سيماي امام

 

 

 

شنيد كه براي ثبت عهدنامه مالك اشتر براي فرمانداري مصر(نامه٥٣ نهج البلاغه)به عنوان قديمى ترين فرمان جامع حكومتى در بخش فرهنگى سازمان ملل اقداماتي در حال انجام است؛ از او خواستند يك معرفي از امام بنويسد تا در كنار اثر در اختيار اقشار مختلف مردم جهان قرار گيرد؛گفتم بهترين ترسيم از سيماي اميرمومنان را مى توان از كلمات خود امام ارائه داد.گفت عبارات آن را برايم بگو من خود مقاله را خواهم نگاشت.گفتم:اولا او از كودكي تا بزرگى تربيت يافته پيامبر بود.خود مى گويد:”آنگاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جاى داد و مرا در بستر خود مى خوابانید چنان که تنم را به تن خویش مى سود و بوى خوش خود را به من مى بویانید. و گاه بود که (چون مادران) غذايي را مى جوید و نرم مى كرد سپس آن را به من مى خوراند…من همچون فرزندى که همواره همراه مادر است, همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت مى کردم و او هر روز نکته تازه اى را از اخلاق نیک براى من آشکار مى ساخت و مرا فرمان مى داد که به او اقتدا کنم…او مدتى از سال مجاور کوه حرا مى شد و تنها من او را مشاهده مى کردم و کسى جز من او را نمى دید. من نور وحى و رسالت را مى دیدم و نسیم نبوت را استشمام مى کردم”١…

با اين زمينه مى رسيم به سابقه ايمان و رتبه علمى آن حضرت، باز از زبان خود ايشان:”به خدا سوگند! من نخستین کسى بودم که پيامبر را تصدیق کردم”٢؛”من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان از همه پیش قدم تر بوده ام”٣؛ “از زمانى که حق را یافته ام،هرگز در آن تردید نکرده ام”٤؛”در میان شما همچون چراغى در تاریکى هستم كه هر کس به سوى آن چراغ روى آورد و در کنارش بنشیند از نورش بهره مند مى گردد”٥؛ “هرگز گمراه نبوده ام و هرگز کسى به وسیله من گمراه نشد”٦؛”حتى یک لحظه به معارضه با (احکام و دستورات) خدا و پیامبر برنخاسته ام”٧. در مورد دانش دين”هر چه از خاطرم مى گذشت از پيامبر مى پرسیدم و حفظ مى نمودم”٨؛آنچه مى گويم”علمى است که خداوند آنرا به پیامبرش تعلیم کرد واو نیز به من آموخت و برایم دعا کرد که خدا آن را در سینه ام جاى دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد”٩.اين شد كه در ميان صحابه پيامبر تنها من بودم كه گفتم:”اي مردم! پیش از آن که مرا نیابید آنچه مى خواهید، بپرسید، زیرا من به راه هاى آسمان از راه هاى زمین آشناترم!”١٠…

و به كميل گفتم:”اينجا در سينه ام علم فراوانى است،اگر افراد لایقى مى یافتم به آنها تعلیم مى دادم”١١؛ و:”به خدا سوگند اگر بخواهم، مى توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شوون زندگى اش آگاه سازم ولى از آن مى ترسم که این کار موجب کافر شدن شما به پیامبر گردد (يعنى درباره ام غلو کنید)!”١٢…شجاعت از ديگر ويژگى هاي اميرمومنان بود،خود او مى فرمايد: “من در دوران نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه هاى بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم”١٣؛ و نيز: “به خدا سوگند من در دنبال این لشکر بودم و آنها را به پیشروى وامى داشتم تا باطل به کلى عقب نشینى کرد و حق ظاهر گشت؛ و در این راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. هم اکنون نیز به دنبال همان راه مى روم و پرده باطل را مى شکافم تا حق از درون آن خارج گردد”١٤؛و در پاسخ تهديد معاويه به جنگ، نوشتم:”من ابوالحسن، درهم کوبنده جد و برادر و دایى تو در روز بدرم اکنون همان شمشیر با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو مى شوم”!١٥…

 
اما شيوه حكمراني آن حضرت:امام در نامه اى خطاب به عثمان بن حنيف  فرماندار بصره نوشت :”آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیرمومنانم! اما با آنان (يعنى توده مردم)در سختى هاى روزگار شرکت نکنم و پیشوا و مقتداى آنان در تلخى هاى زندگى شان نباشم؟”١٦؛”به خدا سوگند من از دنیاى شما طلا و نقره اى نیندوخته ام. و از غنایم و ثروت هاى آن مالى ذخیره نکرده ام و براى این لباس کهنه ام بدلى مهیا نساخته ام و از زمین آن حتى یک وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزى بهره نبرده ام”١٧؛”آیا به من دستور مى دهید که براى پیروزى خود, از جور و ستم  در حق کسانى که بر آنها حکومت مى کنم، استمداد جویم؟ به خدا سوگند تا عمر من باقى است و تا شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند، هرگز چنین کارى نخواهم کرد!”١٨؛”سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او نیرنگ مى زند و مرتکب انواع گناهان مى شود؛اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم! ولى هر نیرنگى گناه است و هر گناهى یک نوع کفر!”١٩.آرى،امام نسخه اي منحصر به فرد بود که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسید؛بعد از پیامبر همتا و همانندى نداشت و وجود مبارکش مجموعه اى از اضداد مى نمود و امامت در نسل او نهاده شد كه تاكنون باقى است و امروز فرزندش امام مهدي، سكاندار پيشوائي امت است… 
——————-

١.نهج البلاغه،خطبه١٩٢.   ٢.همان،خطبه٣٧و٧١.   ٣.همان،خطبه٥٧.  ٤.همان،خطبه٤.  ٥.همان،خطبه١٨٧.

٦.همان،حكمت١٨٥.  ٧. همان،خطبه١٩٧.  ٨.همان،خطبه٢١٠.  ٩. همان، خطبه١٢٨.  ١٠.همان،خطبه١٨٩.

١١.همان،حكمت١٤٧.  ١٢. همان،خطبه١٧٥.   ١٣.همان،خطبه١٩٢.  ١٤.همان،خطبه٣٤.  ١٥.همان، نامه١٠.

١٦و١٧.همان،نامه١٠.  ١٨.همان،خطبه١٢٦.  ١٩. همان،خطبه٢٠٠.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *