گرايش فطرى انسان به خدا و ميل باطنى او به معنويت، او را به سوى معرفتِ حقيقتِ لا يتناهى و عرفان وجود متعالى مى كشاند. پيامبران از سوى خداوند براي پاسخ به همين نياز ماموريت يافته اند. شيطان هم بيكار ننشسته نوع تقلبى عرفان راآماده ساخته تا از آن گرايش و كشش فطرى، سوء استفاده نموده و انسان را با نام عرفان، گمراه نمايد. والاترين عرفان در كلام الاهى و آيات وحى و تبيين هاى سفيران او ارائه شده اما عرفان تبليغ شده توسط شيطان ، فاقد عنصر حقيقى معرفت بوده و فقط پوسته و ظاهرى فريبنده از معنويت منهاى خدا، با تدارك رياضات و خلسه ها و مديتيشن ها و كشف و شهود هاى غير واقعى، با ظاهرى جذاب و عرفان نما ، ظاهر مى شود.سابقه عرفان هاى جعلى بسيار قديمى است اما در سده گذشته انواع بيشترى پيدا كرده و تعداد زيادى را به خود مشغول ساخته و طبيعتا در سده نو نيز رونق خواهند داشت؛ البته رونق آن به اندازه گرايشات به سوى دين و معنويت الاهى و عرفان حقيقى نخواهد بود…
اين شبه معنويت ها، انواع بسيارى دارد، شايد بتوان آنها را در اين چند دسته طبقه بندى كرد:١.شمنیسم (طبیعت گرایى وهم گرا): این مکتب مى کوشد با ایجاد تغییر در شالوده هاى عادى احساس و ادراک، جهان را به گونه اى دیگر ببیند و از نیروهاى پنهان در طبیعت به نفع خود و گروه خود استفاده کند. نیروهاى فوق طبیعى در اين مكتب به صورت رؤیاهاى موهوم براى شمن نمودار مى شود. ٢.تائوئیسم (طبیعت گرایى واقع بین): غایت سلوک عرفانى تائوئیسم،اتحاد با نیروى بى کران و یگانه طبیعت است كه حقیقت را در چهره رنگارنگ و دگرگون پذیر مادى و طبيعت محدود مى سازد. ٣. بودیسم (انسان گرایى الحادى): در بودیسم هیچ اثرى از خدا نیست و نهایت سیر عرفانى،رهایى از رنج زنجیره دار انسان و رسیدن به نیروانا است. ٤.. هندوئیسم (انسان گرایى برهمنى ) كه وقتى سالک به فنا در حقیقت نفس رسید و همه حقایق عالم را در آتمن ـ برهمن کشف کرد،مجالى براى بالا رفتن از این مقام ندارد.
در يك تقسيم بندى ديگر، اين عرفان نماها عبارتند از: عرفان سرخپوستي، شمنيسم، اكنكار كه با استعمال قرصهاي روانگردان و توهمزا مثل پيوت و مسكالين به خلسه مى روند و با ترويج افكار افرادي مانند كاستاندا و پائولو كوئليو در قالب رمان، داستان و خاطره در اذهان وارد مى شوند.نوع ديگر آن عرفان نمايانى مانند كابالا و شيطانپرستي است كه با ترويج موسيقي متال و ترويج نمادها در حال گسترش است. ديگر، شبه معنويتهاي شرقي مثل عرفانهاي تعالي بخش معروف به تي ام ، يوگا، فالون دافاي، ريكي، كه عمدتا توسط مراقبههاي و مديتيشن و تلهپاتي، انرژي درماني و… اهداف خود را پي ميگيرند. اين نوع عرفانها نيز از ترويج بعضي افكار عرفاني شرقيها مانند مجموعه كتابهاي مراقبه اشو، لي هنگجي، دالاي لاما، ساي بابا، كريشنا مورتي و غيره تغذيه مى شوند. ديگر، شبه معنويتهاي روانشناختي: ترويج افكار رهبران تفكر نوين (تكاملي) مانند قانون جذب، خودخدايي، اومانيسم و…مروج افكارامثال باربارا ماركس، ديپاك چوپرا، وين داير، راندا برن، جك كينفيلد هستند. نوع ديگر شبه معنويتهاي متافيزيكى از راه ارتباط با اجنه و شيطان يا روش سحر و جادوست. ديگر شبه معنويت هايي بومي مثل فرقه رام الله و عرفان حلقه و فرقه وناكي يا ابرآگاهي و انرژى درمانى و قانون جذب و…است.
مطالعه و بررسى بیشتر اين مکاتب عرفانى نشان مى دهد كه اين شبه عرفان ها در صدد ارائه يك مكتب يا روش براى اعطاي آرامش به انسان بدون نياز به دين و شريعت هستند با انكار وحى يا عدم توجه به خدا، توجه به غايات اومانيستى به مثابه يك اصل بدون تغيير و الزام آور ، گريز از معنويت الاهى و توجه به اهداف دون پايه دنيوى، استفاده از روش هاى ايجاد خلسه حتى با استفاده از داروها و مواد مخدر.،خطرات این شبه معنويت ها و شبه عرفان ها براى دین ، بسيار است: آنها با فروكاستن از نقش دين و ظرفيت و جاذبه الاهی آن و جایگزینی خودمحوری به جای خدامحوری و فرعی سازی دین نسبت به غایات اومانیستی، بزرگترین ضربه را بر کیفیت تدین وارد میآورند.اطاعت بى چون و چرا از رهبران فرقه، تشویق به وابستگی فزاینده به جنبش از نظر مادی، معنوی و منابع اجتماعی، بریدن گروه از جامعه، همه و همه، خطرات بالقوه دیگری هستند که نباید از آنها غفلت کرد. خطرات بالفعل از یک فرقه تا فرقه دیگر فرق دارد، خطراتی همچون اخذ پول زیاد از افراد و مشتریان و کسب اموال بادآورده کلان، تخریب قدرت کار و شغل در اعضا، عدم ازدواج یا بی بندوباری جنسی، احساس ترس یا گناه، از میان بردن تام احساس مسئولیت، هدایتکردن افراد به زندگی پرحیله، بیرحمانه و جنایتکارانه و انحراف از فطرت از طريق ارضاء كاذب اين شبه عرفان ها… كه روشنگرى فرهيختگان را براي عدم توفيق آنها در ميان مردم مى طلبد…