حق و باطل

 

 

خيلي اهل مطالعه بود؛ از همه مكاتب فلسفى و عرفانى و فرق و اديان ،كتاب مى خواند؛روزى او را در كتابخانه مركزى دانشگاه ديدم؛ گفتم: در ضمن اين مطالعه ها به چه نتيجه اى رسيدى و كدام را حق و كدام را باطل يافتى؟ گفت: تشخيص حق و باطل دشوار است زيرا همه مكاتب حرف هاى حقى دارند و بطور قاطع نمى توان آنها را باطل دانست، لذا افرادى مثل من متحير مى مانند كه حق با كداميك از آنهاست! گفتم مى دانى علت تحيرت چيست؟ گفت: چيست؟ گفتم:علتش اين است كه حق را با باطل مى آميزند لذا تشخيص براي بعضى دشوار مى شود.اميرمومنان در اين زمينه يك سخن راهبردي دارند و مى فرمايند: “اگر باطل با حق نمى آميخت، بر جويندگان حق پنهان نمى ماند و اگر حق به باطل پوشيده نمى گشت، زبان معاندان از طعن بريده مى شد. ولى همواره پاره اى از حق و پاره اى از باطل درهم مى آميزند، در چنين حالى شيطان بر دوستان خود مستولى مى شود و تنها كسانى رهايى مى يابند كه الطاف الهى شامل حالشان شده باشد”١…

گفت: پس راه حل چيست؟ گفتم: وجدان هر انسانى، با عقل فطرى خويش، حق و باطل محض مثل قبح ظلم و حسن عدل را تشخيص مى دهد،اما اگر حق و باطل با هم آميخته شود ، تشخيص آن دشوار مى شود و افراد متحير مى شوند.راه حل آن ، تعمق بيشتر خود فرد( يا با كمك كارشناس ماهر) براي جداسازي حق از باطل است.براي مثال در جنگ صفين،معاويه كه در حال شكست بود قرآن ها را بر نيزه كرد تا سپاه امام را بفريبد و متاسفانه اين حيله موثر افتاد و گروهى با ديدن قرآن ، فريب خوردند و جنگ را ترك كردند و هشدارهاي امام را توجه نكردند و از امام خواستند كه به حكميت تن دهد در حاليكه با آن مخالف بود و بعد هم با شكست حكميت، اشتباه بعدى را مرتكب شدند و گروه خوارج را با شعار “لا حكم الا لله” تشكيل دادند و با امام جنگيدند! امام مى فرمود شعار آنها كه “حكم فقط،حكم خداست” كلمه حقى است اما آنها از اين كلمه حق،باطل را اراده كردند٢؛ زيرا از طاعت امام حق، سرپيچى نمودند و از او خواستند كه بخاطر حكميت (كه خودشان بر امام تحميل كرده بودند) توبه نمايد! لذا در اين مواقع بايد به ركن اصلى حق كه امام است متمسك شد تا از فريبِ باطل ممزوج با حق، در امان ماند…

گفت:معيار ساده تر تشخيص حق از باطل چيست؟ گفتم: اميرمومنان،معيار جالبي ارائه مى نمايند و آن قضاوت بر اساس ديده ها و نه شنيده هاست: ” همانا فاصله ميان حق و باطل، چهار انگشت است!”؛ از آن حضرت پرسيدند معناي اين كلام شان چيست؟ ايشان انگشتانش را کنار هم گذاشت و بین گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: “باطل آن است که بگویی شنیدم، و حق آن است که بگویی دیدم!”٣؛ بسيارى از قضاوت هاي ما امروزه بر اساس شنيده هاست؛به خصوص امروزه در فضاى مجازي و شبكه هاى اجتماعى،مطالبي در مورد ديگران مطرح مى شود و افراد بدون سنجش درستى آن اقوال ،حكم مى كنند يا بر اساس مسموعات، افراد يا جرياناتى را قضاوت مى نمايند.ايشان مى فرمايند تا چيزي را خودت نديده اى و تحقيقى كه مثل ديدن باشد انجام نداده اى، قضاوت نكن. ديگر آنكه كثرت افراد را دليل حقانيت مگير زيرا نوعاً باطل ، طرفداران بيشترى نسبت به حق دارد:”در دنیا حق و باطل وجود دارد و هر کدام را پیروانی است؛اگر می بینید که طرفداران باطل بیش از حق است شگفت مدارید؛ زیرا از دیرباز چنین بوده ؛و اگر می بینید که حق اندک است و قلیل،(بدانيد سرانجام) بر باطل چیره خواهد شد”٤…

 
پرسيد:آيا در تشخيص حق از باطل ،مى شود به تشخيص بزرگان اعتماد كرد؟ گفتم : از نظر امام، نه . ايشان در پاسخ به حارث احوط كه متحير بود چطور در مقابل بزرگانى چون عايشه همسر رسول خدا و طلحه و زبير ، صحابه بزرگ پيامبر بجنگد و پرسيد آيا اين اشخاص مهم،ممكن است بر باطل اجتماع كنند؟ فرمود: تو زیر پایت(اشخاص) را نگریسته ای و بالای سرت(حق) را نگاه نکرده ای و از این رو در حیرت و سرگردانی به سر می بری! تو حق را نشناختی تا اهلش را بشناسی و باطل را نشناختی تا باطل گرایان را بشناسی”٥.يعنى اهتمام تو بايد بر شناخت حق و باطل باشد تا اشخاص را با آن معيار، محك بزنى. طه حسين، اديب سرشناس جهان عرب پس از نقل اين جمله امام كه فرمود:”حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمى‏شوند؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسى”٦؛ نوشت: “بعد از آن اتمام وحى و قطع نداي آسمانى ، سخنى به این عظمت ‏شنیده نشده است”٧‏! گفت: با اين سخنان ، اكنون دريچه جديدي به رويم گشوده شد و از حيرت درآمدم…

———————

١.نهج البلاغه،خطبه٥٠.

٢.همان، حكمت١٩٥.

٣.همان،خطبه ١٤١.

٤.همان،خطبه١٦.

٥.همان،حكمت٢٦٢.

٦.امالى،شيخ مفيد،٥/٣ و مجمع البيان،ج١،ص٢١١.

٧.على و بنوه، طه حسين،ص٤٠.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *