوع را هم درک نمیکرد که چرا لیسبون باید هدف چنین حادثهای باشد؟ چرا آنجا و نه جای دیگری؟! تفکر در مورد این مسائل، پایههای ایمان او را سست تر از پیش کرد، البته بعدها كه مطالعاتى در مورد اسلام كرد جذب فرهنگ آن شد و در كتاب شرعيات مردى شريف، پيامبر اسلام را ستود و شريعت او را اصيل دانست و گفت:اصولى كه محمد(ص) به مسلمانان آموخت كسي در آن تعييرى نداد در حاليكه مسيحيت فعلي از هر جهت غير از دين عيساست.احساسات راستین وی را در باب خدا در نامه هاي او مى توان مشاهده کرد. نقل است که او گفته: تنها مشاهدهٔ آسمان بالای سرم و ستارگان در شب برای من کافیست تا بدانم خدایی هست…
اصطلاح «فلسفه تاریخ» را فرانسوا ولتر، ادیب فرانسوی و فیلسوف برجسته «عصر روشنگری» در قرن هیجدهم میلادی وضع كرد. گرچه منظور ولتر از ابداع این عبارت، بنیانگذاری شاخه جدیدی از فلسفه یا تاریخ نبود، لیکن بررسی انتقادی و فیلسوفانه تاریخ، آنچنان که ولتر پیشنهاد میداد، سرآغاز جریانی بود که به تغییر نگرش و اندیشه بشر نسبت به مقوله تاریخ انجامید. وی در رسالهای با عنوان «آداب و رسوم و روحیات ملل»، آرزو میکرد که ای کاش تاریخ قدیم را فلاسفه نگاشته بودند تا خواننده امروزی نیز مانند یک فیلسوف تاریخ را مطالعه مى كرد.ولتر درصدد بود تاریخ را به چیزی بیش از “نبش قبر مردگان” ارتقاء دهد.تا پیش از قرن نوزدهم از دیدگاه فلاسفه، تاریخ در میان علوم جایگاهی دون مرتبه داشت. این باور ارسطو که شناخت تاریخی را در مرتبهای نازلتراز شعر قرار مى داد،همواره مورخان پس از او را آزرده خاطر میساخت. این وضعیت ناخوشایند برای تاریخ و مورخ تا پایان قرون وسطی همچنان ادامه داشت.ولتر تأثیر عظیمی بر توسعه تاریخنگاری بواسطه ارائه راههای جدیدِ نظر به گذشته داشتهاست. پیش از او قالب تاریخنگاری از جنس بررسی شرح دیپلماتیک و وقایع نظامی و جنگی بود، اما او با جایگزین کردن سنن و آداب، تاریخ اجتماعی و موفقیت هایی در علوم و هنرها در بحث تاریخنگاری انقلابی را در این عرصه رقم زد. او نخستین کسی بود که تلاش جدی برای نوشتن تاريخ جهان كرد؛ و نيز نخستین کسی بود که بر سهم تمدن شرق بر فرهنگ اروپای میانه تأکید کرد.از کارهای تحقیقی وی میتوان تاریخ روسیه و فرهنگ فلسفی و عصر لويي چهاردهم و مقالاتی در باب سنن و روح ملتها(۱۷۵۶) را نام برد.
منظور ولتر از فلسفه تاریخ، نگارش تاریخ با روش نقادانه و خردگرایانه یک دانشمند علوم ریاضی و تجربی بود. تاریخی مستند، مستدل، بدون حب و بغض یا جانبداری ایدئولوژیک، و به عبارت گویاتر «تاریخ علمی». از آن پس همواره این پرسش مطرح بود که آیا میتوان پیروزمندیهای علوم تجربی در کشف و تبیین قوانین طبیعت را در علوم انسانی و در مورد بحث ما، تاریخ، نیز تکرار کرد؟ به بیان دیگر، آیا آن چنان که فلسفه طبیعت در معنای کلاسیک آن، موفق به شناخت قوانین جهان شده بود، میتوان «قوانین تاریخ» را در مقام مطالعه گذشته بشری بازشناخت و فرموله کرد؟ جهان روشن و امیدبخش پس از عصر روشنگری نوید آن را میداد که به زودی تحولی همان قدر انقلابی در علوم انسانی نیز رخ خواهد داد.آيا نیوتونی در تاریخ پیدا میشود که به ما بگوید تاریخ به چه سمت و سویی میرود و در حین پیمودن این مسیر از چه قوانینی پیروی میکند.؟ آيا کتابی با عنوان اصول منطقی فلسفه تاریخ ما به ازای «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» نگاشته میشود که درست با همان دقت نابغه فیزیک در مدل سازی گردش زمین به دور خورشید، به ما خواهد گفت که چه اتفاقی، چرا و چگونه، برای آینده تمدن بشری رخ خواهد داد؟!