پايان ايدئولوژى

 

 

 
ایدئولوژى، ترکیبى از «ایده»‏ و «لوژى‏» به معناى علم مطالعه عقائد و نظرات بود كه نخستین بار در پایان قرن‏ هجدهم، بعد از انقلاب فرانسه و در سال١٧٩٦ از سوی «دوتراسى‏» به کار رفت‏. با مرور ایام و فرارسیدن سده بیستم، ایدئولوژی بیشتر به معنای منظومه‌ های فکری و جهان‌بینی‌ های معطوف به عملی شد که برنامه سیاسی و اجتماعی انسان قرن را پی‌ریزی می‌کنند. سده بیستم، بدون شک عرصه بزرگترین رقابت ایدئولوژیک تاریخ بود. انواع و اقسام «ایسم»‌های سیاسی در پهنه جهان طراحی و ارائه می‌شدند و هر یک هم ضمن تاکید بر حقانیت خود به نفی دیگران می‌ پرداخت. شاید بتوان بن‌مایه‌ های غالب این ایدئولوژی‌ها را در نظریه‌های فلسفی پیشتر از سده بیستم هم پیدا کرد اما آنچه در این سده از اهمیت برخوردار است شدت رقابت و درگیری میان ایدئولوژی‌ها است که آثار فراوانی بر زندگی سیاسی مردم جهان داشت.اوج این نبرد ایدئولوژیک را می‌توان در کوران جنگ سرد بين دولت شوروی که خود را هوادار طبقه کارگر می‌دانست و دیکتاتوری پرولتاریا را تاسیس کرده بود با آمریکای لیبرال-دموکرات كه نماينده اعظم ليبراليسم بود، مشاهده كرد…
 
پس از جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازي وایتالیاي فاشیست سخن از پایان ایدئولوژي به میان آمد. درپایان سده بیستم نيز با فروپاشی شوروي مبحث پایان ایدئولوژي با قوت بیشتري دنبـال گردیـد. این پایان یا مبنی بود بر ادعای پیروزی یک ایدئولوژی بر ايدئولوژى ديگر و یا به ایدئولوژی زدایی و نزدیک شدن میل مردم جهان به گرایش‌ های میانه‌ تر اشاره داشت. با این همه قدرت‌ یابی احزاب تندرو لیبرالی در آمریکا و انگلستان –تاچر و ریگان- و نیز تزاید و تداوم اختلاف میان شرق و غرب و ظهور اسلام‌ گرایی سیاسی از مواردی بودند که به عنوان مثال نقض در برابر ادعای پایان ایدئولوژی مطرح شد و درستی آن را به چالش کشید.فروپاشـی بلـوك شـرق بـه اقتـدار اندیشـه “پایـان ایـدئولوژي” افزود.تحولات عميقى كه در عرصه چالش هاى ایدئولوژیک و سیاسـی در غرب رخ داد آنها را به دست کشیدن از آرمان ها واصول ارزشی که در نظرشان بـه اوهـام نزدیـک تـر بود تا حقیقت، سوق داد و به اندیشیدن درباره دگرگونی نظام کنونی جهـان واداشت. آنچه درخصوص ایدئولوژی ها مطرح است این است که گرچه جهان شاهد فروپاشـی ایـدئولوژی هاي بـزرگ تغییرطلب مانند کمونیزم،فاشیزم وسوسیالیزم بوده اما شواهد حاکی ازآن است کـه دنیـاي حاضـر هرگز خالی ازایدئولوژي نخواهد بود،آنچه مهم است این است که ایدئولوژیها در قرن حاضر به مرور هرچه بیشتر رویکردي کاربردي و روزمره به خود گرفته اند. دنیاي آکنده از ایدئولوژیهاي درگیر، محافظه کـار ،تغییرطلب ،ارتجاعی وترقی طلب است. این ایدئولوژیهاي درگیر،ارتباط محکمی با چالشـهاي اجتمـاعی وجمعی دارد که،بشرخواسته یا ناخواسته درآن بسر می برد.
 
شعارپایان ایدئولوژي، شـعاري فریبنـده بـراى گسترش حاکمیت ایدئولوژي قوی تر و وابسته کردن اراده واندیشه ضعیف ترها است.آنچه مسلم است با نگاهی موشکافانه می توان دریافت که سخن از پایان عصر ایدئولوژی ها نه تنها بـه معناي واقعی پایانی بر ایدئولوژي نخواهد بود بلکـه با قطعیت می توان ذکر کرد که عصر ایدولوژی ها نه تنها سر نیامده بلکه ما شاهد یک نوع تغییري کـارکردي در ایـدئولوژی ها هسـتیم.امروزه ایـدئولوژی ها از حالـت تئوریك گذشته خارج و در زندگی بشر امروز به صورت کارکردي در آمده اند. بنابراين ایده پایان عصر ایدئولوژی نه تنها قابل پذیرش نیست بلکه می توان گفت در سده اخیر تنها باید شاهد تغییر رویكرد و کارکرد ایدئولوژي ها باشیم و آنچه هست این است که ایدئولوژی ماندگار است چرا که اندیشه، تا بشر وجود دارد همزاد بشر خواهد بود.پس آنچه در اواخر سده بيستم و اوایل سده بیست ویکم از سوي مجامع غربـی منتشـر گردیـد نـه پایـان ایـدئولوژي بلکـه خلاء ایدئولوژیکی ناشی از بین رفتن ایدئولوژي سوسیالیسم بلـوك شـرق و ايدئولوژى ليبراليسم بلوك غرب بعنـوان کفه تعادل منازعات ایدئولوژیک بوده است.
 
بحران ایدئولوژیک ناشی از خلاء معنویت در جامعه غربی به واسطه حاکمیت دنیاي مدرن که برآیند رنسانس علمی در غرب و افـراط دوران کلیسـا محـوري در غرب بود می باشد؛ همچنين ناشی از فرو پاشی قطب کمونیسم بعنوان معارض اصـلی نظـام سـرمایه داري غربی است که پس از آن دنیاي سرمایه داري با یک نوع سردرگمی و خـلاء ایـدئولوژیک برخـورد نمود که ارایه نظریاتی چون برخوردتمدن هاي هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما در راستاي پر کردن این خلاء ارزیابی می گردد. پایان تاریخ نه آنطور كه آنها مى گويند بلكه همان آخر الزمانی است که ادیان توحیدي و پیامبران الهی وعـده آن را داده اند.پایان تاریخ  تابع نظریات بشري نيست  بلكه تابع اراده الاهى است كه وعده آن توسط پیامبران به انسانها داده شده است و حکومـت آخـرین از آن صـالحان خواهـد بـود. مکاتـب و ایدئولوژیهاي غیر غربی از جمله دین اسلام علاوه بر اینکه یک دین الهی است، نهضت فکري نظام منـد و نیرومندي است که توانایی مدیریت جهان را با رهبرى الاهى خواهد داشت و گرايش هاي مردم جهان در سده پيشين و سده پيش رو به سوي معنويت دينى نشان از آن دارد كه تنها با ايدئولوژي الاهى مى توان آينده اي معنوى تر و عادلانه تر و پرآرامش تر براي انسان امروزى باور داشت…
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *