جبرگرائى

 

 

 

 
حامد پرسيد:آيا صوفيان جبرگرايند؟ در پاسخ گفتم:مى توان گفت صوفيان با تأکید بر مسئلۀ وحدت وجود، جملگى جبرگرا هستند و با اين باور كه “در خانه جز خدا نيست،لَیسَ فِی الدّارِ غَیرُهُ دیّار”، خداوند را هم خالق انسان و هم خالق افعال انسان به شمار می‌ آورند؛ به تعبیر جامی، ترتیب کار چنان است که خداوند از مرتبۀ اطلاق و وحدت، به مراتب تکثر و تقیید تنزل می‌کند و به حسب استعداد بندگان در آنان ظهور می‌یابد و این ظهور هم در ذات است، هم در صفات، و هم در افعال؛ و چون چنین است، بندگان را قدرت ، اراده و فعلی جز قدرت، اراده و فعل حق نيست( الدرة الفاخره ٣٩/١و۴۰). آنان نیز همانند فیلسوفان، اختیار انسان را به اضطرار، و او را مختار مجبور یا مجبور به اختیار می‌ دانند(هجویری، کشف المحجوب٥٦٤/١)و فعلش را فعل خدا مى شمرند. بر اين اساس انسان در کردار های ارادی خود، هیچ توانایی ندارد و چون در پهنۀ هستی موجودِ مستقلِ حقیقی جز خدا نیست و مؤثرِحقیقی اوست ، خالقِ کردارهای آنان نیز اوست و دیگر قدرت و اراده و اختیار انسان هیچ معنایی نخواهد داشت (شرح گلشن راز ٣٦٢/١)، به قول صائب :با اختیارِ حق چه بود اختیارِ ما؟/ با نور آفتاب چه باشد شَرارِ ما؟!(ديوان٣٧٢/١)…
 
حامد گفت: با اين حساب در نگاه صوفيانه، اختیار، پنداری بیش نیست؛گفتم:آرى، زیرا انسان جلوۀ قدرت و ارادۀ خداست و نسبت دادنِ کردارهای ارادیِ انسان به انسان همانند نسبت دادنِ وجودِ انسان به وی، نسبتی مجازی است نه حقيقى؛ و به تعبیر شبستری، از سر نادانی است كه “او” و “من” می‌ گویند چون جز او چيزى نيست و آنها با اثبات “من” در واقع به هستى ديگرى در كنار هستى خدا قائل شده و دانسته یا نادانسته به شرک روى مى آورند و مشرك مى شوند!(شرح گلشن راز٣٦٤/١تا٣٦٦). پيش تر نظر ابن عربي را نيز در باب وحدت وجود ديديم؛او نيز اثبات هرگونه هستی در جنب هستیِ حق را شرک شمرده و گفته است: آنان که وجود حق و خلق، یا وجود خدا و جهان را به عنوان دو وجود مختلف و دو حقیقت مستقل اثبات می‌کنند، مشرک‌ اند(فَمَن قالَ بالاِشفاعِ کانَ مُشرِکاً)؛(فصوص الحكم٧٠/١و٣٦؛شرح فصوص قيصرى١٣٣/١و١٣٤). لذا از دیدگاه ابن‌عربی و طرفداران وی، انسان وجـودی مستقل با قـدرت و اختیاری مستقل نيست و در کردارهای خویش به تيرى می‌ ماند که در دست تيراندازی است…
 
يكى ديگر از دانشجويان پرسي:د پس تكليف گناه و جرم و كار قبيحى كه انسان انجام مى دهد چيست و پايانش چيست؟ گفتم: وقتى فاعل حقيقي خداست پس گناه و جُرم هم متعلق به اوست؛لذا خالقِ فعلِ نیک و بد همه اوست. شبسترى گويد: کدامین اختیار ای مرد عاقل/کسی را کو بود بالذات باطل؟!/چو بود توست یک سر همچو نابود/نگویی که اختیارت از کجا بود/کسی کو را وجود از خود نباشد/به ذات خویش نیک و بد نباشد…/هر آن کس را که مذهب غیر جبر است/نبى فرمود کو مانند گبر است/چنان کان گبر، یزدان و اهرمن گفت/مر آن نادان احمق، او و من گفت/به ما افعال را نسبت مجازی است/ نَسَب خود در حقیقت لهو و بازی است!(گلشن راز،بخش٣٧).امابی‌اختیاریِ انسانِ گناه‌آلود که گناه در اختیار او نیست و راه گناه را نه به اختیارِ خود می‌پوید، و عقاب کردن و به کیفر رساندن او ، نه بیداد و ظلم است و نه سبب حیرت، زیرا در نظر صوفيان هرچه از اوست جمله نیکوست:نیک و بد چون همه از او بینی/ هرچه بینی همه نکو بینی! همچنین از آن‌ رو که ظلم تصرف در مُلک و مِلک دیگران است اما چون جمله مُلک و مِلک از آنِ خداست، پس هرچه  خدا کند، عین خیر و محض عدل است؛ و خطاست که بشر با معیارهای بشری و با تکیه کردن بر اغراض نفسانی، بر کردارهای حق مُهر نیک و بد زَنَد!(شبسترى،مجموعه آثار/٢١٨و٢١٩)…
 
در جمع بندي نهايي از بحث ، گفتم: صوفيان جبرمسلك اند و مى گويند خالق طاعت و معصیت خود خداست و هر نیک و بد که از بندگان سرزند، از قضا و قدر الٰهی به بار می‌ آید و معلولِ اراده و مشیّتِ اوست. نيكى ها مظهر لطف حق، و بدی‌ ها مظهر قهر اوست. اوست که اراده می‌ فرماید که برخی از مردم اوامر و نواهی الٰهی را به کار بندند و طاعت بورزند و برخی دیگر، از این اوامر و نواهی سر باز زنند و مرتکب گناه گردند و به معصیت روی آورند!  خداوند انجام گرفتن گناه را هم خود اراده می‌ کند و انسان در انجام دادنِ تمامی کردارهای نیک و بد خود فرمانبردار فرمان الٰهی است و چنین است که هر گناه و هر بدی نیز همانند هر نیکی، به مقتضای ارادۀ خدا و علم ازلی او به ظهور می‌رسد و انجام می‌گیرد.ابن‌عربی تصريح مى كند كه اثباتِ هرگونه قدرت برای انسانْ دعویِ بی‌ دلیل و برهان است (فتوحات٤٢/١)؛ و تأکید مى نمايد که انسان به عروسک خیمه‌ شب‌ بازی می‌ ماند و حرکاتش، جمله نه از خود او، که از خیمه‌شب‌ باز است(همان،٤٦٨/٣) و نهايتاً در باور صوفيانه: ما لعبتگانیم و فلک لعبت‌باز/ از روی حقیقتی نه از روی مجاز!..مولوى هم مى گويد: ما همه شيران ولي شير عَلَم /حمله مان از باد باشد دم به دم!…
 

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *