غرب زدگى

 

 

 
بي شك يك چالش مهم در موضوع دينداري در قرن ما ، موضوع غرب گرائى يا غرب زدگى است.تفكر اومانيستى و انسان محوري، چنان در غرب مسلط شد كه انسان را جاي خدا نشاند و همه امور را به خود انسان واگذار نمود تا از طریق وضع قوانین و تنظيم نظامات اجتماعى، خود را از احکام آسمانی و مراجع قدسی بی‌ نیاز كند.بشر غربي به خاطر سرخوردگى از فجايع كليسا در قرون وسطى، وحى را یکسره کنار گذاشته و خود و عقل و فکر خویش را ملاک حقیقت دانسته با موهوم انگاشتن هر آنچه در عقل بشر نمی‌گنجد، مدعى شد خود انسان می‌ تواند منشا صدور احکام باشد و جای منشا الاهی احکام را بگیرد و صحیح و سقیم و خوب و بد را بر اساس خواست و آزادي انسان تشخیص دهد.تمدن صنعتى جديد و مظاهر چشمگير آن هم موجب شد آن انديشه، حق به جانب جلوه كند و دين را به حاشيه براند. روشنفکری هم،در دین ستیزی تعريف شد و روشنفکران در كشورهاي شرقى نيز فکر کردند که برای نوگرایی حتماً باید، تظاهر به بی دینی کنند و با دين خداحافظى نمايند.با اين چالش چگونه بايد برخورد نمود؟ 
 
محمد و هادي انتظار داشتند من كه موضوع را مطرح كرده ام ابتدا ديدگاه خود را بگويم.گفتم:اين تمدن جديد چنان بعضى از جوانان ما را مرعوب يا مشتاق خود كرده كه گمان مى كنند مثل غربي ها كه كليسا را از صحنه زندگى و اجتماع كنار گذاشتند،آنها هم بايد اسلام را كنار گذارند در صورتى كه بين فرهنگ كليسا و فرهنگ اسلام ،از زمين تا آسمان تفاوت وجود دارد.جمله معروفي است كه مى گويد پيشرفت غرب و انحطاط ما يك منشأ داشت و آن كنار گذاشتن دين بود:آنها يك دين تحريف شده را كنار گذاشتند ولذا پيشرفت كردند و ما يك دين مترقى را كنار گذاشتيم و لاجرم به انحطاط افتاديم! اسلام با علم، پيوندي جاودانه دارد و بر خلاف مشي اصحاب كليسا كه عالمان را مى كشتند يا مثل گاليله مجبور به توبه مى نمودند، از هرگونه پيشرفت علمى استقبال كرده توصيه مى كند كه علم را بياموزيد حتى اگر در دورترين نقطه مثلاً در چين باشد، لذا نه تنها با مظاهر پيشرفت صنعت مخالفتى نداشته بلكه تشويق نموده زيرا ره آورد و دستاورد اين پيشرفت ها،انسان را در جهات مادي و معنوى زندگى ياري مى رساند…
 
محمد گفت: آرى، غرب گرائى با گرايش ترك دين يا دين گريزى،از چالش هاي مهم ديندارى است و آن ناشي از تفكر اومانيستى،سكولاريستى و پراگماتيستى است.خدا كردن انسان يا انسان را فعال ما يشاء دانستن و او را جاي خدا نشاندن، ناشي از نشناختن انسان است.انسان مخلوق برتر خداست اما سراسر فقر و نياز است و فطرتا به سوى خالقش گرايش دارد و محتاج دستورالعمل اوست تا گونه زندگى خود را تنظيم نمايد؛ و اين دنيا هم بخشي از حيات انسانى است و همه چيز به دنيا ختم نمى شود تا لذت جويي در دنيا هدف باشد.ضمنا خداوند براي زندگى انسان برنامه داشته و توسط پيامبران اين برنامه را براي او فرستاده است. سكولاريسم به عنوان گرايشي كه طرفدار و مروّج حذف يا بي‏ اعتنايي و به حاشيه راندن نقش دين در ساحت‏ هاي گوناگون حيات انساني از قبيل سياست، حكومت، علم، عقلانيت و اخلاق است، با روح اسلام سازگارى ندارد، چون از طريق وحى و قرأن ،روش زندگى سعادتمندانه را ارائه داده است.علم پوزيتيويستي و سكولار، انسان ‏محور است و انسان را در بعد مادي او خلاصه مي‏كند؛ اما علم ديني، خدامحور است و ارزش انسان را در اتصال به خدا معنا مي‏ نمايد. در اين نگرش، به هر دو بعد انسان توجه مي‏شود…
 
هادي هم در بحث ورود كرد و گفت: به مرعوبان غرب بايد نشان داد كه در انديشه پراگما تيستى غربي آنقدر بر تكنولوژي و سودگرائى افراط شده که حتی خود انسان نیز به شیئی میان اشیای دیگر تبدیل شده و همچون یک ماشین بی‌ روح و یا یک ربوت خادم مورد استفاده قرار گرفته كه در فيلم عصرجديد چارلى چاپلين به خوبي تصوير شده است. اين همان پوچى محض است كه نهایت سیر اومانیسم معاصر بوده و ثمره بريدن از خداست. خداوند انسان را اشرف مخلوقات آفريده و كرامت بخشيده در حاليكه در تمدن غربي اين انسان بايد پيچ و مهره ماشيت پولسازي براي تراست ها و كارتل هاي بزرگ باشد. بايد اين رويه تمدن غربي را هم به جوانان نشان داد تا فريفته  جذب جاذبه‌ های سطحی غرب نشوند. نوگرایی و مدرنیسم بد نيست اما آنچه از تمدن غرب مورد اعتراض است جدا دانستن علم و زندگى از دين و بُعد استعماری و سلطه گری غرب است كه با به خدمت گرفتن تكنولوژي در ساخت سلاح هاي اتمى و ميكربي و جنگ افروزي براي فروش جنگ افزارها و غارت منابع جهان سوم  و بي توجهى به محيط زيست و… نشان داد برخلاف ادعاهاى اومانيستى،ارزشى براي انسان و انسانيت قائل نيست…

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *