نوادگان عباس عموی پیامبر با عنوان بنى عباس براى كنار زدن بنى اميه با شعار انتقال خلافت به خاندان پيامبر(الرّضا من آل محمد)، قيام كردند.آنها ابتدا نيت خود را فاش نساختند و مردم گمان داشتند خلافت به علويان مى رسد؛ اما بعد از رسيدن به قدرت،نيت خود را آشكار ساختند كه با واکنش شدید گروه هایی از علویان مواجه شد و به تدریج به تقابل آنان با عباسیان در تمام ادوار حکومت شان انجامید. موضع سرسختانه عباسیان که با سرکوب شدید علویان همراه شد، تلاش های علویان برای احراز مقام خلافت را ناکام گذاشت.عباسیان بیش از پنج قرن (۱۳۲ـ۶۵۶) با ۳۷ خلیفه بر بخش مهمی از قلمرو جهان اسلام حکم راندند.جنايات آنها دست كمى از جنايات بنى اميه نداشت به ويژه با اهل بيت پيامبر و امامان از نسل اميرمومنان(ع) و شيعيان و دوستداران آنان، بدترين رفتارها را داشتند كه به حصر و زندان و تبعيد و شكنجه و شهادت آنان مى انجاميد. همچون أُمويان، خلافت را به سلطنت مبدل ساختند به طورى كه بعدها کار به آنجا رسید که فقط تعداد حاجبان خلیفه هفتصد نفر بود و گاه از خلیفه با عنوان سلطان یاد میشد و ثروت خلفای عباسی به اندازهای بود که بیتالمالی ویژه بنام بیتالمال خاصه در اختیار داشتند که اموال منقول و غیرمنقول آنان، هدایا، اموال مصادرهای و نظایر آن را در برمیگرفت١.
از تفاوت هاي حكومت هاى اين دوسلسله بهره مندي عباسيان از مشاوران غير عرب به ويژه ايرانى بود كه به سلطنت آنها شكل ادارى منظم و قانونمند داد به طورى كه اقتدار خلیفه در هر دو حوزه دینی و سیاسی،سامان گرفت؛ نمونه شاخص این خلفا، مأمون بود که نه فقط اقتدار سیاسیاش را با تحمیل شکستی سنگین بر برادرش امین و نیز اقدام بیسابقه در اعلام ولایتعهدی امام رضا(ع)به رخ کشید، بلکه با ورود به عرصه جدال های مذهبی و برپایی جلسات مناظره علمی و مذهبی و تدوین سیاست های فرهنگی موردنظر خود، اقتدار مذهبی خلیفه را نیز به بخش لاینفک شأن خلافت تبدیل کرد٢. دوره مأمون، بهویژه به دلیل نفوذ عمیق خاندان ایرانی سهل ( حسن بن سهل؛ فضل بن سهل)، با تأثیرپذیری فراوان از بینش ایرانی در حکومت متمایز میشود.این تأثیرپذیری که ریشههای آن به روزگار اقتدار برمکیان بازمیگشت و بعدها نیز در آثار دولتمردان، مؤلفان و نظریهپردازان ایرانی، به انحای گوناگون، بازتاب یافت، در تقویت اقتدار سیاسی ـ مذهبی خلیفه که همانند شاه نماینده خداوند و دارای اختیارات مطلق بود، مؤثر واقع شد٣.
این وضع با تسلط نظامیان ترک بر دستگاه خلافت، به ویژه از روزگار متوکل، تغییر کرد. تغییرات از تعقیب و آزار معتزله و ترویج تسنن خشک و متعصب اهل حدیث آغاز گردید و در قرن پنجم، در روزگار القادر باللّه طی فتوایی مذهبی ـ حکومتی، با تعیین حدودی جدید توأم با مجازات مرگ برای کفر، به اوج خود رسید. برخلاف دوره نخست عباسی، این وضع بیش از آنکه ناشی از اقتدار مذهبی خلیفه باشد، برخاسته از تسلط اهل حدیث بر دستگاه خلافت بود. اقتدار سیاسی خلیفه نیز تا بدانجا افول کرد که عزل و نصب خلفا و تداوم حکومت و حتی مرگ و زندگیشان بطور مطلق در اختیار نظامیان ترک قرار داشت.بعدها تسلط آل بویه و متعاقب آن سلجوقیان، نه فقط اضمحلال شأن سیاسی خلفا را سرعتی بیشتر بخشید، بلکه به جای خلیفه، سلطان و به جای خلافت، سلطنت اعتبار یافت.عامل مهم دیگر افول سیاسی عباسیان پیدایی خلفای رقیب در نواحی مختلف جهان اسلام همچون ابراهیم بن مهدی عباسی و سهل بن سلامه در بغداد بود . همچنین، یعقوب لیث صفاری برای خلع خلیفه وقت، لشکرکشی نافرجامی به بغداد کرد و در ۲۸۰، الهادی الی الحق، امام زیدی یمن، با عنوان امیرالمؤمنین بر مسند قدرت نشست و نيز اسماعیلیان نزاری كه مهم ترين دشمنان خليفه بودند٤.
حاكمان عباسی به شیوه اسلاف اموی شان، خود را خلیفةاللّه، اميرالمومنين،امام،ولىّ خدا و امثال آن مى خواندند و به منظور تأکید بر صبغه الهی حکومتشان، هریک دارای القابی بودند که به واژه اللّه ختم میشد؛ کاربرد این القاب که بار ایدئولوژیک آنها آشکارا بر جنبه سیاسی آنها غلبه داشت، گاه حتی در حکم ضرورتی دینی تلقی میشد یا صاحب آنها با ويژگى هایی فراتر از افراد متعارف بشر وصف میگردید.مهم ترین دستاورد این شأن معنوی، دوام پانصدساله خلافت عباسی بود، به طوریکه معارضان آنها بغضاً جرأت مقابله با اين عناوين مذهبى را نداشتند٥ و سقوط عباسیان نیز نه حاصل شورش، جنگ یا معضِلات داخلی، بلکه نتیجه هجوم دشمن خارجی بود.سرانجام خلافت عباسی در ۶۵۶ در پی تهاجم هلاکوخان مغول به بغداد سرنگون شد. این سقوط از یک سو به سرخوردگی کسانی انجامید که با چشم تقدس به این خلافت مینگریستند، از سوی دیگر، برخی از اهل سنّت را در این سو و آن سوی جهان اسلام به ادعای خلافت ترغیب کرد. سقوط عباسیان را باید سرآغاز دورانی جدید در نظام حکومتی خلافت به شمار آورد…
——————–
١.ابن عبدوس،كتاب الوزراء و الكتّاب١٧٦/١؛ابن زبير،كتاب الذخائر و التحف٢١٣/١و ٢١٨. ٢.آنتونی بلک، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام: از عصر پیامبر تا امروز٤٠/١-٤٢؛بلخى،فضائل بلخ١٤٩/١-١٥٠. ٣.دينورى، اخبارالطوال١١٠/١-١١١؛غزالي،سيرالملوك٢٣/١-٤٤و٨٤-١٠٠؛ نصيحة الملوك٢٥٧/١و٢٧٨. ٤.الافادة فی تاریخ الائمة السادة٤٤/١؛، رشیدالدین فضلاللّه، جامع التواریخ١١٣/١. ٥.رشیدالدین فضلاللّه، جامعالتواریخ،٤٣٤/٢؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ٣٥٨/١٢-٣٦٠.