سرّ خلقت

 

 

 

اگر كسي گمان كند در رتبه اي است كه مى تواند حكمت فعل الاهى را با عقل خود بفهمد،در خداشناسي خود ترديد كند! عقل و ادراك ما كجا و علم بي نهايت و حكمت هاي بالغه خداوندى كجا! حكمت خلقت جهان و خلقت انسان،از دسترس ادراك ما بيرون است مگر آنكه از كلمات خود خدا -كه اسرارى را هويدا كرده باشد-بتوانيم مطالبي را كشف و بيان كنيم.مثلاً خداوند فرموده باشدعلت خلقت ، رحمت عام و مهربانى بى منتهاي خدا به انسان باشد: “اگر پروردگارت مي‌خواست، همه مردم را يك امّت قرار مي‌داد، ولي آنها هماره مختلف اند، مگر كسي كه مورد رحمت الهي قرار گيرد، و براي همين (پذيرش رحمت)،خداوند آنها را آفريد”١ كه صراحتاً مى فرمايد بخاطر رحمتش بر انسانها بود كه آنها را آفريد و متفاوت هم آفريد. در جاي ديگر علت خلقت كائنات را رساندن انسانها به فهم قدرت لا يتناهى الاهى بيان مى نمايد:”خداوندي كه هفت آسمان و از زمين نيز همانند آن را آفريد، فرمان او پيوسته فرود آيد تا بدانيد خداوند (يگانه) و بر همه چيز توانا است”٢؛ و نهايتاً در جاي ديگر عبوديت را علت خلقت مى شمرد:”من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند”٣…

قدر مسلم آن است كه خلقت انسان،بيهوده و بي هدف نيست بلكه طبق برنامه است و پايانش نيز مشخص مى باشد كه همه به سوى خدا باز مى گردند:”آيا مي‌پنداريد كه شما را بيهوده آفريده‌ايم و به سوي ما باز نمي‌ گرديد؟”٤ و آنانكه اهل تفكرند،وقتي به خلقت آسمانها و زمين مى انديشند اعتراف مى كنند كه خدا آنها را باطل نيافريده است٥؛ يعنى هم خلقت انسان و هم كائنات، باطل نيست.پس چيست حكمت اين آمدن و رفتن، مرگ و حيات؟پاسخ را از قرآن بشنويد:” خداوند كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مي‌كنيد”٦! پس خلقت،براي مشخص ساختن وزن انسانهاست كه در فرصت حيات و ميدان زندگى ارزش خود را مشخص سازند.با لطف و رحمتش انسان را آفريد و راهنمايانى هم برايش فرستاد و به او اختيار هم داد تا در ميدان زندگى،با انتخابش، وزن و ارزش خود را بنماياند.مسلماً ارزش او در پيروى از راهى است كه خالقش براي كمال او باز نموده و اين يعنى عبوديت و تبعيت از خداي بزرگ.لذا به انگيزه رحمت و مهر،آفريده شد؛راه معرفت فرارويش باز شد؛مورد آزمون قرار گرفت تا وزن خويش را بنماياند و كمالش در پيوند با خالق(عبوديت) است…

اين معنا را تاييد مى كند اين سخن سيدالشهداء(ع)كه فرمود:”خداوند بزرگ بندگان را نیافریده، مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامى که او را بشناسند، عبادتش مى‌کنند، و هنگامى که بندگى او کنند، از بندگى غیر او بى‌نیاز مى‌شوند”٧. يعنى رمز خلقت،رساندن انسان به معرفت، شناخت خالق خويش و عبوديت او و رهايي از بندگى غير اوست و اينكه بداند، نيمه دوم حيات او پس از مرگ كه به سوى خدا باز مى گردد، آغاز مى شود و اين نيمه دوم (آخرت) ديگر برخلاف نيمه اول(دنيا)، فنا ندارد و هميشگى و جاودان است زيرا درجهان آخرت ديگر مرگ وجود ندارد و سراسر حيات است( وانّ الدار الآخرة لهی الحیوان)٨؛ و نيز آخرت ، محل استقرار دائمى و قرارگاه نهائي است(و انّ الآخرة هی دارالقرار)٩. دنيا محل جاودانگى نيست اما آخرت محل جاودانگى است؛ به همين جهت است كه گفته شده  انسان ازلي نيست ولى ابدى است!
 
همين جا لازم است اين نكته وجدانى گفته شود كه “وجود” و هستى، دوست داشتنى است و “عدم” و نيستى،نامطبوع و هول آور است.انسان هرچقدر هم كه غم و كمبود و بيمارى و…داشته باشد، نمى خواهد كه نيست شود،اصلاً تصور عدم هم انسان را عذاب مى دهد.به همين دليل كسانى كه آخرت را قبول ندارند و مرگ را عدم مى دانند،از مرگ وحشت دارند.اگر كسي بتواند عدم را وجدان كند،هرگز نمى خواهد به عدم برود و حاضر است همه دردها را تحمل كند و وجود داشته باشد.آنكس كه مثلاً نابيناست يا در فقر است اگر به او گفته شود مى خواهى با حفظ نابينائي و فقر، وجود داشته باشي و از نعمت هستى بهره مند باشي يا تو را به عدم ببريم و نيستِ كامل شوى؟حتما خواهد گفت مى خواهم وجود داشته باشم و باشم حتى با اين كمبودها و نمى خواهم نيست شوم.بنابراين همه انسان ها از اينكه وجود دارند و هستند در سويداي جان و فطرت خويش،شاد و راضى اند و به زبان تكوين(حتى اگر به ظاهر به خدا معترف نباشند)از اينكه “وجود” دارند از بودن خود خشنودند…
——————-
١.هود/١١٩.     ٢.طلاق/١٢.     ٣. ذاريات/٥٦-٥٨.   ٤.مومنون/١١٥.   ٥. آل عمران/١٩١.   ٦.ملك/٢.
٧.علل الشرايع،باب ٩ح١؛ بحارالانوار٣١٢/٥.     ٨.عنكبوت/٦٤.   ٩. غافر/٣٩.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *