لوئيس و خاورميانه جديد

 

 

برنارد لوئیس(۱۹۱٦-٢٠١٨)در زمان جنگ جهانی اول در خانواده‌ای یهودی در لندن متولد شد و در زمان جنگ جهانی دوم ابتدا در واحد تانک ارتش انگلیس و سپس در واحد اطلاعات وزارت خارجه به خدمت گمارده شد. بعد از پایان جنگ، لوئیس به ریاست دپارتمان خاورمیانه‌ دانشکده مطالعات خاورى و آفريقائى دانشگاه لندن كه در آنجا در رشته زبان و تاريخ درس خوانده بود،منصوب شد؛ اما تقریبا بلافاصله به آمریکا رفت و در دانشگاه پرینستون مشغول کار شد. وی در سال ۱۹۸۲ شهروندی آمریکا را پذیرفت.او از حامیان نظریه برخورد تمدن‌ها بین مسیحیت و اسلام بود.لوئيس از مستشرقین و نظریه‌پردازان متأخر در زمینۀ تاریخ جوامع اسلامی است که کتب و مقالات بسیاری در این زمینه به رشتۀ تحریر در­آورده است. وی با مطالعۀ جامع تاریخ اسلام به این نتیجه می‌رسد که باید وحدت امت اسلام را از بین برده و کشورهای بزرگ خاورمیانه را به کشورهای کوچک‌تر که قدرت کمتری داشته و در خدمت منافع غربیان باشند، تجزیه نمود. طرحی که در میان اهل تحقیق به نظریۀ خاورمیانۀ جدید شهرت یافته است.

از نظر بدبينانه بعضى كارشناسان، تمامی رؤسای جمهور آمریکا از رونالد ریگان گرفته تا جرج بوش پدر و پسر و کلینتون و اوباما و در نهایت دونالد ترامپ به‌ دنبال اجرای کامل طرح برنارد لوئیس بوده‌اند.وزیر خارجه امريكا در بیانیه‌ای که در بزرگداشت مقام برنارد لوئیس ،پس از مرگ او صادر کرد او را «مردی بزرگ و اندیشمندی حقیقی» خواند که “مدافع سرسخت کشورهای دموکراتیک در سرتاسر جهان” بود! نتیجۀ بررسی ها نشان می دهد پیدایش و تکوین نظریۀ خاورمیانۀ جدید از برنارد لوئیس در سه مرحله رخ داده است؛ مرحلۀ اول پیدایش و شکل گیری نظریه با زبان تاریخی ،مرحله دوم  بیان راه حل ها و رهیافت هایی جهت اجرای طرح خاورمیانه با زبان ایدئولوژیک و سیاسی و مرحله سوم لزوم اجرای هرچه سریعتر نظریه از سوی دولتمردان آمریکایی با ابزار زور و حملۀ نظامی از جمله حمله به افغانستان و عراق. وی با دو راهکار غربی‌سازی و تجزیۀ خاورمیانه بر اساس شاخص‌های مورد قبول غربیان از جمله میهن‌پرستی و دموکراسی و نیز فراهم کردن شرایط استقرار و قدرت‌ گیری اسرائیل و یهودیان در خاورمیانه، راهبرد تجزیۀ منطقه و ایجاد توازن قوا در بین کشورهای مختلف و حتی ادیان اسلام، یهود و مسیحیت را ارائه و پیشنهاد می‌کند کشورهای غربی و به ویژه آمریکا باید در جهت سرنگونی و کاهش نفوذ هژمونی‌های داخلی و خارجی در منطقه از جمله شوروی، ایران، عراق و … بکوشند. او این نظریه را در ابتدا با روش‌های تاریخ­نگارانه طرح کرده و در اواخر عمر خود با بیانی تند و گزنده کشورهای غربی را به جنگ و ایجاد آشوب در منطقه و تقابل با مسلمانان ترغیب می‌نماید.

پیشینۀ تاریخی لوئیس برای تجزیۀ خاورمیانه و از بین بردن هژمونی های اسلامی به مطالعات او در ارتباط با فروپاشی عثمانی باز می گردد. به باور او یکی از مهم ترین فاکتورها در سقوط عثمانی، قیام ملیت ها و قومیت های مختلف بود که زبان و فرهنگ و هویت مشترک داشتند. او درکتاب مسلمین در اروپا اشاراتی به شاخص های کشورسازی غربی یعنی زبان و نژاد مشترک و تناسب آنها با نام کشور در ارتباط با عربستان و تركيه دارد اما مهم ترین نوشتۀ وی در این زمینه که صریحاً به راهکارش برای تجزیه اشاره می کند ابتدا مقالۀ نقشۀ خاورمیانه و سپس کتاب دیگر او با نام هویت های چندگانه در خاورمیانه بود. لوئیس در مقالۀ اول ایجاد کشورهای غربی و مرزبندی آنها را بر مبنای زبان و قومیت مشترک و همخوانی نام کشور با این دو شاخص مى داند و همین شاخص ها را برای کشورهای خاورمیانه پیشنهاد می دهد و در کتاب دوم نیز ضمن تکرار مجدد طرح خود برای خاورمیانه، در مثالی ازکشورهای اروپایی نام چکسلواکی و یوگسلاوی را می آورد که چون این شاخص ها را نداشتند از بین رفته و به کشورهای کوچک تر بر این مبنا تبدیل شدند. یکی از مهم ترین کشورها که پس از فروپاشی عثمانی آماج این رویکرد لوئیس قرارمی گیرد ایران است.او در آخرین کتاب خود در ارتباط با خاورمیانه صریحاً کشور ایران را اصیل ترین کشور منطقه می داند که قومیت های مختلف آن را با حس میهن پرستی سرپا نگه داشتند و مى گويد با ایجاد حس استقلال در برخی قومیت ها مانند کردها و عربها مانند آنچه در نمونۀ عثمانی رخ داد، مى توان تجربه را تكرار نمود…

برنارد لوئیس به عنوان یک تاریخ نگار که همواره بر اصل بی طرفی در تاریخ نگاری و عدم سوءاستفاده از تاریخ به عنوان یک ابزار تاکید می ورزد، نتوانست نسبت به یهودیان بی طرف باقی بماند و صریحاً در راستای ایجاد دولت یهود و قدرت یافتن آن در منطقه تلاش می کرد. وی خود و سایر یهودیان را وارث میراثی می داند که طی هزاران سال شجاعت، موفقیت و وفاداری با غرور به آنها رسیده و باید از آن حراست کنند تا به آیندگان منتقل گردد. او معتقد است اسلام و مسيحيت در بسیاری از مظاهر خود از جمله یکتاپرستی وامدار یهودیت هستند. لوئیس در تمامی کتابهایش با موضوع یهود از این قوم چهرۀ ضدجنگ و صلح طلب ، مظلوم در طول تاریخ، ضد برده دارى، اهل کار، تجارت، تحصیلات و سایر اقدامات  مفید برای اجتماع نمایش می دهد در حالی که همواره اسلام و مسیحیت در حال جنگ با یکدیگر بوده اند. او از استقرار رژیم اسرائیل در بیت المقدس استقبال كرده و تمام کوشش وی پایان دادن به منازعات اعراب و اسرائیل و استقرار همراه با صلح این رژیم در منطقه است. لوئیس هرچه به پایان عمر لوئيس نزدیکتر شویم بیشتر سمت و سوی حمایت از اسرائیل می گیرد. حتی در میان نویسندگان غربی نیز اندیشه های جنگ طلبانۀ او در مورد خاورمیانه شناخته شده است. چنانچه ماروین زونیس نویسندۀ شهیر غربی می نویسد: هرچه سن او بیشتر شد، گزنده تر شد و تبدیل به یک حامی اسرائیل و منتقد بسیار جدی نسبت به دشمنی جهان اسلا م با اسرائیل گرديد و این نگرش متاسفانه قضاوت وی نسبت به خاورمیانه را تیره و تار کرد.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *