عبادت

 

 

 

بر اساس باور وحدت وجود و موجود، عبادت نيز معناي ديگرى پيدا مى كند. مى گويند نور تجلّی الهی، صوفى را در بحر وحدت، محو و مستغرق نموده و در اين بى خودى چون مسلوب العقل گشته‏، به اتفاق همه اولیا و علما تکالیف شرعیه و عبادات از او ساقط است! زيرا تکالیف بر عاقلان است و ایشان را والهان طریقت می‏گویند! صوفى در اين هنگام دیوانه و مست است و تکلیف از او برداشته می‏ شود بلکه در آن حال نیز اگر تکالیف عبادی انجام دهد از نوعی دیگر است واساساً به اختیار خود او نیست(الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، مقامات العارفین).در ديدگاه ابن عربى ، اين احوال ديوانگان الاهى است و عبد در این حالت هم عابد است و هم معبود و در واقع اين حق است که عبادت می‏کند نه عبد!(فتوحات مكيه،جزء ٢٣ باب٤٤ص٧٠).در اينجا اصطلاح شريعت و طريقت و حقيقت هم وضع كرده اند و مقصودشان آن است كه اگر صوفى از شريعت عبور كند و وارد طريقت شود تا به حقيقت (كه خداست) برسد، تكاليف شرعى از او ساقط است…
 
مسعود گفت: اين نتيجه طبيعى همان باور است.وقتى وجودى جز خدا نيست و خدا در صوفي تجلي كرده اگر نماز بخواند،اين خداست كه نماز خوانده و اگر نماز نخواند،خداست كه نماز نخوانده و بازخواست از او كه چرا نخواندى، معنى ندارد. آيا اين سه مرحله را تبيين كرده اند؟ گفتم:آرى، شبسترى ‏گوید شريعت پوست و حقيقت مغز و طريقت ميان آن دوست وقتى به مغز رسيدى پوست را كنار زده اى:خدا را یافتم دیدم حقیقت/   برون رفتم من از قید شریعت/حقیقت خود مقام ذات او دان/ شده جامع میان کفر و ایمان/ولیّ چون پخته شد،بی ‏پوست نیکوست/اگر مغزش بر آری برکنی پوست/ شریعت پوست، مغز آمد حقیقت/ میان این و آن باشد طریقت /خلل در راه سالک نقض مغز است/چو مغزش پخته شد بی ‏پوست نغز است /چو عارف با یقین خویش پیوست/رسیده گشت مغز و پوست بشکست!(شرح گلشن راز لاهيجى،ص٢٤٤-٢٦٤).مولوی نیز ‏گوید شريعت نردبان است وقتى به بام رفتى به نردبان نياز ندارى:چون به مطلوبت رسیدی‏ ای صلیح/شد طلبکاریِ علم اکنون قبیح/چون شدی بر بام‏ های آسمان/سرد باشد جست ‏وجوی نردبان /اندر استغنا مراعات نیاز/ جمع ضدین است چون گرد و دراز (مثنوى،دفتر سوم/١٤٠٤)…
 
مسعود:طبيعتاً شريعت در نگاه صوفيان در برابر حقيقت،حقير جلوه مى كند و برايشان رسيدن به حقيقت مهم است. گفتم:عین القضات، ضمن اشاره به این نکته که افراد بسیاری بوده ‏اند که نماز ظاهر (نماز فقهی) را ترک کرده ‏اند، که بند شریعت پای ‏بست برخی از سالکان طریقت نمی ‏باشد،بسیار کس بود که هیچ عمل نکند از آنجا که به طریق است(نامه هاي عين القضاة،٧٣/١و٧٤و ٦٢)و در جای دیگر ‏گوید: حکم شریعت تا آنجاست که قالب و بشریت بر جای باشد و تکلیف بر قالب است و تکلیف تا زمانی است که از خود بیرون نیامده باشی(تمهيدات/٣٥١).مولوی، در مقدمه دفتر پنجم مثنوی، ضمن تشبیه شریعت به شمع رهنمون و علم طب برای مداوا و کیمیا برای کیمیاگری، می‏گوید:و جهت این گفته‏اند: لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع(اگر حقايق ظاهر شود شرايع باطل مى گردد)همچنان‏ که مس زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است…و حقیقت ‏یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم! تعابیری این گونه در میان آثار عرفانی شاگردان مکتب تصوف نظير ابن عربی،قونوی و قیصری و…وجود دارد…
 

 

احسان پرسيد: ديدگاه آنها نسبت به فقيهان كه حدود شريعت را پاس مى دارند، چيست؟  گفتم: صوفیان كار فقیه  رامربوط به اعضاء و جوارح مکلفان و كار خود را امور مربوط به باطن و قلب و طبابت امراض درونی انسان‏ ها مى شمرند؛ از این‏ رو غزالی فهم معنای اخلاص، خشوع و احتراز از ریا در عبادات را که از دستورات فقیهان نیز می ‏باشد، منوط به فراگیری از صوفیان کرده، گويد:فهم دقایق آن به عهده ارباب اشارت و سردمداران بشارت است و ناسوتیان را چه رسد که بر کرسی لاهوتیان تکیه زنند! (احياء العلوم،١٧/١)؛در راستای همین تفکیک وظایف است که صوفیان، خود را حاملان فهم اسرار حقایق شرع و متصدی و مروج امر ولایت و طریقت می‏دانند.ابنعربی درباره جماعتی از صوفیان می‏گوید:”حق تعالی این طایفه را مقبول قلوب ساخته و محبت و توجه به ایشان را در دل مردمان جای داده است؛ این سودائیان حق از تکالیف شرع آسوده و بخشوده ‏اند و در سراسر عمر با آنكه‏ به اعمال شرعی خود نمی ‏پردازند، به اجر نیکوکاران نایل می‏شوند!(فتوحات٢٤٨/١).لازم به توضيح نيست كه اين مفهوم از عبادت همچون خود باور وحدت وجود و موجود، انحراف از مبانى دين و ساخته و پرداخته ذهن صوفيان است… 
 
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *