وحدت و كثرت

 

 

 

ديدگاه صوفيان در موضوع وحدت وجود، با پارادوكس هاي جدي روبروست ؛ از جمله آنهاست اين پارادوكس كه وجودهاي متكثر در عالم كه متباين با يكديگر هستند ،چگونه مى شود كه واحد باشند؟ و وحدت وجود خدا با اين وجودات متكثر و متباين، چگونه تحقق مى يابد؟ صوفيان ناگزير براي حل اين پارادوكس نظريه “وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت” را مطرح مى كنند؛ بدين معنى كه اين وجود،يكي است در عين اينكه كثير است و كثير است در عين اينكه يكى است! اين بيان  نه با عقل سازگار است و نه با وجدان زيرا عقل نمى پذيرد كه وجود خدا با سنگ و درخت و حيوان و…يك وجود باشد و اين كَثَرات هم غير خدا نباشند و در عين حال واحد باشند؛ وجدان هم مى يابد كه نمى شود موجودي از همه جهات يكي باشد و در عين حال يكى نباشد و چندتا باشد؛يكى باشد در عين اينكه هزار است و هزارباشد در عين اينكه يكى است! بيدل دهلوى گويد:هرچند هزار یا صد و بیست شود/ کثرت همه وحدت است یعنی به حساب/اينجا نه هیولا نه صُوَر، نی جسد است/ این صفر چو محو شد همان یک عدد است/غیر از احد از پرده عیان کیست شود/ از هرچه یکی محو کنی نیست شود/عالم همه یک جلوه ذات احد است/ کثرت آثار چشم واکردن ماست!؛عمان سامانى هم گويد:متّحـد گردنـد بـا هـم ایـن و آن /هـر دو را مـویی نگنجـد در میـان/می نیارد کس بـه وحدتشـان شـکی/ عاشق و معشـوق مـیگـردد یکـی!

راه حل ديگر كه براى پارادوكس وحدت و كثرت گفته اند اين است كه غير خدا(موجودات و كثرات) را اوهام و خيال بدانيم.ابن عربي در فصوص به نقل شارح آن قيصري مي گويد: كل وجود،خيال در خيال است و وجود حقيقى به خصوص از حيث ذات و عينيت، جز الله نيست!(الوجود كله خيال في خيال ، والوجود الحق انما هـواالله خاصـة مـن حيـث ذاتـه و عينه)؛بعد قيصري در شرح اين عبارت فصوص مي نويسد: وجودات اضافى و اعيان موجودات، تمامى، سايه هاي وجود خدايند و وجود تحقق يافته ثابت در ذات، همان الله است(شرح قيصري بر فصوص٤٧٧/١).گاهى هم با لفظ اوهام از كثرات، ياد كرده اند و گفته اند كثرات جز اوهام نيست.حافظ گويد: عكس روى تو به يك جلوه كه در آينه كرد/ اين همه نقش در آئينه اوهام افتاد! گاهى هم مى گويند چنان كثرات با خدا متحد شدند كه دوئى احساس نمى كنى، مثل جام بلورين مى كه به خاط شفاف بودن، فانى در مى شده و گوئى وجود ندارد:از صفاي مى و لطافت جام/ به هم آميخت رنگ جام و مدام / همه جام است و نيست گوئى مى/يا مدام است و نيست گويي جام! 

اين راه حل براي پارادوكس وحدت و كثرت را محمود شبستري در كتاب گلشن راز به شكلى ديگر بيان نموده و مى گويد: اصولاً توحيد، كنار زدن و إسقاط همه كثرات و وجود هاي اضافى غير خداست و موحد كسى است كه وجودات غير خدا را در انديشه خود ساقط و نابود نمايد و هستى آنها را سراب بشمرد: نشانى داده اند اهـل خرابات/ كه التوحيد اسقاط الإضافات/خراباتى، خراب اندر خراب است/ كه در صحراي او عالم سراب است…بيدل دهلوى هم همين مسير را طى كرده و فكر كثرت را فكرخام مى شمرد و مى گويد: “زین بیش مرو به فکر خام کثرت! و توصيه مى كند غبار از روي انديشه ات كنار بزنى و جز يكى نبينى و اگر چشمت احول و دوبين باشد بايد چشم بيمارت را درمان كنى تا خدا و موجودات را يكي ببيني و در دوران پرگار ، مركز پرگار را ببينى:این وحدت و کثرت از غبار نظر است/ معنی گردي ز عبرت شور و شر است/ تحقیق شکوك از اثر احولی است/ مرکز خط پرگار ز دوران سر است (ديوان بيدل/١٠٠)ونيز :جمال و آینه و عشق و عاشق است یکی /بیان آن ز موحـد بجـو نـه از احـول!…

مسعود گفت: اين توجيهات هرگز عقل و وجدان را قانع نمى كند و با شعر و مثال و تمثيل ، نمى توان غيريت خدا و خلق را ؛ و وحدت وجود و موجود را ؛ كثرت و وحدت را سرهم بندى نمود و نتيجه اى غير عقلانى گرفت كه غير خدا خيال است يا اوهام است يا بايد كثرات و موجودات غير خدا را ساقط نمود و وجود يكي است در عين آنكه هزار است و هزار است در عين آنكه يكى است! من مى يابم كه خدا نيستم و سراسر فقر و نياز و عجزم و اگر نگهدارنده من كه خداست،يك لحظه مرا رها كند، نيست و هيچ خواهم شد؛من غير او هستم و او نيستم كه اگر او بودم،فعل من هم فعل او بود و اگر فعل من فعل او باشد،چوب زدن من براي خطاهايم ، ظلم بود؛ و نيز تمام قبائح و فسادهايي كه بشر انجام مى دهد، مسئولش خدا خواهد بود نه بشر؛ و اصولاً ارسال رسل و اعزام انبياء و تشريع شرايع لغو بود زيرا امر و نهى به كسي كه اوهام است و خيال است و حباب است ، باطل و لغو است و صدها مفسده ديگر كه بر اين افكار،مترتب است.پناه مى بريم به خدا از امثال اين افكار…

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *