توجيه و تأويل

 

 

 

یکی ديگر از بدعت های صوفیان، پیمودن راه توجيه و تأویل كلمات و مفاهيم بنيادى مثل ايمان و كفر و بت و…بوده كه به نوعى بازی با الفاظ براي اثبات ديدگاه هاي خودشان مى باشد.تأويلات و توجيهاتى كه نه با مبانى لغوى و ادبي سازگار است و نه با مفاهيم بنيادي دين. براي مثال شبستري براي “بت” توجيه و تاويلى غير از معنا و مفهوم لغوى و تاريخى و شرعى آن  دارد و نه تنها آن را مذموم نمى شمرد بلكه مى گويد دين عين بت پرستى است:نکو اندیشه کن اى مرد عاقل/ که بت از روى هستى نیست باطل/ بدان کایزد تعالى خالق اوست/ ز نیکو هرچه صادر گشت نیکوست/مسلمان گر بدانستى که بت چیست/ بدانستى که دین در بت پرستى است!/و گر مشرک ز بت آگاه گشتى/ کجا در دین خود گمراه گشتى؟! مسعود گفت:با اين نوع توجيهات،بنياد زبان و سخن به هم مى ريزد و هركس مى تواند هرطور دلش بخواهد،معانى الفاظ را عوض نموده و بر هر موضوعى تطبيق كند لذا هرج و مرج عجیبی در تمام پیا م ها و تعلیمات و دستورات و معارف و حقایق دینی ایجاد می شود كه مخالف روح زبان و ادب و دين است…
 
احسان گفت: دقيقاً همينطور است، مى شود چند مورد ديگر از اين توجيهات را بفرماييد.گفتم: نمونه ديگر در معناي كفر است.ابن عربى ،كافران را كسانى مى شمرد كه محبت خدا تمام وجودشان را پركرده و غير خدا برايشان  پوشيده است و براى آن ها تفاوت نمى کند که اى پيامبر آن ها را از عذاب هایى بیم دهى که من تو را به ابلاغ آن مأموریت داده ام یا بیم ندهى؛ آن ها به گفتار تو ایمان نمى آورند زیرا غیر مرا درک نمى کنند! تو آن ها را از مخلوقات من بیم مى دهى در حالى که آن ها مخلوقات مرا نه درک مى کنند و نه مى بینند و چگونه ممکن است آن ها به تو ایمان بیاورند در حالى که من بر دل هاى آنان مهر نهاده ام (غیر من در دل هاى آن ها ورود نمى کند) و در دل آن ها جایگاهى براى غیر من نیست و بر گوش هاى آن ها نیز مهر نهاده ام و بدین علت سخنى در جهان جز از من نمى شنوند و بر چشم هاى آن ها پرده اى از نور و بَهاى خود،به هنگام مشاهده من افکنده ام که غیر از مرا نمى بینند( فتوحات١٧٨/١)…با اين توجيه، كافرانى كه قرآن آنها را از چهارپایان هم پست تر شمرده(اعراف/١٧٩)، مؤمن ترین افراد به خدا و مقرب ترین بندگان معرفى؛ و کفر را به ایمان و ظلمت را به نور و بدترین را به بهترین تبدیل مى نمايد! 
 
توجيه بعدى در مورد معناي عذاب است. در نگاه ابن عربي عذاب ،به معناي مجازات دردناك نيست بلكه عذاب به معناي شيرينى است! او مى گويد: عذاب از ماده عَذب،به دليل شيرينى طعمش عذاب نامیده مى شود و این عذاب نسبت به عذب (که به معنى شیرینى است) مانند پوست است نسبت به مغز و مى دانیم که پوسته هر دانه یا میوه اى حافظ و نگهدارنده آن است(شرح فصوص الحکم/١٩٤).قیصرى، شارح معروف فصوص الحکم در شرح این کلام محیى الدین در فصوص مى گوید: نعمت هاى الهى به شقاوت مندان عذاب نامیده شده به علّت عذوبت و گوارایى طعم آن براى آنان، زیرا عذاب در اصل از «عَذب» گرفته شده و این لفظ معناى واقعى آن را (که شیرینى و گوارایى است) از درک کسانى که محجوب وغافل از حقایق اشیاءاند، مى پوشاند و یا این که اشاره به نعمت هاى دوزخیان است که آن نعمت ها همچون پوسته اى است براى نعمت هاى اهل بهشت چرا که بهشت، پیچیده شده در میان ناراحتى هاست(همان).با اين توجيهِ غير وجيه،تمامى مفاهيم عذاب أَليم و مُهين (دردناك و خوار كننده)در قرآن و روايات براى ظالمان و فاسدان و مجرمان زير سوال مى رود بلكه همه آنها در خوشي و شيرينى خواهند بود!
 
توجيه ديگر در مورد تخلف شيطان از فرمان پروردگار در سجده كردن بر آدم است. بعضى از صوفيان،از شيطان طرفدارى نموده او را رئيس الموحدين يا سيدالموحدين مى خوانند! به نقل ابن ابى الحدید،احمد غزالي در بغداد طرفدارى شدیدى از شیطان مى نمود و مى گفت: او سرور موحدان است زيرا حاضر نشد بر غيرخدا سجده كند! او روزى بر منبر گفت: هر کس توحید را از شیطان فرا نگیرد کافر و زندیق است زیرا به شیطان دستور داده شد که براى غیر مولایش سجده کند، او خوددارى کرد و سجده ننمود!(شرح نهج البلاغه١٠٧/١)كه جامى هم آن را در قالب گفتگوى موسى با شيطان به شعر درآورده :گفت از سجده آدم به چه روى/تافتى روى رضا؟ راست بگوى/گفت عاشق که بود کامل سِیر/پیش جانان نبرد سجده غیر/گفت موسى: که به فرموده دوست/سر نهد هر که به جان بنده اوست/گفت مقصود از آن گفت و شنود/امتحان بود محب را نه سجود/گفت موسى که اگر حال این است/لعن و طعن تو چرا آئین است؟/بر تو چون از غضب سلطانى/شد لباس ملکى شیطانى/گفت کین هر دو صفت عاریت اند/مانده از ذات به یک ناحیت اند…مسعود گفت:صوفيان با قبول اين توجيهات،بنياد دين را تخريب و همه چيز را وارونه مى كنند… 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *