داوري و دادرسي

 
 
 
 
 
درس حقوق قضائى را به پايان برده بود و مى خواست در آزمون قُضات شركت كند.دوست خوبي بود و مى خواستم او را به اهميت و خطير بودن شغلي كه مى خواست انتخاب كند،متذكر كنم.گفتم:محمدجان! شغل قضاوت،حساسيت بسيارى دارد؛اميرمومنان به شريح قاضى فرمود:”تو در جايگاهي قرار گرفته اي كه نبي يا وصي و يا شقي جاي دارند”١؛اگر كارت را خوب انجام دهى وظايف انبياء و امامان را انجام داده اى و اگر قاضي بدى باشي،بدبخت و شقى خواهى بود.مردم به هر حال خصومت هائى پيدا مى كنند كه رفع خصومت بين آنها از طريق داورى و دادرسي  امكان پذير است.اهداف نظام قضائي اسلام ، گسترش قسط و عدالت، احقاق حق و ابطال باطل، گرفتن حق ناتوانان از توانمندان، ايجاد مساوات و انصاف در جامعه، برقرارى امنيت براي بندگان مظلوم، كوتاه كردن دست ظالمان از منابع و ثروت ملى ،برخورد با مفاسد اجتماعى واصلاح امور، برپايي حدود الهي، تعظيم شعائر الهي و دفاع از ارزش هاي مورد قبول جامعه است…
 
گفت:خود امام هم منصب قضاوت داشتند و اين منصب را خوب مى شناختند.گفتم:آرى،على (ع) از سوى پيامبر به قضاوت در مدينه و يمن منصوب شد و در باره او فرمود: “داناترين امت من نسبت به سنت ها و قوانين قضايي علي بن ابي طالب است”٢؛و نيز:”اي علي! به سوي يمن حركت كن و با كتاب خداميان مردم قضاوت وحكومت كن؛ خدا قلب تو را به سوي حق رهبري كند و زبان تو را از خطا و اشتباه صيانت بخشد”٣؛ و همچنين “سپاس خدا را كه در خاندان من كساني را قرار داد كه داوري آنها مانند داوري پيامبران است”٤. خود آن حضرت نيز به فرزندشان فرمودند:”رفع خصومت از اغلب نمازها و روزه ها بهتر است”٥؛ و در ايام خلافت، در عهدنامه مالك اشتر براي فرماندارى مصر به او تاكيد كردند:”به امر قضاوت بين مردم نظر كن، مانند كسي كه به منزلت حكم و قضاوت نزد خدا عارف است. حكم و قضاوت، معيار و ميزان عدالت خداوند است كه در زمين به منظور احقاق حق منصفانه مظلوم از ظالم و گرفتن حق ضعيف از قوي و برپايي حدود خدا بر اساس سنت و روش الهي وضع شده است. امر مردم و بلاد جز با اقامه اين حدود اصلاح نمي شود”٦… 
 
گفت:اميرمومنان چه كسانى را شايسته قضاوت مى شمرد؟ گفتم:اتفاقاً همين سوال تو را در عهدنامه پاسخ دادند:”اي مالك! مردم از گروههاي مخالف تشكيل يافته اند كه يكي از آنها قضات عادل هستند …تو از ميان مردم برترين فرد را براي قضاوت برگزين، از كساني كه: مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد؛ برخورد مخالفان با يكديگر او را به خشم و كج خلقي وا ندارد؛ بر اشتباهاتش پافشاري نكند؛  بازگشت به حق پس از آنكه برايش روشن شد، بر او سخت نباشد؛ طمع را از دل بيرون كرده و در فهم مطالب، به اندك تحقيق اكتفا نكند؛ در شبهات، از همه محتاط تر باشد؛در يافتن و تمسك به دليل و حجت از همه مصرّتر باشد؛با مراجعه مكرر شكايت كنندگان كمتر خسته شود؛ جامع ترين افراد از حيث علم و حلم و ورع باشد؛ تحت تأثير اوضاع واقع نشود؛ در كشف امور شكيبا باشد؛ به هنگام آشكار شدن حق، در فصل خصومت از همه قاطع تر باشد؛ ستايش فراوان او را فريب ندهد”٧.حال، دوست من!  ببين، اين صفات در تو هست تا بتوانى منصب قضاوت را به عهده بگيرى؟!
 
گفت:تلاش خودم را مى كنم اما از خدا و امام زمان(ع)كمك مى خواهم اين شايستگى ها را به من عنايت كند؛ اما حكومت نسبت به قضات چه وظايفى دارد؟ گفتم: نخست انتخاب شايسته ترين افراد براي اين منصب و دوم تأمين مالي آنها و سوم نظارت بر فعاليت شان.اميرمومنان به مالك اشتر مي فرمايد:”با جديت هر چه بيشتر قضاوت هاي قاضي خويش را بررسي كن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوت را بگستر، آن چنان كه نيازمندي اش از بين برود و حاجت و نيازي به مردم (براي گرفتن رشوه) پيدا نكند”٨؛ و نيز به رفاعه، والي اهواز مي فرمايد:”از قبول هدايا و تحفه ها از طرفين دعوي بپرهيز”٩. و در خطبه اي مي فرمايد:”شما دانستيد كه سزاوار نيست حاكم و فرمانده، بر ناموس و خون هاي مردم و غنائم بخيل باشد، تا براي جمع مال ايشان حرص بزند … و نه رشوه گير در حكم، كه مالي را گرفته، حقى را باطل يا باطلي را حق گرداند تا حقوق مردم از بين برود و حكم شرع را بيان ننمايد”١٠. ديگر آنكه استقلال قاضى را محترم شمارد بدانگونه كه بتواند حتى رئيس حكومت را به محكمه فراخواند چنانكه شريح قاضى به شكايت يك يهودي كه زره امام را برداشته بود،امام را به محكمه كشاند و هرچند حكم شريح خطا بود، ولي امام چون شاهد نداشت، تسليم شد، به گونه اي كه يهودي گفت: اين اميرالمؤمنين، حاكم مسلمانان است كه به محكمه آمد و محكوم شد و حكم را پذيرفت. و بعد زره را تحويل داد و گفت: زره از آن ِتوست كه در صفين برداشته بودم١١. همين واقعه با يك مسيحي تكرار شد. حضرت مدعي زره شد و چون بيّنه نداشت، قاضي به نفع مسيحي حكم كرد و مسيحي زره را برد، ولي وجدانش او را وادار به اسلام كرد و گفت: اين طرز حكومت و رفتار، رفتار بشر نيست و از نوع حكومت انبياست١٢…
 
——————
١.وسائل الشيعه، ١٨،باب٣ از ابواب صفات قاضى،ح٤  ٢.همان،ج١٩،ص١٧٥.  ٣.كنزالعمال،ج٦،،ص٣٩٢.
٤.بحارالانوار،ج٤،ص٢١٩-٢٤٠.  ٥.نهج البلاغه،نامه ٤٧.   ٦. همان، نامه٥٣.  ٧ و ٨.همان.  ٩.مستدرك الوسائل، آداب قاضي، باب٩، ح١.   ١٠.نهج البلاغه،خطبه٣١.  ١١.بحارالانوار، ج٤١، ص٩ . ١٢. همان،ج٩قديم، ص٥٦٨. 

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *