سرّ اختيار

 

 

 
اگر اختيار را از انسان بگيريد،عدالت خداوند مخدوش مى شود؛ زيرا او، انسان هاي مجبور را به بهانه كارهائي كه اختيار نداشته اند، به دوزخ مى برد و عذاب مى كند و اين، عين ظلم است. بنابر اين با نفى اختيار انسان،خدا در معرض اتهام ستم قرار مى گيرد، زيرا افعالى را كه از خود اوست،پاي بندگان مى نويسد و بخاطر افعالى كه انجام نداده اند آنها را مورد بازخواست و كيفر قرار مى دهد. داستان جبر و اختيار قدمتى به تاريخ خلقت انسان دارد. نخستين كسي كه سخن از جبر گفت و فعل اختياري خود را به خدا نسبت داد،شيطان بود كه وقتى تكبر كرد و از فرمان خداوند سرپيچى نمود و نهايتاً رانده و رجيم گشت، گمراهى خود را به خدا نسبت داد و “ربّ بما أغويتنى”(يعنى خدايا تو مرا گمراه ساختى)١ گفت! و سپس اين انديشه جبر را با وسوسه هاي خويش در دل بعضي از انسان ها نيز وارد كرد و آنها را گمراه و معتقد به جبر نمود به اين بهانه كه  فاعل اصلى در جهان خداست و ما فقط ابزار دست او هستيم و در كارهاي خود مجبوريم!
 
 اما رسولان الاهى با اين انديشه منحط مقابله نموده با تذكرات فطري او را متوجه آزادي و اختيارش نموده و او را مسئول كارهاي خويش شمردند، چنان كه فطرتش هم بر اين موضوع گواهى داده و مى دهد(اين كه گوئى اين كنم يا آن كنم/خود دليل اختيار است اى صنم).راستى موضوعى به اين روشنى،چرا دستاويز شيطان براي گمراهى افراد شده است؟ آيا بخاطر اين نيست كه گناهِ كار خود را به گردن ديگرى افكند و خود را تبرئه نمايد؟ هركس با مراجعه به وجدان خويشتن مى يابد كه فعل،فعل خود اوست نه ديگرى.داستان دزدي كه به باغى رفت و مشغول ميوه خوردن شد را شنيده ايد؟مالك باغ به او گفت شرم نميكنى؟ گفت: كار ،كار خداست و ما اختيارى نداريم:بنده خدا از باغ خدا،با اراده خدا ميوه خدا مى خورد تو چرا بخل ميكنى؟! مالك چوبى برداشت و مشغول زدن او شد.دزد اعتراض كرد چرا مى زنى؟گفت:كار، كار خداست:بنده خدا با چوب خدا به اراده خدا به بدن بنده خدا مى زند؛ كار ،كار خداست و ما اختيارى نداريم!دزد فهميد كه نيرنگش فاش شده، توبه كرد و خود را رهانيد… گفت از چوب خدا این بنده‌‏اش / مى‌‏زند بر پشت دیگر بنده‌‏اش‏/چوب حقّ و پشت و پهلو آن او / من غلام و آلت فرمان او/گفت توبه کردم از جبر اى عیار / اختیار است اختیار است اختیار!
 
ثواب و عقاب،وقتى لازم مى آيد كه اختياري در كار باشد.هيچ عاقلى كسي را كه مجبور به كارى شده ، تنبيه نمى كند يا پاداش نمى دهد.معاد براي انسان هاي مختار است تا ثواب و عقاب رفتارشان را ببينند.اگر اختيار نباشد، معاد لغو مى شود و عدل خدا نيز زير سؤال مى رود.لذا لازمه عدل خداوند،پاداش و كيفر انسان هاي مختار است و اختيار، عدل و معاد، سه گانه عقلى نظام آفرينش اند.جبر پنداران و اشعرى مسلكان ،بوئى از دين و فطرت نبرده اند.وجدان انسانها گواهى مى دهد كه وقتى اختياراً خطا مى كند پوزش بطلبد نه اينكه بهانه بياورد و دغل كند و فعلش را گردن ديگرى اندازد تا خود را به حيلت،تبرئه نمايد .انحراف از وجدان و فطرت، موجب افتادن به جبر است.
اين گوهر اختيار است كه ارزش انسان ها را آشكار مى كند و معلوم مى سازد كه يكي با اراده خود مى تواند سلمان شود و ديگرى صدام! يكي از فرشتگان نيز بالاتر رود و ديگرى به دره شقاوت بغلطد.اختيار،راز اوج گرفتن انسان تا بي نهايت است؛اختيار،موهبت الاهى استعدادها و هنرهاي نهفته در وجود انسان را آشكار مى كند…
 
روشن است كه همه سخن ما در افعال اختياري انسان است كه موجب ثواب و عقاب مى شود و گرنه ممكن است انسان افعال غير اختيارى هم داشته باشد كه مناط ثواب و عقاب نيست.مثلاً اگر كسي را مجبور كنند خمر بنوشد، اين فعل اجباري موجب عقاب نخواهد بود.انسانى كه اختياراً در عصر غيبت، راه صلاح و تقوى و انتظار پيش مى گيرد چنان بزرك مى نمايد كه همسنگ مجاهدان بدر در كنار پيامبر(ص)شمرده مى شود.اگر جبراً اين راه را مى رفت كه چنين پاداش و اجرى برايش غير عاقلانه  و بيهوده و لغو بود.اميرمومنان(ع)فرمود:”اگر چنین بود(كه انسان ها مجبور باشند، ثواب و عقاب، امر و نهی و تنبیه باطل  و وعده و وعید بی‎ اساس بود، و بدکار را نکوهش و نیکوکار را ستایشی نبود”٢؛امام صادق(ع) نيز در پاسخ كسى كه پرسید: آیا خداوند بندگان را بر انجام کارها مجبور نموده است؟ فرمود:”خداوند عادل‎تر از آن است که بنده‎ای را بر کاری مجبور سازد آن گاه او را عقوبت نمايد”٣. 
 ———
١.حجر/٣٩.  ٢.صدوق،توحيد، باب القضاء و القدر، روایت ۲۸.    ٣.همان، باب نفی الجبر و التفویض، روایت ۶.

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *