سرّ فقر

 

 

 
اگر فقر از زشت ترين پديده ها در جوامع بشرى است، پس چيست معناى اين جمله پيامبرگرامى اسلام(ص)كه فرمود:” “فقر موجب فخر من است و به آن افتخار مى كنم”(الْفَقْرُ فَخْری وَ بِهِ افْتَخِرُ)١؟ قبل از آنكه به رمزگشائي از اين جمله پيامبر گرامى،بپردازيم،نگاهى مى اندازيم به جايگاه فقر در نظام انديشگى اسلام. فقر در روایات به شدّت مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است. بعضى از نمونه هاي آن: پيامبر(ص):”نزديك است كه فقر به كفر بيانجامد” (کادَ الْفَقْرُ انْ یکونَ کفْراً)٢؛ فقر از كشتن آدمى، شديدتر است”(الْفَقْرُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)٣؛ همچنين فرمود:”خدای متعال به حضرت ابراهیم  وحی نمود: ای ابراهیم، تو را خلق کردم و به آتش نمرود مبتلا نمودم( و تو صبر کردی) اگر تو را به فقر مبتلا می کردم و صبر را از تو می گرفتم چه می کردی؟ ابراهیم عرض کرد: آیا فقر برای من از آتش نمرود بدتر است؟ خدا فرمود: به عزت و جلالم در آسمان و زمین چیزی بدتر از فقر خلق نکرده ام!”٤.اميرمومنان(ع) هم فرمود:قبر از فقر،بهتر است!”٥؛”فقر، مرگ بزرگ تر است”٦؛ و به فرزندش محمدبن حنفيه فرمود:فرزندم، از فقر بر تو می ترسم، از آن به خدا پناه بر، چرا که فقر دین انسان را ناقص، عقل و اندیشه او را مشوّش و مردم را نسبت به او، و او را نسبت به مردم بد بین می سازد”٧…
 
با اين توصيفات از فقر،اهتمام مومنان چه به صورت فردي يا اجتماعى بايد بر ريشه كنى فقر،قرار گيرد زيرا فقر موجب تخريب شخصيت افراد و تضعيف دين آنها مى شود. فقیر در وطن خود هم غریب است٨. اميرمومنان(ع) به فرزندشان امام مجتبى(ع)فرمود:”فرزندم، کسی که به فقر مبتلا شود، به چهار چیز ابتلا یافته است: ضعف در یقین، نقصان عقل، سستی در دین و کاسته شدن حیاء و آبرو، پس پناه می بریم به خدا از فقر”٩.لذا فقر و تنگ‌ دستی در فرهنگ و باورهای اسلامی نکوهش و از آن به عنوان دروازه کفر یاد شده و در برابر آن رفاه و آسایش به‌عنوان یک امتیاز معرفی شده تا جایی‌ که کار و تلاش برای کسب آن هم از عبادات و واجبات به‌ شمار آمده و به‌ منظور فقرزدایی، افزون بر مباحث تشویقی و نظری، دستورات کاربردی همچون زكات و احسان و وقف و نذر و…نیز پیشنهاد شده و از موضع‌ گیری شدید ‌برابر اسراف و تبذیر در مقام یک بازدارنده استفاده شده است.بنابراين فقر مادى،به عنوان يك پديده زشت بايد از ميان برود…
 
اما منظور از جمله پيامبر كه فرمود فقر موجب افتخار من است؛فقر معنوى در برابر خداي متعال است.يعنى انسان در هر درجه مادي و معنوي كه باشد بايد خود را در برابر خداوند،فقيرِ محض و او را غنيّ مطلق ببيند چنانكه در قرآن آمده است:اى مردم! اين شماييد كه فقيران نزد خداوند هستيد و به او نيازمنديد و خداوند، بى‌نياز و ستوده است”(أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ)١٠.بعضى با مختصر غنا در امور مادي يا دارائى هاي علمى و معنوى، مغرور شده و براي خودشان شأنى قائل شده و به اصطلاح كوس خدائى مى زنند! بايد بدانند،همين دارائى را هم خدا به آنان داده و خودشان در برابر خدا هيچ اند.انسان در هر رتبه اى كه باشد،بايد خود را فقير إلى الله ببيند و بداند و مسكين حقيقي درگاه الاهى بشمرد و چون پيامبر(ص) بگويد:”خدایا مرا مسکین زنده بدار و مسکین بمیران، و مرا با مساکین محشور نما”١١و فرمود در تعقيب نماز عصر بخوانيد تا خدا توبه شما را بپذيرد:”ازخداوند داراى عظمت و بزرگواری آمرزش می جويم، و از او می خواهم كه توبه ام را بپذيرد، توبه بنده ی خوار، فروتن، فقیر، بينوا، پريشان زمين گير و پناهنده اى كه سود و زيان و مرگ و زندگى و رستاخيز خويش را در اختيار ندارد”١٢…
 
و يك نكته مهم هم اين است كه اگر در شرايط خاصى، حكمت خداوند بر فقير بودن كسي قرار گرفت،وظيفه اش صبر  همراه با حيا و عزت مندى و رضايت بر تقدير الاهى باشد؛زيرا خداوند جز خير براي انسان مقدر نمى نمايد و اگر مصلحت انسان در فقر باشد وظيفه او استقبال و رضايت است نه سركشى و كفرگوئى و نابردبارى.در بعضى از روايات،خداوند براي بعضى از اولياي خود،فقر را مقدر مى نمايد كه از آن به كرامت ياد شده است كه خدا جز به نبی مرسل یا مؤمنی که بر خدا حقّی و کرامتی داشته باشد عطاء نمی نمايد١٣. چون غنا و ثروت ، شيب لغزنده براي بسيارى از انسانهاست(إنّ الانسان ليطغى أن رآه استغنى)خداوند بعضى از اولياي خود را با فقر از خطر طغيان محفوظ مى دارد.امام صادق(ع) در بيانى تأمل انگيز فرمودند:”اگر مؤمنان نزد خدا برای طلب روزی اصرار نمی ورزیدند، خداوند آنها را از وضعیتی که دارند، به مرحله ای سخت تر منتقل می فرمود”١٤…
—————-
١.بحار الانوار،ج٧٢،ص٤٩و٥٥.   ٢.همان/٣٠.    ٣و٤.همان/٤٧.  ٥.غرر الحكم.   ٦.نهج البلاغه،ح ١٥٩. ٧. همان،ح٣١١.  ٨.همان،ح٥٣.   ٩.بحارالانوار٤٧/٧٢.    ١٠.فاطر/١٥.   ١١.كنز العمال/١٦٥٩٢.  ١٢.مستدرک الوسائل١٢٠/٥؛بحارالأنوار،ج٨٣،ص٨٢.   ١٣.بحارالانوار،ج٧٢،ص٤٧.   ١٤.كافى٢٦١/٢-٢٦٤.
 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *