دين من

 

 

 

من مسلمانم و به مسلمان بودن خود افتخار مى كنم. درست است كه در خانواده اى مسلمان به دنيا آمدم و دين پدر و مادرى را به نوعى، ارث برده ام، اما با فطرت و عقل خود به حقانيت آن ، پى برده ام.اگر در يك خانواده مسيحى يا يهودى هم به دنيا مى آمدم، در نهايت مسلمان مى شدم چنان كه بسياري از يهوديان و مسيحيان ، هم در گذشته و هم در زمان حال، با مطالعه و پژوهش، دين خود را ترك كرده و مسلمان شده اند. امروز با وجود اين همه رسانه، كسي نيست كه بتواند فقط در چارچوب فكر خود زندانى باشد و تا ابد بر يك عقيده ناقص، باقى بماند. كتاب و ديگر رسانه ها، اين امكان را به او مى دهد كه به جاهاى ديگر هم سَرَك بكشد و داشته هاى آنها را با داشته هاى خود مقايسه كند و بهترين را برگزيند و به آن معتقد شود.من اينگونه اسلام را انتخاب كردم؛ يعنى خواندم و شنيدم و تحقيق كردم و دريافتم، آئينى كه پدر و مادرم، بر آنند، بهترين و كامل ترين است و لذا اكنون با افتخار مى گويم: “مسلمانم”!
 
اما داستان پژوهش هاى من: نخستين راهنماى من فطرتم بود كه خداباورى را در جان من، رهبرى مى كرد.نمى توانستم خدايي را كه وجودم از او بود و جانم در قبضه قدرت او بود و همه تحولات و دگرگونى هايم از او بود، و آفرينش همه كائنات- با همه عظمتش- كار او بود، ناديده بگيرم و خدا را از باورم، كنار بگذارم و بگويم همه چيز، با يك تصادف كور به وجود آمده است! فطرت و سپس عقل، مرا خداشناس نمود.سپس به اديان انديشيدم.ابتدا اديان ابراهيمى.دوستى داشتم كه مسيحى بود و تورات و انجيل(كتاب مقدس) را در اختيارم گذاشت؛ با مطالعه آنها دريافتم كه اين ها، نوشته پيامبران خدا يعنى موسي و عيسى نبوده بلكه نوشته ديگران بوده است كه داستان هايي از موسي و عيسى را جمع كرده اند و حتى گزارش مرگ موسى و عيسى را داده اند و تازه مطالبى دارد مثل كُشتى گرفتن خدا با يعقوب و زنا كردن و شراب نوشيدن بعضى انبياي الاهى و… كه با عقل سازگار نبود و با اطلاعاتى كه از قرآن داشتم آنها را دچار تحريف ديدم و دريافتم تنها كتاب الاهى كه مصون از تحريف بشراست، قرآن است…
 
مطالعه قرآن، مرا به تاييد همه انبياء الاهى از ابتداي آفرينش آدم تا پيامبر خاتم، باورمند ساخت؛ همه پيامبران كه تنها نام ٢٧ نفر از آنان در قرآن آمده است، با تعظيم و اجلال، ياد شده و از ماموريت شان در دعوت به توحيد و شريعت الاهى، سخن رفته است به ويژه از داستان بنى اسرائيل و موسى و معجزات و رويدادهاى زمان او، بسيار ياد شده و نتايجى و درس هايي براي امت اسلام از وقايع آن دوران، بيان شده است.تجليلي كه قرآن از پيامبران به ويژه موسى و عيسى و حتى مادر عيسى،مريم عليهم السلام نموده، برايم روشن ساخت كه اسلام همه اين مسير را الاهى دانسته كه در طول تاريخ جريان هدايت، ادامه داشته تا اينكه اين دين، در شكل اسلام، تكميل و نهايي شده است. لذا چون كه صد آمد، نود هم پيش ماست، يعنى با قبول اسلام، شما همه اديان گذشته-البته بدون تحريف- را با خود داريد و به آنها ايمان آورده ايد زيرا به گزارش قرآن ، همه آنها به باور خدا و آخرت(معاد)، تاكيد كرده اند.
 
وقتى دانستم كه پيامبر(ص) هنگام رحلت، مردم را به دو منبع مهم يعنى قرآن و اهل بيت خويش، سفارش نموده است، همگام با مطالعه قرآن-تنها كتاب وحى كه از تحريف، مصون مانده است-به ميراث اهل بيت پيامبر يعنى احاديث آنان نيز مراجعه كردم و ابوابى از معارف را از طريق آن دريافتم كه پيش از آن برايم ناشناخته بود.قرآن معجزه جاويد پيامبر بود اما تبيين مجملات آن جز با مراجعه به احاديث پيامبر و احاديث صحيح اصحاب و اهل بيت او، به دست نمى آمد.وقتى دوستى، مرا با نهج البلاغه آشنا كرد،دانستم اين تربيت يافته دامان پيامبر كه از كودكي در دامن او رشد كرده و بالنده شده و تا هنگام مرگ در همه جا همراه او بوده و چنانكه خود گفته، طنين وحى را هنگام القا بر پيامبر احساس مى كرده و زوزه شيطان هنگام نزول آيات را مى شنيده و كاتب وحى بوده است، چه زيبا همه وقايع و معارف را تحليل و بيان كرده، عظمت قرآن و اين تربيت يافته او بيشتر برايم روشن شد و باورم به دينم اسلام، محكم تر گرديد و هماره سپاس خداوند را مى گزارم كه به من لطف فرمود و به اسلام، رهنمونم ساخت…

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *