ملكوت مناجات

 

 

كيست كه اين مناجات زيباى سنايي را بخواند و بشنود و نشاط گفتگو با خداي مهربان، جانش را لبريز از مهرِ الاهى نكند: مَلِکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی/نروم جز به همان ره که تواَم راه نمایی/همه درگاه تو جویم،همه از فضل تو پویم/همه توحید تو گویم، که به توحید سزایی/تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی/تو نمایندهٔ فضلی، تو سزاوار ثنایی/نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی/نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی/بَری از خوردن و خفتن بَری از شرک و شبیهی/بَری از صورت و رنگی، بَری از عیب و خطایی/نَبُد این خلق و تو بودی، نبُوَد خلق و تو باشی/نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فزایی/همه عزّی و جلالی همه علمیّ و یقینی/همه نوری و سروری، همه جودیّ و جزایی/همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی/همه بیشی تو بکاهی همه کمّی تو فزایی/أَحَدٌ لَیْسَ کمثله، صَمَدٌ لَیْسَ لَهُ ِضد/ِلمَنِ الْمُلک تو گویی که مر آن را تو سزایی/لب و دندان سنایی، همه توحید تو گوید/مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی…

 آنكه جانش با توحيد، پيوند خورده و دلش سرشار از ايمان به پروردگار شده و مهر خالقش در دل جا گرفته ، مگر خاموش مى ماند و مصاحبت و همسخنى با اين رفيق شفيق را رها مى كند؟! كدام محبوب مى تواند جاي او را بگيرد؟ كدام همنشين، هميشه در اختيار توست كه با او بنشينى و راز دل نزدش بگوئى؟ كدام خانه جز خانه اوست كه درش هميشه به روي تو باز باشد؟ كدام قدرتى بالاتر از قدرت اوست كه بتواند گره از كارت بگشايد؟ كدام كريمى است كه از بخشش به تو خسته نشود؟ كدام اميرى است كه چشم بر همه خطاهاي تو بپوشد؟ كدام مشفقى است كه   دمى از شفقت و مهربانى به تو باز نايستد؟ كدام سخاوتمندى است كه سفره انعامش براي تو هميشه باز باشد؟ كدام بزرگى است كه بدون وقت ملاقات ،هميشه مى توانى به بارگاهش روى و او تو را به حضور بپذيرد؟ كدام مهربانى است كه پيش از درخواست تو، آنجه به سود تو بوده برايت مهيا ساخته است؟ كدام…؟ نه ! بيجاست سكوت كنى و در خلوت ها و دلتنگى ها به سراغش نروى و او را نخوانى!

ممكن است بگويي ، من زبانم براي سخن گفتن با او الكن است؛ توان حضور در محضرش را ندارم؛ آداب همسخنى با او را ندانم؛ كلماتى كه در شأن اوست نمى شناسم؛ هيبتش مرا از خود بى خود مى كند؛ آنقدر به گناه آلوده ام كه شرم مى كنم نزدش بشتابم؛ مى ترسم از من روى برگرداند؛ مى هراسم در پاسخ لبّيك من لالبّيك بگويد؛ نمى دانم من آلوده به عصيان را مى پذيرد يا نه… او خود از مهربانى، اين تشويش هاي تو را مى داند و پيش تر خيال تو را راحت كرده است و گفته است:بخوانيدم تا پاسخ گويم! نوميد مباشيد كه رحمت من فراگير است! من توانم كه همه  گناهانتان را ببخشم ! آرى همه قصورها و تقصيرهاتان را ناديده انگارم و درِ مغفرت را به رويتان بگشايم… از اين همه بزرگيش شرم مى كنيد و اشك از ديدگان مى باريد و سر را به پايين مى افكنيد و زبانتان بند مى آيد و نمى دانيد چه بگوييد…در اين هنگام پيشوايان دين به يارى شما مى آيند و به شما آداب دعا مى آموزند و يادتان مى دهند چگونه مناجات كنيد و با او انس گيريد…آه كه اگر آنها نبودند،نمى دانستم چگونه با محبوبم سخن بگويم:

اين فرازها از كلمات مولايم اميرمومنان(ع) در دعاى كميل، زبان مرا به مناجات باز مى كند:”…اینک ای معبود من در حالی به درگاهت آمده‏ام که درباره‏ات کوتاهی کرده و بر انجام گناه پافشاری نموده ام و حال، عذرخواه و پشیمان و دل‏شکسته و شرمسار از گناهانم هستم و به گناهان خویش اقرار و اعتراف دارم و راه گریزی از آنچه از من سر زده نمی یابم و پناهگاهی که بدان رو آورم، ندارم؛ جز آنکه‏ عذرم را بپذیری و مرا در سایه رحمتت قرار دهی پس ای خدای من عذرم را بپذیر و بر حال سخت‏ و پریشانیم رحم کن و از بند سخت گناهانم رهائیم ده…اي خدایی که زود راضی می شوی کسی را بیامرز که جز دعا چیزی ندارد زیرا تو هر چه را بخواهی انجام می دهی ای کسی که نامش دوا و یادش شفاء و طاعتش بی نیازی است برکسی ترحم فرما کسی ‏که سرمایه‏ اش امید و سلاحش گریه است؛ ای‏ که نعمت هایت گسترده است ای برطرف کننده گرفتاری ها ای روشنی وحشت‏ زدگان در تاریکی ها ای دانای بی معلم‏ درود فرست بر محمد و آل محمد و انجام ده درباره من آنچه را که تو شایسته آنی…”

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *