سرّ انخلاع

 

 

 

 

ما تركيبي از جسم و روح هستيم كه خداوند به گونه شگفتى اين دو را به يكديگر تعلق داده است و اين دو (به جز در خواب به طور موقت)، تا لحظه مرگ از هم جدا نمى شوند. انخلاع در لغت كنده شدن و دررفتن يك عضو از جاي خود است و در مباحث معرفت و كشف و شهود،يعنى اينكه كسي بتواند با اختيار، روحش را از بدنش براى مدتى جدا كند و گشت و گذار برزخى نمايد. در اين حالت بدن در گوشه اى افتاده و روح مشغول سير است و حقايقي را مى بيند. انخلاع يا تخلیه روح در سخنان حکیمان و صوفيان آمده و البته ويژه مسلمانان نيست؛ بلکه بسياري از پيروان نحله‌ها و اديان گوناگون أعم از توحيدي و غير توحيدي از آن سخن گفته اند.  آنچه از سخنان آنان به دست می‌آید؛ این است که انسان در پرتو تزکیه نفس و تمرین و ممارست در انجام بعضی اعمال و ترك لذات؛ این توانایی در او ایجاد می‌شود که بتواند روح خود را از بدن مادی خود تخلیه و رها کند. يعنى روح در قالب جسمی مثالی، سير و سفری روحانی انجام داده و دوباره به بدن بازگردد و اگر بازنگرد؛مرگش فرا رسيده است؛ حالتی مثل خواب، با این فرق که شخص، مى يابد كه حقیقتِ او غیر از بدن مادی است…

 
از سهروردي در حكمة الاشراق نقل كرده اند كه ما حکیم را حکیم نمی‌شماریم مگر آن وقتی که قدرت داشته باشد بر این‌ که روح خودش را از بدنش خلع کند؛ از ميرداماد هم در الرواشح السماويه شبيه همين معنا نقل شده است كه ما حکیم را حکیم نمی‌شماریم مگر در آن مرحله‌ای که خلع بدن برایش ملکه شده‌ باشد؛ یعنی هر وقت که اراده کند بتواند روح خودش را از بدنش مستقل و جدا کند که بتواند معاینه ی عالم محسوس را با مشاهده ی عالم غیب در هم آمیزد و قادر باشد از بدن مخلوع [خلع] شود و بند های طبیعت را در هم شکند , تا حدی که بتواند روح خود را مانند پیراهنی در بر کند و یا از جسم خود دور سازد١. بحث انخلاع از آن جهت به پهنه مطالب حكمى و معرفتى وارد شده كه ادعا مى شود بعضى امور غامض علمى در انخلاع براي افراد حل شده و بعضى امور ناديدنى را مى بينند و حقايقى كه با برهان و استدلال دست يافتنى يا ديدنى نيست را شهود مى كنند.اما كسانى كه بعد از رياضت هاي شاقّ به اين مرحله مى رسند،بسيار كم اند و تازه كشف شان براي خودشان مقبول است نه ديگران كه نديده اند…
 
ما ضمن آنكه پديده انخلاع را براي افراد بسيار معدودي در جهان كه با طي رياضات دشوار به آن مى رسند،منكر نمى شويم اما به صراحت مى گوئيم كه روش انبياء و پيشوايان دين،سوق دادن مردم به سمت اين انخلاع نبوده است بلكه با عقول انسان ها كه پيامبر درونى آنهاست،سخن گفته و به فرموده اميرمومنان(ع)اصولا خداوند انبياء را فرستاده كه خرد ها را شكوفا كنند(ليثيروا لهم دفائن العقول)٢ و معارف الاهى را در منظر عقل و وجدان افراد گذارند تا ايمان آورند نه اينكه آنها را به سمت انزواها و مشقت هاى رياضتى دعوت كنند تا حقيقتي را ببينند؛ تمام قرآن و روايات دعوت به تعقل و تفكر و رجوع به فطرت و وجدان است كه در دسترس همگان است و از اين طريق، هدايت صورت مى گيرد.متدولوژى مكتب انبياء، مبتنى بر يافته هاى عقل مفطور( و نه صناعى) با راهنمايي هاى وحى(ثقلين) است، برخلاف مكاتب فلسفه و عرفان كه اولى بر عقل صناعى و اصطلاحات و دومى بر رياضت و كشف و شهود است.دين تلاش دارد مردم را به روشي دعوت كند كه براي همگان قابل دسترسى باشد بر خلاف انخلاع يا بحث هاى انتزاعى كه براي معدودي قابل فهم و دسترسي است و البته مخاطرات بسيارى هم دارد…
 
خلاصه اينكه روش  پيشوايان دين بر إثاره و شكوفائى عقول براى همگان، استوار بوده و انبياء بر اين مبعوث شده اند، نه انداختن افراد به انخلاع براى تحقق در توحيد و معارف و…ديگر آنكه دعوت به تهذيب و تقوى و رهائى از علوم صناعى كه حجاب فكر و وجدان مى شوند به معناي دعوت به انخلاع نيست بلكه پاك كردن ذهن از اصطلاحات و توهمات و معركه گردانى هاي قوه تخيل است كه بر روى وجدان و عقل فطرى پرده مى افكند.نهايت اينكه انخلاع (كندن روح از بدن)وجود دارد اما در دسترس همگان نيست و رفتنش براي همه امكان پذير نمى باشد و اگر نوع واقعى آن براي معدود افرادى حاصل شود، تازه در معرض خطرات زيادى است كه گفته اند فرد ممكن است جذب بعضى عجايب و شگفتى ها برزخى شده و از پيگيرى معارف باز ماند و تازه به فرض كه به شهودي در معرفت برسد،آن شهود فقط براي خود شخص اعتبار دارد و نمى تواند به ديگران بگويد چون من به انخلاع ،مطلبي را دريافتم شما هم بايد معتقد شويد!
—————–
١.مطهرى، مجموعه آثار٤٩١/٣؛آزادي معنوى/١١٣-١١٥.   ٢.نهج البلاغه،خطبه اول.
 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *