احساس حضور

 

 

 
ديگر از گونه هاي پيوند و صله با امام، احساس حضور كردن نسبت به امام و  ايشان را شاهد و ناظرِ خود ديدن است؛ امام اگرچه غائب است اما در همه جا و همه موقعيت ها حضور دارد. ممكن است بگوئيد ظهور و غيبت ، دو مفهوم متضاد هستند و قابل جمع نيستند.اگر كسى حاضر باشد،ديگر غائب نيست و اگر غائب باشد،ديگر حاضر نيست. چطور مى توان اين دو مفهوم متضاد را با هم جمع نمود و كسي را “حاضر غائب” ، ناميد؟ مى گوئيم :در يك صورت مى توان اين تعبير را به كار برد كه يكى از اين دو -يعنى حضور و غيبت -را معنوى بگيريم: گاهى غيبت ،جسمانى است ولى حضور معنوى است مثل اينكه كسى خودش در مجلس حضور جسمانى ندارد اما از طريقى بر ان مجلس كاملاً إشراف دارد و افراد حضور معنوى او را مى توانند احساس كنند.گاهى هم فرد،در مجلس است اما دلش جاى ديگرى است و گوئى در مجلس ، حضور ندارد چنانكه شاعر گفته است:هرگز وجود حاضر غائب شنيده اى؟/من در ميان جمع و دلم جاى ديگر است!
 
امام، اگرچه در غيبت هستند اما به لحاظ مقام امامت و خليفة اللهى،حضور معنوى داشته و بر همه امور به اذن الاهى مطلع هستند و مردم مى توانند ايشان را حاضر تلقى كرده و حضورشان را احساس كنند.يعنى همانطور كه مثلاً خداى عزوجل را در قلب خود حاضر و آگاه نسبت به همه امور مى دانند،وجود نماينده و خليفه او را هم حاضر بدانند كه در اين صورت مى توان عبارت”حاضر غائب” را براي ايشان به كار برد.يعنى غيبت امام ،غيبت جسمانى و حضورشان معنوى است.همچون عطر و بوى گل كه حضور دارد و ديده نمى شود! و شاعر،خيلى زيبا ، حضور امام را اينگونه به شميم گل تشبيه نموده است: باز آى اى چو بوى گل از ديده ها نهان/ كز رنج انتظار تو پشت فلك خميد…!  چنين است كه در دعاى ندبه مى خوانيم :”جانم به فدايت، تو پنهان شده اى هستی كه از ميان ما بيرون نيستى!(بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنَّا) و ادامه مى دهيم:جانم به فدايت، تو آن دورى هستى كه از ما دور نيستى( بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا)…
 
خود امام هم در نامه به شيخ مفيد(ره)فرمودند:ما از همه اخبار شما مطلع هستيم و چيزى از امور شما بر ما پوشيده نيست(فإنا نحيط علمنا بأنبائكم و لا يعزب عنا شيئ من اخباركم).لذا غيبت ايشان ،فقط غيبت جسمانى است كه با چشم ظاهرى ايشان را نمى بينيم ولى كاملاً بر ما إشراف داشته و حضور معنوى دارند و اين بخاطر مقام امامت و خليفة اللهى ايشان است.. آرى آن عزيز، وجود “حاضر غائب” است . او همه جا حاضر است هرچند ظاهر نباشد. چنانكه گفتم غيبت او جسمانى است كه يا ايشان را نمى بينيم يا مى  بينيم و نمى شناسيم اما او مظهر غيب خداست كه اين غيبت به معناى عدم إحاطه علمى نيست .همان گونه كه وجود خدا را احساس مى كنى و با او سخن مى گوئى با ولىّ الله نيز سخن بگو و درد دل كن و نيازهايت را برشمر و حاضرش بدان و خود را در مشهد او احساس كن كه شاهد رفتار و اعمال توست و مباد كه كارى كنى كه مورد رضايت او نباشد و بدان كه اگر در راه او به خدمت او مشغول باشي، او مى بيند و خشنود مى شود و ياري مى كند و به دعاي او سعادتمند خواهى شد…
 
اگر كسى حضور امام را احساس كند، حالتش، حالت ديگرى خواهد شد؛ شما وقتى در اتاق، تنها هستيد، يك حالت داريد اما وقتى فرد ديگرى حتى يك نوجوان هم در اتاق باشد، شرايط ديگرى خواهيد داشت.چطور انسان خود را در محضر قطب عالم امكان حضرت صاحب الزمان(ع) ببيند و اعمال و رفتارش تغيير نكند؟ اين است كه احساس حضور، يك عامل معنوى قدرتمندى مى شود كه فرد را به سوى ترقيات معنوى مى برد و از او انسان ديگرى مى سازد و او را به يك منتظر حقيقى تبديل مى نمايد داراى اين ويژگى ها: توبه از خطاها و گناهان و تلاش براى طهارت نفس از محرّمات فكرى و عملى؛محاسبه خويش در پايان هر روز به اينكه امروز چه كارهائى در جهت پيوند و دوستى امام انجام داده ام؛بذل مال و ثروت و تخصص و هنر و مهارت خويش در راه خدمات مهدوى،تربيت نسل منتظر و مرزبان و مدافع امامت و مهدويت و ازدياد ياران و دوستان آن حضرت،از طريق تربيت و تبليغ و تاليف و آموزش و همايش و مجالس مهدوى…
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *