روشنفكرى دينى

 

 

 
جریان روشنفکری، در سده جديد چه نسبتى با دين خواهد داشت؟ در پاسخ بايد نگاهى به تاريخ داشت: جريان روشنفكرى، تبار خود را از جريان عصر روشنگری گرفته و در بستر تمدنی غرب به وجود آمده است.منظور از عصر روشنگرى،جنبشی فکری و فلسفی در تاریخ فلسفه غرب بود که از میانه‌ های سدهٔ هفدهم تا پایان سدهٔ هجدهم ادامه داشت. این جنبش، انقلاب های عظیمی را در دانش و فلسفه به وجود آورد که در نهایت باعث از میان‌ رفتن کامل جهان‌بینی قرون وسطایی و سلطه تفكر كليسائى شد.شالوده اين روشنگرى و روشنفكرى اتكاء به عقل،آزادی فردی و تقابل با پادشاهی مطلقه و تعصبات ثابت کلیسای کاتولیک روم بود.بدين معنا،روشنفكرى و ديندارى با هم جمع نمى شدند.اما وقتى امواج اين روشنگرى به مشرق زمين رسيد به لحاظ تفاوت هاى اسلام با فرهنگ كليسا، بعضى از انديشمندان خواستند با حفظ دين،گام هايي عقلى و علمى در بستر تمدنی خويش با کارکردهای انتقادگری و اصلاح و توجه به عامه و تلاش برای گسترش عدالت بردارند. لذا طيفى از روشنفکران دينى به اين معناى خاص در جوامع اسلامى ،ظاهر شدند و با ديد انتقادى به بعضى مظاهر دينى به نوعى به اصلاحگرى دينى برخاستند… 
 
روشنفکران شرقى مقلد غرب، گمان بردند مثل آنها بايد با دين وداع كنند يا دين را از پهنه زندگى خارج نمايند و يا حداقل به حاشيه باور فردى برانند.منتقدان اين جريان، آنها را براي جامعه مصیبت ناميده و عامل و ستون پنجم غرب شمردند و گفتند چطور كسى مثل هوشى مين در ويتنام كه كاركردهائي دارد و خود را روشنفكر مى داند، به ارزش‌های دینی خود و جامعه و مردمش احترام می‌گذارد؛اما شما زمانى كه در كسوت روشنفکرى درمى آئيد، ارزش‌ های جامعه خود و دین را طرد می‌کنید و در تعارض کامل با جامعه خود قرار می‌گیرید؟ پس روشنفکر نیستید! روشنفكران دينى، نخبه‌ های فکری از دانشگاهيان و فرهيختگان و حتى عالمان دينى هستند که در ارتباط با جامعه خودشان بعضی از کارکردهای روشنفکری را به تناسب جامعه ،بيان و اجرا می‌ کنند.فرهنگ اسلامى توانسته متفکرانی را پرورش دهد که فی نفسه روشنفکرند؛ يعنى اجتماعی هستند و نقد می‌کنند.اصولاً در اسلام، عالم کسی است که مبارزه کند، اصلاح کند، به مردم نفع برساند، مقابل ظالم بایستد و در برابر مظلوم ساكت ننشيند… 
 

روشنفكر دينى از يك سو دغدغه ارتقاء ، رشد ، پيشرفت و رفاه و بالندگى مردم خود را دارد و از سوى ديگر در انديشه حفظ ميراث فرهنگى و ارزش هاى اعتقادي جامعه خويش است. او به جدّ باور دارد كه نبايد چونان كسى بود كه آنچه خود داشت ،زبيگانه تمنا مى كرد! او يقين دارد كه مى توان دنیای مدرن دینی داشت.روشنفكر دينى بر نفى خرافات افزوده شده بر دين پافشارى و افشاگرى مى كند تا ريشه آنها را بخشكاند. او دريافته است به مرور زمان، پيرايه هائي بر پيكر دين نشانده اند كه روح دين از آنها در آزار و عذاب است. روشنفكر دينى، بر دين پاك، اصرار دارد و آن قرائتى از دين است كه از تحريف تحريفگران مصون مانده است.او دين را فقط از آبشخور قرآن و عترت پيامبر(ص) مى نوشد و پاسخ پرسش هاى خود را از آن دو مى پرسد و جواب مى خواهد.برداشت هاى سطحى و بى مبنا و تفسيرهاى شخصى و حزبي و افراط و تفريطى از دين را طرد مى كند و جز به معارف برآمده از قرآن و روايات موثق، توجهى ندارد.او با اين پشتوانه،تمام قد براي هدايت و نجات و اعتلاى مردم و ميهن خويش قيام مى كند…

روشنفكر دينى به خوبي از عوارض يك جامعه فاقد ايمان و اميد،آگاه است. او به خوبي مى داند كه براي فروپاشى معنوى و روحى يك جامعه ، نبود اميد و ايمان كافى است! هرچقدر هم جامعه در رفاه و پيشرفت مادى باشد ،خلأ ايمان و اميد او را از درون متلاشى مى كند.اين تجربه اى است كه روشنفكر از تاريخ و تجربه هاى آن و تعمق در رويدادهاي چند قرن اخير در جهان غرب و شرق ، دريافته است و نمى خواهد آن ضايعات در سده پانزدهم هم تكرار شود.روشنفكر دينى، رسالت بزرگى را بر دوش مى كشد.او بايد خود را در نقش ناجى ببيند كه از غرق شدن مردم در مرداب هاى شيطان نهاده و دام هاى جاذب دنيائى و خواب هاى غفلت و مال و شهوت،برهاند و دستگيرى كند.روشنفكر تحصيل كرده و دانشمند،در كسوت معلم و استاد و روحانى و نويسنده و هنرمند، بهترين كسى است كه مى تواند اين نقش هدايتى را راهبرى كند چون نزد مردم محبوب است و اين محبوبيت ، زمينه خوبى براي پذيرش حق از سوى مخاطبان است…

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *