سرّ تقيّه

 

 

 
تقيّه را از وقايه به معنى پرهيز، نگاهدارى و پنهان كردن معنى كرده اند١؛ اين اصطلاح وقتى به كار مى رود كه شخص، در موقعيتى قرار گيرد كه نتواند عقيده خود را آشكار كند و ناگزير از تقيّه شود. از آنجا كه اصل بر صدق و راستى است و نبايد ظاهر و باطن انسان متفاوت باشد،سوال اين است كه چرا و در مواقعى بايد عقيده خود را آشكار نكرد؟ پاسخ داده اند: تقيّه به معناي پنهان کردن مذهب خویش یا خودداری از اظهار آن است در مواردی که ضرر جانی یا مالی متوجه شخص باشد. شیخ مفید  تقیه را پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان، به منظور اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی تعريف مى كند٢.  قاطبه عالمان شيعه و بسيارى از  عالمان سنى، تقيه را تاييد كرده اند؛ تنها وهابيان هستند كه به پيروى از ابن تيميه تقيه را رد نموده و آن را نشانه نفاق دانسته اند در حاليكه آنچه در نفاق رخ می‌دهد تظاهر به ایمان و پنهان کردن شرک است، برخلاف تقیه که در آن مؤمن در دل موحد است و به دلیل وجود ضرر جانی یا مالی شدید برای خود یا دیگری، ایمان خویش را کتمان می‌ نمايد.
 
آيا دين چنين جوازي را به شخص مى دهد كه تقيّه نمايد؟ چند آيه قرآن از تقيّه سخن گفته است:نخست در باره مومنان صدر اسلام است که با آزار و سختگیری مشرکان روبرو بودند و از اطاعت آنان منع شدند؛ ولی در صورت وجود شرایط اضطراری و ترس شدید، مُجاز به تقیه گردیدند:”مؤمنان نبايد كافران را به دوستى بگيرند؛ و هر كه چنين كند، در هيچ چيز از خدا [بهره‌اى‌]ندارد مگر اينكه از آنان به نوعى تقيّه كند”٣. مفسران و عالمان شیعه و اهل سنّت از این آیه جواز تقیه را استنباط کرده‌اند٤. ديگر اجبار در موقعيت شكنجه كه در مورد عمار ياسر اتفاق افتاد و مجبور به اظهار كفر گرديد و اندوهگين به سراغ پيامبر آمد و ماجرا را تعريف نمود و پيامبر فرمود آيا در آن موقعيت ، قلبت هم به كفر، راضى بود؟ گفت:نه؛ اين آيه نازل شد:”هر كس پس از ايمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت‌]، مگر آن كس كه مجبور شده، اما قلبش به ايمان اطمينان دارد”٥.پیامبر(ص) با تأیید کار عمّار به وی فرمود که اگر بار دیگر در چنان شرایطی قرار گرفت، همان کار را انجام دهد٦.
 
مورد ديگر در مورد مومن آل فرعون است كه به تعبير قرآن ،ايمانش را پوشانده بود(يكتم ايمانه)و در موقعيتى كه اطرافيان فرعون،قتل موسى را پيشنهاد كردند،او مخالفت خود را اظهار نمود٧. همچنين جواز یا وجوب تقیه در شرایط خاص را می‌ توان از آیات‌ مربوط به اضطرار و حَرَج، مانند آیات ۱۷۳ و ۱۸۵ و ۱۹۵ سوره بقره، ۱۴۵ انعام، ۱۱۵ نحل و ۷۸ حج استنباط کرد٨.در احادیث نیز به شماری از آیاتِ مذکور یا آیات دیگر برای اثبات جواز یا لزوم تقیه استشهاد شده است٩.در تاريخ آمده كه برخی مهاجران پس از هجرت به مدينه،ضمن اجازه گرفتن از پيامبر، برای رفتن به مکه و آوردن اموال خود، برای ابراز کلماتی بر خلاف میل قلبی به منظور جلب رضایت مشرکان رخصت خواستند و حضرت با آن موافقت کرد١٠. از صحابه آن حضرت و تابعین همچون ابن عباس و ابن مسعود و جابربن عبدالله انصاري و حذيفة بن يمان و ابوالدَرداء و سعيد بن مُسيّب نیز موارد متعددی دالّ بر پذیرفتن تقیه در رفتار یا گفتار گزارش شده است١١.در منابع شیعی، اجماع یکی از ادله تقیه،اجماع است١٢.در منابع اهل سنت نیز در برخی موارد نسبت به جواز آن ادعای اجماع شده است١٣.
 
حضرات امامان ما نيز گاهى در موقعيت تقيه قرار مى گرفتند و تقيه مى نمودند مانند آنچه  کلینی در کتاب کافی از امام صادق(ع) در افطار روزه يوم الشك در زمان منصور عباسی در حیره نقل نموده كه حضرت فرمود: من با منصور غذا خوردم و قسم به خدا می‌دانستم که آن روز از ماه رمضان است؛ ولی افطار یک روزه و گرفتن قضای آن برایم آسان‌ تر از این است که گردنم را بزنند و خدا عبادت نشود١٤. به همين جهت علماي ما بعضى روايات متشابه در باب قدر و قضاء و مشيت و اراده كه به ظاهر با مبانى سازگار نيست و موافق مذهب عامه است را به شرايط تقيه تبيين نموده اند كه راهش ارجاع به محكمات از روايات است. بعضي از اين روايات به قرائن قطعي مسلم است امام عليه السلام در آنجا تقيه فرموده است. بعضي از همين متشابهات را هم خود ائمه معنا کرده اند و فرموده اند که مراد ما چيست و در تبيين هاي بعدى كه از محكمات روايات است،آن مفاهيم در باب قدر و قضاء و مشيت و اراده را شرح كامل داده و موجبات وهن در بعضى روايات تقيه آميز را مشخص فرموده اند…
 
———-
١.اﺑﻦ ﻣﻨﻈﻮر، ﻟﺴﺎن اﻟﻌﺮب، ذیل وقی.     ٢.شيخ مفید، تصحیح الاعتقادات/١٣٧.   ٣.آل عمران/٢٨.   ٤. تفاسير ذيل آيه.   ٥.نحل/١٠٦.  ٦. واحدی،اسباب النزول/١٩٠؛ زَمَخْشَری؛ طَبْرِسی؛ قُرطُبی، ذیل آیه.   ٧. غافر/٢٨.  ٨. تفاسير تبيان، مجمع البيان و سيوطي ذيل آيات.  ٩.السیره الحلبیه٢٠٣/١٦-٢١٤؛ بحارالانوار٣٩٣/٧٢-٤٣٢.   ١٠.السيرة الحلبيه/٥١/٣. ١١.ر.ك:ابن حجر عسقلانی، فتح الباری٢٧٩/١٢؛ ابن حزم، المحلّی٣٣٦/٨؛، صحیح البخاری١٠٢/٧؛امینی، الغدیر٣٨٠/١؛صنعانی، المصنف٤٧٤/٦.   ١٢.ر.ك:محقق کَرکی، رسائل٥١/٢؛بجنوردی، القواعد الفقهیه٥٠/٥.   ١٣.قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیه ۲۸ آل عمران.  ١٤.الکافی٨٢/٤-٨٣.
 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *