دعوت به تفكر

 

 

 

تفكر و تعقل، بهترين راه براي گرايش به دين و خوش فرجامى انسان است.به گزارش قرآن،دوزخيان در روز قيامت مى گويند:”اگر ما(سخن هشدار دهندگان)را مى شنيديم و تعقل مى كرديم اكنون در زمره اهل آتش نبوديم”(ملك/٨-١١).اگر انسان ها را دعوت به تفكر و تعقل كنيم و آنها هم بشنوند و تفكر كنند، حتماً راه حق را برخواهند گزيد. آنچه انسان را از سایر موجودات متمایز می‌ سازد توانایی عظیم قدرت تفکر و تعقل اوست.حل مسائل شخصی، اجتماعی، بین المللی و تحکیم مناسبات انسانی و انتخاب راه درست زندگى در سایه تفکر میسر است.كمى تفكر در اينكه چه كسي مرا آفريد، از كجا آمده ام،آمدنم بهر چه بود،به كجا رهسپرم، نقشه اين راه كجاست؟آيا براي خور و خواب و بازي  و لذت و گشت و گذار و شهوت و غفلت آفريده شدم يا براي ارتقاء و تعالي روحى و معنوي و براي فهم و علم و رشد و كمال و ترقي و صعود و پرواز به درجاتى برتر از فرشتگان و رسيدن به آنچه اندر وهم نايد؟ تفكر، تكاپوي وجودي است براي يافتن پاسخ به اين پرسش ها و صدها پرسش ديگر…
 
هرسه متفق بوديم  بر اينكه آئين ما سرشار از دعوت به انديشيدن است از طريق انديشه در آيات آفاقى(جهان شناسی، تاریخ شناسی و آگاهی از سنن و نظامات الهی) و آيات انفسى(خودشناسي و وظيفه شناسي). خداوند در ده‌ ها آیه از قرآن، با بيان آيات و نشانه‌ های خود با هدف به تفکر واداشتن مردم ، توجه آنها را به انديشيدن معطوف مى كند با تعابیری چون “لعلهم یتفکرون، لعلکم تتفکرون، افلاتتفکرون، لقوم یتفکرون،افلاتعقلون، افلم تکونوا تعقلون، لعلکم تعقلون، ان کنتم تعقلون، لقوم یعقلون، افلایعقلون” که هر یک از آنها چندین بار تکرار شده است.‌ قرآن تلاش دارد راهى از چشم به تفكر بگشايد و فرق “تماشا” و “نگاه” را مشخص نمايد، زیرا سهم چشم، از طلوع صبح تا پايان شب،“تماشا”ست،‌ اما سهم فکر “نگاه” است كه عمیق‌تر و ژرف‌ تر از تماشاست و از پوسته به درون و از ظاهر به کُنه و باطن مى رود و به حقيقت مى رسد و نهايتاً به خدا مى رسد و به دين راه مى يابد و هدايت مى شود… 
 
هادى گفت: بايد بررسى كرد كه موانع تفكر چيست و چگونه مى توان اين موانع را از سر راه تفكر- كه نتايج شيرينى در پى دارد- برداشت.گفتم:بهترين شيوه براي برانگيختن تفكر در آدمى،طرح سوال است با طرح “چرا”هاي متعدد تا ذهن براي پاسخ به اين چراها،وادار به انديشيدن شود.اگر خود پاسخ را با تفكر دريافت كه چه بهتر و اگر در پاسخ فروماند به دانايان و كارشناسان مراجعه كند تا به پاسخ آن چراها برسد. روشى كه به طور عملى پيامبر خدا ابراهيم در برابر قوم خود نهاد: پروردگارم،ستاره تابناك است؛ نه؛ ماه درخشنده است؛ نه،خورشيد تابناك است كه بزرگ تر و درخشان تر است؛نه هيچكدام اينها نيست چون همه اينها أفول مى كنند و من افول كنندگان را دوست نمى دارم!
يا وقتى كه بعد از شكستن بت ها، تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد و در پاسخ اينكه جه كسي بت ها را شكسته است، اشاره به بت بزرگ نمود.گفتند:از بت كه كارى ساخته نيست؛گفت:چرا موجودي كه از او كارى بر نمى آيد مى پرستيد؟ مى توان با طرح سوال،افراد را از غفلت به تفكر كشاند:جه كسي مليون ها كهكشان و ميلياردها ستاره را آفريد؟هدف زندگى چيست؟ اگر با مرگ تمام شويم و جهان ديگرى نباشد چگونه عدالت خدا تحقق مى يابد؟ و…
 
هادي گفت: بعضى ها مثل فلاسفه، در پاسخ دادن به سوالات چنان راه پرپيچ و خمى با عبارات و اصطلاحات دشوار و فنى مى روند كه فهم آن براي عموم دشوار است.بايد پاسخ ها بشكل وجدانى و قابل فهم براي همه باشد.قرآن پذيرفتن هر ادعائي را منوط به اقامه دليل و برهان مى نمايد(نحل/١٢٦) اما برهاني روشن.مثلاً در پاسخ آن عربي كه استخوان مرده اي را آورد و پرسيد:چه كسي اين استخوان هاي پوسيده را دوباره زنده مى كند؟بلافاصله پاسخ داد:همان كسي كه بار اول آن را (از هيچ) آفريد(يس/٧٨و٧٩).اين پاسخ هم آن عرب را مجاب كرد و هم هر شنونده معتقد به خدا را زيرا عقل همگان مى پذيرد كسي كه چيزي را از هيچ بيافريند مى تواند اين آفرينش را تكرار كند بلكه دفعات بعدي براي او آسان تر خواهد بود.اين، هم برهان است هم قابل فهم براي عموم است و هم پيچ و خم هاي براهين پيچيده كلامى و فلسفى را ندارد.در روش پيامبر و اهل بيت عليهم السلام كه در روايات شان آمده اين شيوه پاسخدهى به سوالات به روشنى ديده مى شود.اگر توانستيم با سوال،كنجكاوي افراد را برانگيخته آنها را به تفكر واداريم فطرت شان آنها را به دين هدايت مى كند يا در دين راسخ ترشان مى نمايد… 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *