اوریانا فالاچی (١٩٢٩-٢٠٠٦) روزنامهنگار، نویسنده و مصاحبه گر مشهور سیاسی ایتالیایی بود که در شهر فلورانس متولد شد و در سن ۷۷ سالگی در همان شهر درگذشت.نه ساله بود که جنگ جهانی دوم شروع شد و در اين دوران به عنوان یک چریک ضد فاشیسم فعالیت میکرد. هنوز بیست ساله نشده بود که نوشتن در روزنامه ها را آغاز نمود و به قول خودش قدرت واژه ها را کشف کرد.در سالهای دههٔ شصت یک سال در ویتنام و مکزیک زندگی کرد و کتابی با عنوان “زندگی، جنگ و دیگر هیچ” نوشت که نگاهی است از پشت سنگر جنگ، در اجتماعی که آتش و باروت، از انسان جز مشتی گوشت دریده از هم و لاشهای خون آلود و کبود، چیزی بر جای نمیگذارد. او این کتاب را در پاسخ خواهر کوچکش که میپرسید “زندگی یعنی چه؟” نوشت. کتاب با نثر خاص گاهى بسیار خشن، گاهی خوشبینانه و گاهی بسیار بدبینانهاست. این کتاب جوایز زیادی را برای او به ارمغان آورد.
آنچه بیش از هر چیز به معروفیت وی کمک نمود، كتابش با عنوان “مصاحبه با تاريخ ” بود كه در سال ۱۹۷۴ به چاپ رسید که مجموعه مصاحبههای او با شخصیت های بزرگ سیاسی با رهبران سرشناسى چون اينديرا گاندى، گلدا مایر، هايله سلاسى، ويلى برانت، ملک حسین، معمر قذافی، جرج حبش، هنری کیسینجر، محمدرضا پهلوی، یاسر عرفات، ذوالفقار علی بوتو و… بود. بعدها مصاحبه اى هم با آيةالله خمینی و مهندس بازرگان در تهران انجام داد.تنوع این اشخاص و سبک و جسارت مصاحبهگری او برایش شهرتی فوقالعاده به بار آورد.او به لحاظ عقاید سیاسی از چپ بریده و راستگرا محسوب میشد، از نظر مذهبی یک «بی خدا» بهشمار میآمد؛ زیرا او ظاهراً به خدا ایمانی نداشت، اما گهگاهی تمایلاتی را به مسیحیت نشان میداد. به عنوان نمونه او در اگوست ۲۰۰۵ با پاپ بندیکت شانزدهم دیدار کرد. او با نگاه ویژهای که به زندگی داشت (که نه خدا را قبول داشت و نه خلقت تصادفی جهان و نه هیچ تئوری دیگری از لائیکها و دیگر دانشمندان بی خدا و به اصطلاح اهل حيرت بود) گوشه گیرانه در آپارتمانش در نیویورک و ویلایش در توسکانی ایتالیا به زندگی مشغول بود تا اينكه حادثه یازده سپتامبر روی داد…
پس از حادثه يازده سپتامبر، فالاچى نتوانست در برابر این وسوسه بزرگ مقاومت کند. کتابی در اکتبر ۲۰۰۲ از او به نام خشم و غرور به چاپ رسيد که در آن خواهان نابودی آنچه امروزه به نام اسلام مطرح است شدهاست! انتشار این کتاب سبب شد که فالاچی در سن هفتاد و دو سالگی مجبور باشد همواره تحت محافظت نیروهای پلیس قرار بگیرد. همچنین این کتاب پیگردهایی را برای نویسندهاش به دنبال داشت. اما تمام این مسایل حاشیهای مانع از فروش بالای این کتاب در سال ۲۰۰۲ در ایتالیا نشد.او پس از آن به انتقاد شدید از مسلمانان پرداخت و اعلام کرد در چند سال آینده اروپا مستعمره مسلمانان خواهد شد و آخرین کتابش اعتراض جمع کثیری از مسلمانان مقیم ایتالیا را برانگیخت. چند ماه بعد نیز هنگامی که زمزمههای ساخت یک مرکز اسلامی در شهر سیینا قوت میگرفت فالاچی در مصاحبهای به خبرنگار نیویورکر گفت: “چنانچه مسلمانان این مرکز اسلامی را بسازند او با کمک دوستانش آن ساختمان را منفجر خواهد کرد!”
يك راوى جنگ اگر اطلاع از اهداف جنگ افروزان و دست هاى پشت پرده جنگ ها نداشته باشد، به خامى و بى تجربگى توصيف مى شود اما از روزنامه نگار با تجربه اى چون فالاچى با موضع چپ كه سال ها راوى جنگ و خسارات بى شمار آن بوده ،چنين موضع گيرى در مورد حادثه مشكوك حمله به برج هاى دوقلو و انتسابش به دوميليارد مسلمان جهان و محكوم كردن و اظهار خشم نسبت به آنان، دور از انتظار و مردود است. كسى كه شاهد جنگ هاى ويتنام و لشكركشي هاي ابرقدرت ها به منطقه و جنگ افروزي هاي آنان در گوشه و كنار جهان بوده و با شخصيت هاي سياسى مصاحبه كرده و قدرت آنان را به چالش كشيده، پذيرفته نيست كه يك عمليات تروريستى( كه سرنخ آن در دست سيا و موساد بوده تا جاده را براى لشكركشي امريكا به افغانستان و منطقه براي غارت درآمدهاى چاه هاى نفتى هموار نمايد) را به كل مسلمانان نسبت دهد و اسلام را محكوم نمايد! به فرض محال كه كسى پشت پرده و سناريو بانيان اين حمله را نشناسد و آن را كار چند افراطى مسلمان بداند، چه ربطي به جامعه مسلمانان و تفكر اسلام دارد؟ آيا فالاچى با اين موضع گيرى، راوى مناسبى براي تاريخ به شمار خواهد بود؟!