برخورد با مخالفان

 
 
 
 
 
جناب بهاء الله در كتاب مستطاب اقدس ،مردم را به دو دسته تقسيم مى نمايد:دوستانم و مخالفانم.سپس بيان مى دارد كه دوستانم ، بسيار بلند مرتبه و غير دوستانم بدترين اشخاص اند.عبارت اقدس چنين است:”من فازبحبي حق له ان يقعد علي سرير العقبان في صدر الامكان والذي منع عنه لويعقد علي التراب انه يستعيذ منه الي الله مالك الاديان”؛ يعنى هركس به دوست داشتن من فائز شد شايسته است كه بر تخت هائي از طلاي خالص بنشيند و بر صدر آفرينش قرار گيرد؛ اما چناچه مرا دوست نداشته باشد (بدترين افراد  محسوب مى شود)كه اگر بر زمين نشيند، زمين هم از او بيزار است و از شرّ او به خداى مالك اديان پناه مى برد.بنابراين،ملاك خوبي و بدى انسانها ،دوست داشتن بهاء الله يا دوست نداشتن اوست؛چنانكه در اول كتاب اقدس هم آمد:اگر مرا بشناسند به همه خيرها دست پيدا كرده اند و اگر مرا نشناسند از اهل ضلالت محسوب مي شوند حتي اگر همه كارهاي خير را در نامه اعمال داشته باشند!

يكي از احكام صريح در بهائيت اخراج و طرد اداري و سپس طرد روحاني دگرانديشان بهائي است به نوعى كه اگر به مخالفت برخيزند بايد مجازات شوند و طرد اين مجازات است. از آثار طرد يكي اين است كه كل جامعه امر بايد با وي قطع رابطه كنند و حتي با وي تكلم هم ننمايند . فرمان شوقي افندى رهبر سوم بهائى چنين است :معاشرت و تکلّم با مطرودين بهيچ وجه من الوجوه جائز نه “١. جناب عبد البهاء ،جانشين بهاء الله ، منتقد بهائي را جذامي مي داند و به تمام بهائيان فرمان قطع رابطه با دگر انديشان غير بهائي را صادر مي كند و مي گويد : “نفوسی که تصديق نموده‌اند و به عداوت پرداخته‌ اند و حال به کلّی به پريشانی فکر مبتلا شده‌اند سبب اين است که اين اشخاص با نفوس غافله معاشر گشته‌اند و مخالفت نصّ صريح الهی نموده با اشرار الفت گرفتند و مؤانست جستند اين است که ميفرمايد: ” مجالست اشرار نور جان را بنار حسبان تبديل نمايد” زيرا ممکن نيست که شخص سالمی با شخص مسلولی و يا مجذومی الفت نمايد و علّت سرايت نکند امروز جمعی بيخردان که مانند حيوان اسير عالم طبيعت اند و از جهان الهی خبر ندارند با هر نفسی الفت کنند القاء شبهات نمايند کم کم اين سمّ مهلک در نفوس مستمعينی تأثير کند”٢.

جناب بهاء الله در جاي ديگر دگرانديشان و مخالفان غير بهائي را ولد الزنا خطاب مي كند و مي گويد : هر كس مرام و آيين بهائيت را به حقانيت  نشناسند او حرام زاده است و بايد حال خود را از مادرش سوال كند و او به زودي به پايين ترين بخش جهنم بازخواهد گشت(من ينكر هذاالفضل الظاهر  الباهر المتعالي المنير  ينبغي له  بان يسئل عن امه حاله  فسوف يرجع الي  اسفل الجحيم)”٣. او همچنين در لوح احمد مى گويد:”چون شعله آتش باش براي دشمنان من و كوثر زندگى باش براي دوستان من”( كن كشعلة النار لأعدائى و كوثرالبقاء لأحبائى). در جاي ديگر مى گويد: “از دشمنانم دوري گزين و با آنان معاشرت مكن”(تجنب عن اعدائى و لا تعاشر معهم)٤.همچنين معاشرت با  مشركان را هم حرام اعلام نموده و اين را يك دستور الاهى مى شمرد:(لا تعاشرى مع المشركات،كذلك يأمرك منزل الايات)٥.

او همچنين ،مخالفان خود را كه ناقضين  مى نامد مستوجب عذاب مى شمرد كه به زودي جايگاه شان در آتش را خواهند ديد (ان الذين نقضوا ميثاق الله و عهده اولئك اخذتهم نفحات العذاب سوف يرون منازلهم فى النار).بدين ترتيب تكليف بهائيان با اين تصريحات ، برخورد با مخالفان همچون شعله آتش ، سوزاننده و از بين برنده و اعراض و عدم ارتباط و معاشرت است كه آنان دوزخى و اهل آتش هستند…

—————–

١.توقيعات مبارکه ،ج٣،ص ٢٨٤.

٢.مائده آسمانى،ج٢،ص٣٥-٣٦.

٣.گنج شايگان،لوح حبيب مراغه اى،ص٧٨.

٤.لئالى حكمت،ج١،ص٣٥.

٥.مجموعه الواح،ص٣٦٨و٣٦٩.

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *