خطر اكثريت

 

 

 

ذوب شدن در عقائد اكثريت در شرايطي كه اكثريت پاي بند به دين نباشد،از چالش هاي دينداري است.اين موضوع تازگى هم ندارد و از گذشته هاي دور مطرح بوده كه فشار اكثريت و فرهنگ غالب و رائج، افراد يك جامعه را به باور اكثريت متمايل مى كند و سعى مى كنند همرنگ جماعت شوند.به گزارش قرآن كه تجربه تاريخى هم آن تاييد مى كند متاسفانه اکثریت مردم همیشه در راه حق و طرفدار حقیقت نبوده اند و اطاعت از اکثریت ساکنان زمین کار درستی نیست:”اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌ نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند”(انعام/١١٦).مسلمانان صدر اسلام در مکه شدیدا در اقلیت بودند، گاهی اقلیت آنها و اکثریت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممکن بود این توهم را برای بعضی ایجاد کند که اگر آئین آنها باطل و بی اساس است چرا اینهمه پیرو دارند و اگر ما بر حقیم چرا اینقدر کم هستیم؟!بيشتر كسانى كه امروز به كشورهاي غربي مهاجرت مى كنند تحت فشار اكثريت،به عقائد غربي متمايل مى شوند… 
 
محمد گفت:حق با مسعود است ، فشار اكثريت،فشار سنگينى است و كمتر كسانى هستند كه با وجود اين فشار،به عقائد خود پايبند بمانند. قرآن و روايات، به موازاتی که از اکثریت منحرف نکوهش کرده اند، از اقلیت طرفدار حق ستایش و تمجید نموده و از آنان خواسته است که هرگز به خاطر کمی تعداد دچار ضعف و تردید نشوند و از امواج اکثریت ، هراسی به دل راه ندهند بلکه استوار و پرتلاش از حق  دفاع کنند. اصولا استقامت و پایداری در چنین شرایطی، نشانه قوت ایمان و اصالت اعتقاد است. معمولا آنان که ایمان و معرفت عمیقی ندارند از کثرت مخالفان دچار شک و تردید و هراس می شوند و یا جوّ غالب آنها را دگرگون می کند و سیلاب اکثریت آنها را با خود می برد. قرآن مى فرمايد:”تعداد كمى از بندگان من ،شكر گذارند”(وَ قليلٌ من عبادى الشكور، سبأ/١٣)؛ ” و قبل از ايشان نيز اكثريت امت هاي پيشين گمراه شدند”(ولقد ضل قبلهم اكثر الاولين،صافات/٧١)؛و نيز:” بگو: پليد و پاك، يكسان نيست، گرچه عدد ناپاكان تو را به تعجّب وادارد!”(قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ،مائده/١٠٠). اميرمومنان(ع)نيز می فرماید: “از پیمودن راه هدایت به دلیل کمی اهل آن دچار وحشت نشوید(لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله،نهج البلاغه، خ١٥٢)
 
هادي گفت: از اين مطالب مى توان نتيجه گرفت كه اعتبار با “حق” بودن است نه اكثريت و اقليت .اكثريت در چارچوب حق قابل اعتناست و مشروط به عدم مغایرت رأی اکثریت با شرع و قوانین الهی است. اين جمله كه حق با اکثریت است، جمله صحیحی نیست، زیرا معیار و میزان تمام ارزشها حق است و هر چه که مطابق با حق باشد دارای ارزش و اعتبار است، چه در اکثریت باشد و چه در اقلیت. اکثریت در جایی اعتبار دارد که دو گروه حق دچار اختلاف و تضارب آراء گردند که در این صورت ملاک عمل رأی اکثریت قرار می گیرد. اگر اين مفهوم را درست براي دانشجويان خود تبيين كنيم ، به آنها معيارى به دست داده ايم كه فريب اكثريت را نخورند و جذب اكثريتى كه همراه حق نيست،نشوند.البته استقامت و پايدارى بر حق در شرايطي كه شما در اقليت هستيد و اكثريت به راه ديگري مى رود،كار دشواري است و آنانى مرد اين ميدان هستند كه ايمانى قوي داشته باشند و فولاد آب ديده شده باشند…
 
به عنوان نكته آخر گفتم: مومنان حتى اگر در اقليت باشند بايد پيوندشان با هم بسيار قوي باشد و نبايد از امت اسلامى جدا افتاده و تكرو شوند و از جماعت كناره‏ گيرى كنند كه گناه بزرگى است. اميرمومنان فرمود: “از سواد اعظم پيروى كنيد، زيرا دست خدا بر سر جماعت است، و بر حذر باشيد از مخالفت و جدايى ، زيرا تنها مانده و جدا شده از مردم، گرفتار شيطان مى شود چنانكه گوسفند تنها مانده از گله،طعمه گرگ مى‏ گردد!”(نهج البلاغه، خ١٢٧).انزواگزينى و دورشدن از جماعت مومنان، نه تنها ارزش نيست بلكه نهي شده و تشكيل همين جماعات،قدرت افراد را براي مقاومت در برابر دشمنان و اكثريت غير مومن و نيز ذوب نشدن در آن اكثريت ،تقويت مى نمايد و قوت قلب مى دهد.مومنان در شرايط اقليت با ايجاد تشكل و همبستگى و همفكرى و مشاوره بايد شرايطي فراهم آورند كه اكثريت غير ديندار نتواند آنها را در خود هضم نمايد…
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *