ولايت

 

 

 

ولايت مهم ترين شاخصه باور صوفيان است بلكه مى توان گفت به گفته ابوسعيد ابوالخير، مدار تصوف و طريقت بر پير [كه همان ولىّ ] است(اسرار التوحيد/٤٦) مى باشد؛ و طريقت در تصوف، بر محور ولي و پير شكل مى گيرد و مى گويند در هر زمانى بايد ولي وجود داشته باشد حتى اگر خود نداند كه ولى است و هركس مى تواند با فناء فى الله به اين مقام برسد و لازم نيست كه از نسبي خاص و يا منصوص از جانب خدا و پيامبر باشد.مولوى مي گويد: پس به هر دوری وليی قائم است/ تا قیامت آزمایش دائم است)؛ مولوى همچنين اصل دين و ايمان و راه و طريقت را انتخاب وليّ و پير و همراهى با او معرفي مى كند:اي ضياءالحق،حسام الدين بگير/يك دوكاغذ برفزا در وصف پير/ برنويس احوال پير راه دان/پير را بگزين و عين راه دان(مثنوى١٨١/١)؛مرا “همراه”و هم “راه”است يارم/كه روي او مرا ايمان و دين شد(ديوان شمس٨٠/٢).آنها اين ولایت را اکتسابی می دانند که هر کس می تواند خودش را به قطبیت برساند در حالیکه در نزد شیعه امامان فقط از طرف خدا منصوب می شوند و اسامى و تعداد و ويژگى هاشان در روايات زيادى از پيامبر(ص) منصوص است …

رهبران تصوف كه اكثراً از اهل سنت بوده اند، موضوع وليّ و خالي نبودن زمين از وليّ و واسطه فيض بودن او بين خدا و خلق را از امامت شيعى وام گرفته اند كه زمين را هيچگاه از امام خالي نمى دانند،اما چون مثل شيعه نمى توانستند به دوازده امام مشخص از نسل پيامبر باورمند باشند، موضوع ولي را مطرح كرده و زنجيره نَسَبى بودن آن را هم حذف كرده و گفته اند در هر كس و هر شهر و هر زمان و از هر ريشه و نسلى مى تواند تحقق يابد:آن خليفه زادگان مقبلش/زاده اند از عنصر آب و گلش/گر ز بغداد و هَرىٰ يا از ري اند/ بى مزاج آب و گل ، نسل وى اند/ شاخ گل هرجا كه مى رويد، گل است/خُمّ مِى هرجا كه مى جوشد، مُل است(مثنوى٢٨٠/٣). اين ولي ، به نظر مولوى فرقى نمى كند كه از نسل چه كسي باشد مى تواند ،از نسل عمر يا از نسل على باشد : دست زن در دامن هر کو ولی است/خواه از نسل عمر، خواه از علی است! (مثنوى،دفتر دوم بخش ٢٠).بعد براي اين اولياء انواع و اسامى خاصى وضع كرده اند كه عبارت است از:قطب،افراد،اوتاد، ابدال، نجباء، نقباء. اما قطب در نظر آنها (مثل امام در نزد شیعه) همیشه و در هر زمان یک نفر است و او داراي دو مقام فناء فی الله و بقاء بالله  است و بالاترین مراحل سیر و سلوک را دارد. افراد، سه نفر گمنام هستند كه كسى آنها را نمى شناسد؛ ابدال،هفت نفرند؛نجباء، چهل نفر و نقباء، سيصد نفرند…


صوفيان از آغاز تا كنون تحولات زيادي پيدا كرده و تبديل به فرقه هاي متعددي شده اند؛ لذا آداب و عقائد متفاوتى بين هر فرقه شكل گرفته كه نوعاً توسط اقطاب مختلف مرزبندى شده اند. اين اقطاب يا اولياء نيز در نگاه آنان داراى صفات و ويژگى هائي هستند كه وجود و افعالشان،آينه وجود و افعال حق مى شود و هرچه او گفته باشد گوئى حق گفته است.گوئى خدا به اين انسان هاي غيرمعصوم و غير منصوص حتى از نسل يزيدها،چك سفيد امضاء داده كه هرچه مى خواهند بگويند يا انجام دهند.آشتيانى در شرح مقدمه قيصرى گويد: ولي كسي را گويند كه فانى در حق و باقى به ربّ مطلق باشد و از مقام فناء به مقام بقاء رسيده و جهات بشرى و صفات امكانى او در جهت وجود ربانى فانى گشته و صفات بشري او مبدل به صفات الاهى گرديده باشد.سالك قبل از اتصاف به مقام ولايت و فناء در احديت و وجود و بقا به موجود مطلق و اضمحلال جهات امكانى و خلقى و رفض حدود،حق تعالي مبدأ افعال او خواهد شد و از نهايت قرب به حق و اتحاد با سلطان وجود،افعال او به حق مستند مى گردد؛حدودي كه مانع از استناد افعال او به حق باشد،در مقام فناء در توحيد برداشته مي شود و حق در او متجلي مى گردد(شرح قدمه قيصرى/٥٩٥)… 


ادعاهاي اين مدعيان هم بسيار است. بایزید بسطامی گوید : شما دانش خود را از سلسله مردگان فرا می گیرید در حالیکه ما معارف خود را از حضرت حق فرا می گیریم که همیشه زنده است و نخواهد مرد.(فتوحات مکیه، ابن عربی٣١/١).ابن عربي ،عيسي را ختم ولايت مطلقه و خودش را ختم ولايت مقيده مى خواند و مى گويد:بعد از من خاتم الولايه نبوده و هیچ کس حامل عهد من نخواهد بود. با فقدان من دولت از میان برمى خیزد و پایان ها به آغاز مى پیوندد…انا ختم الولایة دون شک” و بعد روياهايي در تاييد مقام خود نقل مى نمايد(فتوحات٢٤٤/١و١٩٠و ٣١٨،فتوحات٤٢/٢ و فتوحات٣٢٧/٣).مهم ترین اندیشه سران این جریان مطرح کردن خود بجای ائمه علیهم السلام و نفی مدرسه علمى ايشان و تعطيل روایات و آیات و اتكاء به كشف و شهودات و رؤيا ها و منامات و خروج از شريعت به بهانه وصول به حقيقت بود. نمونه های بارز این جریان را در کلام امثال حلاج، جنید، محى الدين، شمس و مولوی و… می توان دید.عليرغم اختلاف بنيادى راه ائمه عليهم السلام با آموزه هاي صوفيانه، برخى مى كوشند با توجه به علاقه مردم به تشيع و امامان،تصوف را با تشيع ، يك حقيقت نشان دهند و موجب جذب افراد به اين نحله شوند.فصلنامه عرفان ایران ارگان رسمی فرقه گنابادی می نویسد: اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریبا یکسان است!…قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است(شهرام پازوكى صوفي گنابادى ،عرفان ایران ش۷ ص۳۳و ٣٤)…


 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *