جاهليت

 

 

 

عبور روزگاران و گذشت قرن ها،نتوانست ريشه هاى جهالت و خودكامگى را در بشر بخشكاند.دنيا گرائى و پيروى از هواهاى نفسانى و وساوس شيطانى،انتخاب بشر را نوعاً به انحراف از توحيد و گرايش به پرستش بت ها و در زندگى فردى و اجتماعى به سمت فساد و ستم سوق مى داد.در آستانه بعثت پيامبراكرم(ص)، جهان دوباره چنين وضعيتى پيدا كرده بود: زندگى مردم در ايران ، روم شرقى، هند، چين و جزيرة العرب به شكل بسيارناخوشايندى زير يوغ ديكتاتورى ها سقوط كرده بود و انواع ستم ها و باورهاى سخيف حاكم بود.زندگى فلاكت بار مردم عرب در عهد جاهليت،يك نمونه از اين وضعيف أسف بار بود.اميرمومنان(ع)در توصيف شرايط پيش از بعثت فرمود:خداوند محمد را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمی که پیش گرفته بودند بر حذر دارد، و امین وحی خود قرار دهد، و شما ای ملت عرب! بر بدترین آیین ها دل خوش داشتید، و در بدترین نقطه روی زمین به سر می بردید، و در میان صخره های خشن و مارهای خطرناک زندگی می کردید. آب های آلوده می نوشیدید، و غذای ناگوار می خوردید. خون یکدیگر را می ریختید و پیوند خود را از نزدیکان می بریدید. بت ها در میان شما برپا، و گناهان، شما را فراگرفته بود١”… 
 
اگر بخواهيم داستان مردم را در آن شرايط بدانيم؛قرآن اين چنين گزارش مى نمايد:”به یاد آورید نعمت خداوند را برخود، در زمانی که با هم دشمن بودید، و خدا دله ای شما را به هم پیوند داد و با هم برادر شدید. زمانی که بر لب پرتگاه نادانی و گودالی از آتش فساد اخلاق قرار داشتید با فرستادن پیامبر خاتم شما را از آن ورطه نجات داد٢”؛ و”خدائی که موجودات آسمانها و زمین، او را به عظمت یاد می کنند،کسی است که پیغمبری در میان مردم قریش برانگیخت تا آیات الهی را بر آنها تلاوت کند و از رذائل اخلاقی پاک گرداند و دانش کتاب آسمانی و حکمت را به آنان بیاموزد، زیرا آنها قبلا در گمراهی آشکاری به سر می بردند٣”. همچنين اميرمومنان فرمود:خداوند پیغمبر خاتم را هنگامی مبعوث کرد که مردم سخت گمراه گشته و در حیرت و سرگردانی به سر می بردند، و در فتنه و فساد فرو رفته بودند؛هوىٰ و هوس از هر سو آنها را فرا گرفته و خودپرستی و تکبر دچار لغزش و انحطاط کرده و نادانی عهد جاهلیت آنها را پریشان و خوار نموده بود به طوری که در کار خویش حیران و سرگردان و مبتلا به جهل ونادانی شده بودند٤”…
 
باز هم از آن حضرت بشنويم:”خداوند محمد(ص)را در زمانی مبعوث کرد که در میان ملت عرب کسی نبود که بتواند کتابی بخواند و دعوی نبوت کند ولی پیغمبر آنها را به راه آورد، تا جایگاه انسانی خویش را باز یافتند و از گرفتاری و درماندگی بیرون آمدند؛ تا آن که کارشان سامان گرفت، و خاطر پریشان شان آسوده گشت٥”؛ و نيز:”خدا پیغمبر را هنگامی فرستاد که از دیر باز پیغمبری مبعوث نگشته بود؛ ملت ها در خوابی طولانی فرو رفته بودند و فتنه و فساد در همه جا شبح مخوف خود را گسترده و رشته کارها از هم گسیخته، آتش جنگ در همه جا زبانه می کشید و جهان در تاریکی جهل و نادانی فرو رفته بود؛اعمال ناروا در همه جا اشکار و برگ های درخت زندگی جامعه انسانى چنان به زردی گرائیده بود که امیدی به میوه دادن آن نمی رفت؛آب که مایه حیات است در دسترس نبود و آثار روشنائی به چشم نمی خورد و به عکس، نشانه های تیره روزی در همه جا دیده می شد؛ دنیا به طرز زشتی به اهل دنیا می نگریست و نسبت به دلباختگان خود چهره درهم کشیده و در همه جا فتنه و فساد به بار آورده بود؛ غذای مردم مردار، بیم و هراس دلها را فراگرفته و پناهگاهی جز شمشیر نداشتند٦”… 
 
در ميان اين مردم، داشتن دختر ننگ شمرده مى شد لذا دختران خود را زنده به گور مى كردند.از ترس گرسنگى و فقر، فرزندان خود را مى كشتند؛ دائماً با يكديگر به كوچك ترين بهانه اى در تمام طول سال، مى جنگيدند و به قتل و خونريزى مى پرداختند؛ تا آنكه خسته شدند و قرار گذاشتند كه چهارماه را جنگ نكنند تا به استراحت و كسب و كار بپردازند؛ اما تاريخ نشان داد كه در آن جهارماه هم بارها با يكديگر جنگيدند و حتى متوسل به منجمان مى شدند تا در محاسبه روز هاى ماه هاى حرام تغييراتى دهند كه نسيئ نام گرفت تا بتوانند قرارداد را دور بزنند! كعبه كه خانه توحيد بود را تبديل به بت خانه كرده ،انواع بت ها را در آن جاى داده بودند.سه بت مشهور عرب به نام‌های “لات” متعلّق به قبیله‌ی ثقیف، “عزّی” متعلق به قبایل بنی‌ سلیم، غطفان، جَشم، نضر و سعدبن‌بکر و بت “منات” برای قبیله‌ی قدید بود؛ البته بت‌های دیگری نیز بودند، مانند:”اساف”، “نائله” و “هُبَل” که مورد پرستش اهل مکّه قرار داشت. اعراب بت “اساف” را در کنار حجرالاسود، بت “نائله” را در نزدیکی رکن یمانی و بت “هبل” را که هجده ذراع طول داشت و بزرگ‌ترین بت عرب بود، در بالای کعبه نصب کرده بودند٧…
—————
١.نهج البلاغه، خطبه٢٦.   ٢.آل عمران/١٠٣.   ٣.جمعه/٢.   ٤.نهج البلاغه،خطبه٩٤.   ٥.همان،خطبه٣٣.   ٦.همان.خطبه٨٨.   ٧.طبرسى، تفسيرمجمع البیان٥٤٧/١٠.
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *