مذهب من

 

 

 

پژوهش در سيره پيامبر(ص)، مرا شيعه كرد! ديدم كه پيامبر از ابتداى دعوت عمومى اش براي سران قريش، پس از دعوت به خداوند و نبوت خويش، به دستور خداوند،مساله جانشينى على(ع) را كه آن موقع، نوجوانى بود، مطرح نمود و پس از آن نيز در موارد متعدد مثل حديث منزلت كه فرمود:”تو اي على براى من همچون هارون براي موسى هستى، با اين تفاوت كه بعد از موسى پيامبران ديگرى آمدند ولى بعد از من پيامبر ديگرى نخواهد آمد”١و ماجراى غدير كه فرمود”هركس من مولاي او هستم، على مولاي اوست؛ خدايا دوستداران او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش”٢ و فرمود:”اى على، تو و شيعيانت، بهترين مردم هستيد”٣ و ده ها حديث ديگر. من اسلام و تشيع را دو چيز نمى دانم بلكه تشيع، همان قرائت محمدي از اسلام است.هركس به سيره و سنت پيامبر(ص)، وفادار باشد كه جانشين پس از خود را على(ع)و امامان معصوم از نسل او، معرفى فرموده، او مسلمان و شيعه على(ع) است. 
 
من اسلامى را پذيرفتم كه پيامبر(ص)، مرا به آن فراخوانده بود و فرموده بود:”من از ميان شما مى روم اما دو چيز گرانبها نزد شما باقى مى گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو، كتاب خدا و عترت من (يعنى اهل بيت) من مى باشند”٤.اصحاب رسول الله، هرچقدر هم كه والا باشند، جاي اهل بيت پيامبر را نمى گيرند.من چطور مى توانستم، على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين عليهم السلام را از جغرافياي اسلامم، خارج كنم و معارف دين را از آنان كه خاندان وحى اند، نياموزم و به سراغ كسانى بروم كه به مراتب در درجات پايين تري نسبت به آنان قرار داشتند و بعضاً افتخارشان شاگردى يكى از امامان يعنى امام صادق(ع) بوده است؟ اگر هم مى خواستم، عقل به من اجازه نمى داد قرائت اهل بيت عليهم السلام را كه در خانه وحى و درس آموخته پيامبر(ص) بودند را رها كنم و از كسانى بخواهم اسلام را بياموزم كه هيچ اعتبار و اعتمادى به سخنان شان نمى توانستم داشته باشم…
 
تشيع براى من، قرائت وفادارانه به سنت پيامبر و دستورات الاهى است. مگر اهل بيت پيامبر چه گناهى كرده بودند كه بايد توسط ديگران، خانه نشين شوند، يا جنازه شان را تيرباران نمايند يا خود و فرزندان و اصحاب شان را در كربلا، قتل عام كنند و محترمات شان را به اسارت گيرند؟ يا در حصر نگه دارند يا مسموم كنند و زندانى نمايند و در محله نظامى زير نظر دژخيمان قرار دهند؟ آيا اين بود جواب محبت هاى پيامبر(ص)؟ اين بود پاسخ اين آيه قرآن كه از قول پيامبر(ص) نقل مى كرد:”من از شما مزدى براي رسالتم نمى خواهم جز دوستى با نزديكانم”٥؟ آيا سزاى “ذوي القربىٰ” يعنى اهل بيت پيامبر(ص) به جاي تكريم و دوست داشتن، خانه نشينى و حصر و مسموميت و شهادت و اسارت بود؟ من، كدام را بايد انتخاب مى كردم و خليفه مسلمين مى شمردم:اصحاب سقيفه را كه على(ع) را ناديده انگاشتند يا معاويه و يزيد و وليد و منصور دوانيقى و هارون و مامون و معتصم و…را؟ اينان بودند كه پيامبر(ص) آنان را هم شأن قرآن شمرده بود و مرا بعد از خود به قرآن و اينان سپرده بود؟!
 
 من به شيعه بودنم افتخار مى كنم و آن را اسلام راستين مى شمرم؛ ضمن آنكه هيچ  جنگى با ديگر قرائت ها ندارم و معتقدم هركس حق دارد، آزادانه و از روى اختيار، انتخاب خود را داشته باشد. من معتقدم همه مسلمان ها با هر قرائتى از اسلام بايد در برابر دشمنان اسلام، صف واحده و يد واحده باشند؛ اتحاد داشته باشند و از هر تفرقه اى كه به ضعف آنها مى انجامد، پرهيز نمايند؛ و نيز معتقدم از طريق بحث و گفتگوهاى عالمانه مى توان، اختلافات را كم كرد و بر مشتركات افزود و دل ها را به هم نزديك تر كرد و از تعصبات كم نمود كه راه نزديكى واقعى، آزاد فكرى و ترك جدال و تعصب است و هدايت ، دست خداست و اگر كسى در راه خدا تلاش كند، خداوند راه درست را به او نشان داده  و هدايتش خواهد نمود.اين اصلى است كه خدا تعهد نموده است٦. بسيارى از كسان از همين طريق، حقيقت را يافته اند و كتاب هايي چون” آنگاه ، هدايت شدم”٧ و ده ها كتاب ديگرنوشته اند كه به چاپ هاي بسيار رسيده و به زبان هاى متعدد، ترجمه شده است…
————-
١.مسند احمدبن حنبل٢٧٧/١ و ٤١٧/٣ و٥١٣/٧ و ٥٩٧ و منابع بسيارى ديگر.   ٢.ر.ك:الغدير، عبدالحسين امينى. ٣.سيوطى،الدّرالمنثور٣٧٩/٦ و بسيارى منابع ديگر.    ٤.مير حامد حسبن، عبقات الانوارجلد ١ تا ٣.    ٥.شورى/٢٣.    ٦.عنكبوت/٦٩.    ٧. محمد تيجانى، “ثم اهتديت”.
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *