معناي توحيد

 

 

“معناي توحيد، در نگاه صوفى چيست؟”؛ احسان با اين سوال آغاز كرد و گفت: با اين بيان كه از وحدت وجود شنيديم ، معناي توحيد صوفيانه چه خواهد بود؟ گفتم: سوال خوبي است زيرا توحيد مغز دين است و اگر دانسته شود نگاه صوفيانه به توحيد چيست، جايگاه دينى مباحث آنها با اصل ديانت روشن خواهد شد.بايد ابتدا معناي توحيد را در نگاه پيشوايان دين  بشناسيم سپس ديدگاه صوفيانه را با آن تطبيق دهيم.اميرمومنان و پيشواي موحدان فرمود :”التوحيد أن لا تتوهَّمه”؛ يعنى توحيد آن است كه خدا را در وهم خود متصور نسازي و او را از هر توصيف عقلي و وهمى دور بدارى و نتيجتاً ذات الوهى را از هرگونه تشبيه به خلقش منزه بدانى.توحيد در اين نگاه، تنزيه خداوند از تشبيه او به مخلوقات است و نهى از هرگونه تصور و توهم او در ذهن و انديشه زيرا كه او به عقل و وهم ما نگنجد لذا يكتاست و يگانه است و يكى است و مثل و مانند ندارد…اما نگاه صوفيانه درست در نقطه مقابل آن ، توحيد را يكى بودن خدا و همه موجودات معنى كرده اند و كل هستى را روى هم خدا دانستن،عين توحيد شمرده اند …
 
احسان، خواستار توضيح بيشتر شد،گفتم: به اين عبارت ها توجه كنيد تا با نگاه صوفيان به توحيد آشنا شويد: 
تا تویی برجاست در شرک است یافـت / چون دویی برخاست، توحیدت بتافـت/ تو در او گم گَـرد، توحیـد ایـن بـود/ گم شدن گم کن تو، توحید این بـود(عطار، منطق الطير/٢٠٦) و نيز: توحید آن است که دیده جز یک نبیند، دل جز یک نداند، جـز یـک در عالم ناید(طبقات الصوفیه/١٣٨) و نيز: توحید تنها یکتا نامیـدن خداونـد نیسـت بلکـه فراتر از آن، یکتا دیدن و یکتا دانستن اوست(رسائل جامع خواجه عبـدالله انصـاری/١٣٨) و نيز:مثنــوی مــا دکــان وحــدت اســت/ غیر واحد هر چه بینی آن بت اسـت/تفرقه برخیزد و شرک و دویى/وحدت است اندر وجود معنوى/ما عدم‌ هاییم و هستی‌ ها نما/تو وجود مطلق و هستی ما/پس خودی را سـر بِبُـر ای ذوالفقـار/ بـی خـودی شـو ،فـانیی درویـش وار(مثنوى مولوى٦/ ١٥٢٣و١٥٢٨و…) و نيز: بى دل شو و كيفيت وحدت درياب/ چون آينه رفت،شخص و تمثال،يكى است؛و:هر موجودي كه از سما تا سمك است/ هستيش به صورت عدم مشترك است؛ و : اي غيب و شهادت تو يكسر پيدا/ پوشيدگيت عيان تر از هر پيدا/ حيرت زده ايم اين چه پيدائى هاست/ پنهان در پيدا و نهان در پيدا!(بيدل دهلوى)..
 
با اين توصيفات كه از صوفيان يا صوفى انديشان آمد ، خدا در تمام مراتب وجود  متناسب مرتبه اي از مراتب اسمى از اسمائش در هر شیئى تجلی نموده است و جلوه هاي گوناگون هستی، نشانه جلوه هاي رنگارنگ او است که برابر ظرف و ظرفیت هر شيئ، آشکار شده و جز او در هستى نيست و اين است معنى توحيد! پس اصل وجود و حقیقت وجود در هستی یکی است و دویی فقط یک تصور وهم آمیز است، چنانچه صد شکوفه یا هزار خرمن از يك تخم به ظهور رسیده است: يك ريشه به صد گل، علم افراشته است/ يك تخم، هزار خرمن افراشته است(بيدل دهلوى). سنایی هم توحید را ورای عدد و اندازه و ماورای عقل می داند و مى گويد: آن احد نـی کـه عقـل دانـد و فهـم / وان صمد نی که حس شناسد و وهم/ نــه فــراوان نــه انــدکی باشــد / یکــی انــدر یکــی، یکــی باشــد!(حدیقة الحقیقه/٦٤)…
 
صوفيان در طول ساليان،اين معنا را در شعر و نثر و حكايات و شطحيات و شهودات چنان تكرار كرده اند كه براي خوانندگان آثارشان اين سخن ها،عرفان محض جلوه كند و توحيد خالص معرفى گردد.حال آنكه اين معنا با روح توحيد در آيات و روايات در تباين محض است.معروف کرخی (م ۲۰۰ق) گويد:در هستی جز خدا نیست(تمهيدات/٢٥٠).از ابوالعباس قصاب (قرن چهارم) سخن مشابهی نقل شده‌است: در دو عالم به جز پروردگار من، وجود ندارد و همه موجودات غیر از وجود او معدوم هستند(همان/٢٥٦ و ٢٥٧).خواجه عبدالله انصاری (م ۴۸۱ق) به «توحید خواص» با این واقعیت اشاره می‌کند که «جز او کسی نیست» (لیس غیره احد)(طبقات الصوفيه/٧٢،١٧٤،١٨٠)…این نظریـه در آثـار ابـن عربـی بـا روشنی بیشتری نسبت به گذشـتگان مطـرح شـد و شـارحانی چـون قونـوی، کاشـانی، قیصری، جامی و… به آن پرداخته و به منزلـۀ نظریه ای در باب توحيد مطرح کرده اند. بر حسب این نظریه، موجود و وجـود حقیقی منحصر به ذات خداست و ماسوی الله جملگی شئونات و تجلّیـات و ظهورات آن وجود واحدند…

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *