صوفيان مدعى هستند كه با طى مقامات سلوك و تحمل رياضات ،حجاب عوالم غيب را كنار زده به مرتبه فناء فى الله و وصال حق مى رسند و جمال حق را بدون پرده مشاهده و حقايقى را كشف مى كنند كه هرگز با درس و فكر به آن نخواهند رسيد.آنها اين كشف و شهودها را از نوع وحى پيامبران مى شمرند و حتى به عالمان غیرصوفی طعنه مى زنند که علمشان را از مردگان گرفته اند اما ما با كشف و شهود از ملكوت عالم دريافت مى كنيم! پیدایش صوفیه را به اواخر قرن اول هجری و توسط شخصی به نام حسن بصری نسبت داده اند.تصوف در ابتدا با زهدی خشک و خشن و عبادات سخت و طاقت فرسا همراه با عزلت گزینی از جامعه و تعطيلي امور روزمره و كسب همراه بود.ائمه هدی(ع) از همان آغاز فعالیت ایشان، به دلیل منافات داشتن اعمالشان با روح اسلام به مخالفت و اعتراض به آنان برخاسته و آشکارا این جریان و بزرگان آن را مورد نقد و انکار قرار دادند.تصوف به زودى از انحرافات، كژروی ها و آداب بدعت گونه و غیر دینی لبریز گشت و با نقل مكاشفات عجيب و بعضاً مغاير با آموزه هاى وحى و با پيروى كامل از مراشد و اقطاب خود، راه خويش را از مسير اهل البيت و فقه قرآنى و روائى جدا كردند…
محسن گفت:چون هركسى مى تواند مدعى كشفياتى بشود،ملاک و معیار برای شناخت كشف و شهود حق از القائات شيطانى و كشف و شهود باطل چيست؟ گفتم: طبيعتا چون به معيار قرآن، روایات و عقل برای اثبات صدق و حقانیت کشف و شهود خود استناد نمى كنند، ناگزيرند به هر مدعى كشفى اعتماد كنند.قيصرى مى گويد:”علوم اولیاء و انسانهای کامل قابل دسترسی با عقل نیست و از نقل نیز استفاده نمیشود، بلکه از خداوند گرفته میشود که معدن انوار و منبع اسرار است و استفاده کردن اولیاء از منقولات در مواردی که بهعنوان بینه استفاده میکنند، فقط به خاطر شاهد آوردن برای چیزهایی است که آن را میدانند”(شرح فصوص/٣١٨).خواجه عبدالله انصاري در قرن پنجم نيز در مورد كشف صوفى مى گويد:مکاشفه با باطن و قلب عارف سر و کار دارد و با وحی تمایز ذاتی ندارد و جز با دریدن حجاب حاصل نمی شود و تجليات الاهى بر جان سالك مى نشيند(منازل السائرين١٢٢-٧٨). اما کشف و شهودی که با عقل و شرع تطابقی نداشته باشد و نتوان آن را به عقل عرضه کرد، باطل است و حجیتی ندارد چرا که در اسلام عقل، یکی از مهم ترین منابع معرفتی در كنار شرع است و نمیتوان در سنجش کشف و شهود از آنها صرف نظر کرد…
احسان پرسيد: مدعى كرامات هم هستند؟ گفتم:صوفيان به دنبال طرح كشف و شهود مدعى خرق عادات که آن را کرامات گویند،شوند مانند: اشراف بر باطن افراد، اطلاع از غیب، عبور بر آب و آتش، طی الارض و امثالهم؛ كه اين جنس كرامات را اعتبار زيادى نباشد زيرا كه اهل دين و غير اهل دين را حاصل مى شود( زرين كوب، ارزش ميراث صوفيه٢٢١-٢٢٣). این جذبه ها و مکاشفات نیز چنان که بعضی حُکَماء و روانشناسان مثل “دلاکروا” و “پیرژانه” و دیگران تحقیق کردهاند، با بعضی احوال غیر عادی همراهند و انواع داروها و نوشابه های مُسکر و مُخَدر نیز از خیلی قدیم نزد کاهنان و عارفان وسیلهای برای ایجاد مصنوعی این مکاشفات بوده و برخی از این مکاشفات نیز در اثر بیماریهای روانی و یا نوعی پندار یا تَوهُم، پدید می آید و اين نوع کشف و شهود در عرفان یهودی و گنوسی و هندوها و بوداییان سابقه دارد(همان/٢٨). ضمناً آنچه را صوفيان از آن خبر مىدهند، خلافِ آن، فراوان ظاهر شده و اين نشان مى دهدادعاى كشف آنان، محكوم به بطلان و مردود است. اگر از مدعيان كشف خواسته شود بوسيلۀ كشف، تنها يك مسأله از مسائل مشكل معروف بين علما و دانشمندان را حل كنند، عجز و ناتوانى أنها آشكار شده و قطعا قادر بر تحقيق و بررسى كوچكترين مسأله اى نخواهند بود…
و ادامه دادم: حتى قيصرى نيز در مقدمه شرح فصوص الحكم اعتراف نموده:”چنین نیست که مکاشفات عرفانی همواره مصون از خطا و اشتباه باشد، بلکه در بسیاری از موارد آنچه مکاشفه و شهود و حقیقت بنظر میرسد، ساختهٔ خیال و القائات شیطانی است که نه تنها پرده از حقایق برنمیدارد، بلکه حقیقت را واژگون کرده و موجب گمراهی میگردد”.امام هادی (ع) دربارهٔ قاسم يقطينی که از غُلات بود فرمودند: شیطان بر قاسم یقطینی ظاهر میشود و با سخنانفریبنده و بی اساس بر او وحی میکند(اختیار معرفة الرجال/٥١٨، حدیث ٩٩٦). واكنش خشمگينانه امام رضا(ع)به فردي از فرقه طياره(غاليان)که مدعی بود خداوند متعال با يونس بن ظبيان صحبت کرده به قدري شديد بود كه فرمود: از پیش من برو، خداوند تو را و کسی که این حکایت را برای تو نقل کرده، لعنت کند؛ خداوند یونس بن ظبیان را هم لعنت کند، هزار لعنت که بعد از هر کدام هزار لعنت دیگر باشد، لعنتی که هر کدام تو را تا قعر جهنم میرساند. بدان، آنکه او را ندا داده کسی جز شیطان نبوده است. اما یونس بن ظبیان هم با ابوالخطاب (قطب مشهور غُلات) در بدترین عذاب ها با همدیگر هستند، به همراه دوستانشان، با همان شیطان، با فرعون و آل فرعون. این را من از پدرم درباره او شنیدم. یونس بن عبدالرحمان گوید: این مرد برخاسته بیرون رفت، هنوز ده قدم دور نشده بود که افتاد و غش کرد وجنازهاش را بردند(اختیار معرفة الرجال/٣٦٤، روایت ٦٧٣)…