بيماري و شفا

 
 
 
 
 
پدر و مادرش بيمار بودند و او ضمن رسيدگى به خانه و فرزندان خود ،اوقات زيادى را براي رسيدگى به آنان اختصاص داده و خلاصه خود را وقف سلامت آنها كرده بود.به او گفتم:به راستى به توفيقات تو غبطه مى خورم! اينگونه رسيدگى به والدين به ويژه والدين بيمار، از بهترين توفيقاتى است كه خداوند آن را به بعضى پاكان و صالحان مى دهد.  مى دانم كه خودت هم كم و بيش با بعضى بيمارى ها دست و پنجه نرم مى كنى اما به روي خودت نمى آوري و به والدين بيمارت هم به اين شكل رسيدگى مى كنى؟ راستى مى دانى كه مولاي ما اميرمومنان در مورد اجر و ثوابي كه نصيب بيماران مى شود چه فرمودند؟ گفت:نه؛ مرا مهمان كلام مولا گردان.گفتم آن حضرت به یکی از یارانش که دچار دردی شده بود فرمود: “خداوند آن چه را که از آن گله داری جبران گناهت سازد، راستی که بیماری پاداشی ندارد( يعنى نبايد كارى كنى كه به بيمارى انجامد)، ولی (وقتى بيمار شدى ،اين تقدير)گناهان را محو می کند و به مانند برگ های خزانی آن ها را فرو می ریزد”١…
 
گفت: مى دانم كه بيمارى براي انسان ها يك انتخاب نيست اما به هرحال هركسي بيمار مىشود و چون بيمار شد بايد آن را يك آزمون الاهى بداند كه صبر و تحمل او در برابر اين رويداد سنجيده شود، چنانكه براي ايوب پيامبر اين آزمون انجام شد و او صبورانه همه رنج ها را تحمل كرد چنانكه فرشتگان از اين صبر و بردباري او در شگفت شدند و خداوند اجرها به او داد.ممكن است حكمت بيمارشدن را خود انسان نداند اما به هرحال كمترين اثر اين بيمارى چنانكه از اميرمومنان نقل كردي ، ريزش گناهان و پاك شدن است. گفتم:آرى،شايد حكمت ديگرش اين باشد كه بدانى سلامتى به دست خداست و بايد چون بيمار شدى ، از او سلامتى بخواهى چنانكه ابراهيم(ع) به گزارش قرآن گفت:”هنگامى كه بيمار شوم،اوست كه مرا شفا مى دهد(وَ إذا مرضتُ فهوَ يشفين)٢.به همين دليل انسان ها بايد شافى حقيقي را خدا بدانند كه از طريق واسطه هائى چون طبيبان و گاهى بدون اين واسطه ها،اين شفا را انجام مى دهد چنانكه بعضى طبيبان به حق در بالاى نسخه هاي خود مى نويسند:”هوالشافى”، يعنى شفابخش اوست…
 
گفت: من تجربه كرده ام كه گاهى بيماري هاي روحى نيز به بيماري جسمى مى انجامد لذا بايد موظب روحيات خود باشيم كه اگر روحمان مريض شد،جسم مان هم در معرض بيمارى قرار مى گيرد؛زيرا جسم و روح با هم تعامل دارند و بر هم اثر مى گذارند. گفتم: بلى و جالب است كه در امام علي عليه السلام به يكى از همين تأثير و تأثرات جسم و روح يعنى حسادت اشاره مى فرمايند كه :”تندرستى بدن، از كاستى حسد است”!(صحة الجسد من قلّة الحسد)٣ يعنى حسد را در خود بميران تا سالم تر باشى! همين طور اگر روحت را از آلودگى به كينه و خشم بيجا و طمع و ساير اخلاق نكوهيده پاك كنى ،سالم تر و شاداب تر و درازعمرتر خواهى بود. گفت:آيا در مورد رفع بيمارى امام، دعائى را توصيه كرده اند؟گفتم:آرى؛ ابن عباس گويد: نزد اميرمؤمنان نشسته بودم، شخصى رنگ پريده آمد و گفت: اى اميرمؤمنان، من هميشه بيمارم، و دردهاى بسيارى دارم، به من دعايى بياموز، كه با آن بر بيماري هايم يارى جويم، فرمود: به تو دعايى مى‏ آموزم، كه جبرئيل وقتى حسن و حسين بيمار بودند به پيامبر(ص) آموخت.سپس دعائى را به او تعليم دادند .يك سال بعد آن مرد را ديدم، درحالى‏ كه رنگش نيكو و سرخ شده بود؟ و گفت: اين دعا را بر هيچ دردى نخواندم مگر آن‏كه شفا يافتم، و بر سلطانى كه از او مى‏ ترسيدم وارد نشدم، مگر آن‏كه خداى عزّ و جلّ‏ شرش را از من بازگرداند و آن دعا اين است٤:
 
 اِلهى كُلَّما اَنْعَمْتَ عَلَىَّ نِعْمَةً قَلَّ لَكَ عِنْدَها شُكْرى وَ كُلَّمَا ابْتَلَيْتَنى بِبَلِيَّةٍ قَلَّ لَكَ عِنْدَها صَبْرى، فيامَنْ قَلَّ شُكْرى عِنْدَ نِعَمِهِ فَلَمْ يَحْرِمْنى وَ يا مَنْ قَلَّ صَبْرى عِنْدَ بَلاَّئِهِ فَلَمْ يَخْذُلنى وَ يا مَنْ رَانى عَلَى الْمَعاصى فَلَمْ يَفْضَحْنى وَ يا مَنْ رَانى عَلَى الْخَطايا فَلَمْ يُعاقِبْنى عَلَيْها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْ لى ذَنْبى وَ اشْفِنى مِنْ مَرَضى اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْئٍ قَديرٌ.اى معبود من، هر زمان به من نعمت دادى ، سپاسگذارى ‏ام براى تو در كنار آن نعمت اندك بود؛ و هر زمان مبتلاى به بلايم نمودى، صبرم براى تو نزد آن اندك بود؛ اى كه شكرم كنار نعمت هايش كم بود ولى از نعمت محرومم نكرد؛ و اى كه صبرم نزد بلايش اندك بود، ولى مرا وا نگذاشت؛ و اى كه مرا بر گناهان ديد، ولى رسوايم نساخت؛ و اى كه مرا بر خطاها ديد، ولى بر آنها عذابم نكرد، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و گناهم را بيامرز، و از بيمارى ‏ام شفا ده، به درستى كه تو بر هرچيز توانايى…
———————–
١.نهج البلاغه،حكمت٣٢.قال علیه السلام لبعض اصحابه فی عله اعتلها: جعل الله ما کان من شکواک حَطّاً لسیئاتک، فان المرض لا اجر فیه، و لکنه یحط السیئات، و یحتها حت الاوراق . 
٢. سوره شعراء،آيه٨٠.
٣. نهج البلاغه،حكمت٢٥٦.
٤.مهج الدعوات،سيدبن طاووس،ص٨؛بحارالانوار،مجلسي،ج٩٢،ص٦٣،ح٣٩.
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *