على(ع) و فلسفه تاريخ

 

 

چنان كه در مقدمه كتاب آمد، راهبرد امام على(ع)در جاودانه نهج البلاغه، در مورد تاريخ و فلسفه تاريخ، خطاب به فرزندشان امام حسن(ع)، اين بود:”فرزندم! دلت را با موعظه ، زنده بدار و اخبار گذشتگان را بر آن عرضه كن و با آنچه بر سرِ پيشينيان تو آمده است ، اندرزش ده! در سرزمين ها و آثار بر جاى مانده از آنان بِگرد و بنگر كه چه كردند و از چه جدا شدند و به كجا منتقل گشتند و در چه سرايى فرود آمدند . خواهى ديد كه از دوستان [خود] ، جدا شده اند و در سراى غربت ، فرود آمده اند و گويا تو نيز به زودى ، چونان يكى از آنان خواهى شد.پس جايگاه [ابدى] خويش را آباد كن و آخرتت را به دنيايت مفروش··· .فرزندم! من اگر چه به اندازه عمرِ [مجموعِ]پيشينيان ، عمر نكرده ام ، اما در كردارهاى آنان نگريسته ام ، و در اخبار و سرگذشت شان انديشيده ام و در آثارشان سير كرده ام تا آن جا كه چونان يكى از آنان شده ام و بلكه با مطالعه تاريخ آنان ، گويا پا به پاى اوّلين تا آخرين آنها عمر كرده ام . پس حوادث زلال را از تيره ، و سود آنها را از زيان شان بازشناختم . پس ، از هر چيزى ، ناب آن را برايت برگزيدم و زيبايش را برايت جستم ، و نا شناخته هايش را از تو دور ساختم و چونان پدرى مهربان به كار تو همّت گماشتم و عزم تربيت تو كردم؛ زيرا كه تو در آغاز زندگى قرار دارى و تازه به روزگارْ روى آورده اى و از نيّتى پاك و اندرونى بى پيرايه ، برخوردارى”١. 

 

اين تحليل زيبا از تاريخ اشاره به اين است كه فايده دانستن تاريخ چيزى جز تجربه اندوزى نيست؛ اگر کسى از تجارب ديگران بهره بگيرد و در اعمال آنها و نتايجى که از عمل شان گرفتند، دقت کند و در اخبار عبرت انگيزى که از آنها به يادگار باقى مانده بينديشد و در آثار بازمانده از آنان با ديده عبرت بنگرد، عمرى به درازاى تمام تاريخ بشريت پيدا مى کند و گويى از روز اوّل خلقت آدم تا کنون زنده بوده است و تجربه اندوخته است! همچنين بر پدران سلبى و پدران تعليم(معلمان)فرض است كه فرزندان را از تجربيات تاريخى مطلع سازند.اكنون به استقبال ديگر سخنان آن حضرت در مورد تاريخ مى رويم٢: گام نخست شناخت زمانه و ويژگى هاى آن است تا بتوان تجربه هاى گذشته را بر آن تطبيق داد:”خردمند ، بايد زمان خود را بشناسد”؛”رحمت خدا بر آن كس كه زبانش را نگه بدارد و زمانش را بشناسد و راه و روش درست را بپيمايد” ؛ “كسى كه زمانش را نشناسد ، به تاراج مى رود”؛ “در معرفت آدمى ، همين بس كه…آگاه به زمان خويش باشد”.

 

دوم، شناخت قوانين تاريخ است زيرا تاريخ، تكرار مى شود؛ يعنى چه بسا عين همان شرايطي كه براي گذشتگان پيش آمد، براي شما هم پيش مى آيد و شما اگر تجربه پيروزي و شكست آنان را بدانى ، مى توانى تصميم متناسب را با توجه به تجربه اي كه از سرگذشت آنان اندوخته اى در موقعيت خود، اتخاذ نمائى:”اى بندگان خدا! روزگار ، بر ماندگان همان گونه مى گذرد كه بر رفتگان گذشته است . آنچه از روزگار سپرى شده است ، باز نمى گردد و آنچه مانده است ، تا ابد نمى مانَد . واپسين رفتارش چونان نخستين رفتار آن است”؛ “ماندگان ، به همان راهى مى روند كه گذشتگان رفتند!”؛ “ماندگان ، در پىِ گذشتگان مى روند و ستايش ، خداى را كه پروردگار جهانيان است!”؛  “از [ حوادث ] گذشته دنيا (تاريخ) براى آينده آن ، درس بياموز؛ چرا كه حوادث آن ، شبيه به يكديگر است و پايان آن به آغازش مى پيوندد”.

 

سوم، عبرت آموزى است. يعنى تحيل عقلى از حوادث و درس گيرى از آن است.خيلي ها تاريخ را به گونه قصه و افسانه مى خوانند اما آن را تحليل نمى كنند و استفاده عملى از آن براي زندگى امروز خود نمى نماين.امام توصيه به تفكر انتقادي و تحليل انديشگى در مورد تاريخ مى نمايند و مى فرمايند:”دل خويش را به پند و اندرز ، زنده دار و به بدي ها و دردهاى اين جهان بينا كن ، و به هجوم روزگار و دگرگوني هاى گردش شبها و روزها بترسان و داستان گذشتگان بر او فرو خوان و سرگذشت پيشينيان را به يادش آور “؛ ” آنچه از دنيا گذشته ، در خبر دادن از آنچه باقى مانده است ، كفايت مى كند” ؛ “باقي ماندگان مى توانند از گذشتگان عبرت آموزند”؛ “روزگارْ عبرت ها به تو نشان مى دهد”؛ “هر كس عبرت شناس باشد گويى با پيشينيان زيسته است “؛ “از كيفر خداى بزرگ و عذاب هاى سخت او كه به امّت هاى گردنكش پيش از شما رسيده است عبرت گيريد و از جايگاه به رو افتادن آنها و قرارگاه پهلوهاشان پند پذيريد”…

—————

 

١. نهج البلاغه، نامه٣١.    ٢.ر.ك: محمدي رى شهرى، ميزان الحكمه، ج١،احاديث در مورد تاريخ.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *