احاديث جعلى

 

 

جعل و تحريف در احاديث پيامبر(ص)از آفات بسيار بزرگ جامعه اسلامى پس از رحلت آن بزرگوار بود كه عده اي به طمع مال و مقام به آن پرداختند و موجب انحرافات زيادى شدند و فرهنگ اسلامى را با اين جعل و تحريف ها باژگونه ساختند. بعضى محققان به افشاى اين جاعلان و احاديث جعلى شان پرداختند همچون اثر تحقيقي محمود ابو ريّه در كتاب ابوهريره،شيخ المضيره (ابوهريره،بازرگان حديث) و علامه عسكرى در مجموعه آثارش به نام عوامل تحريف دين  و عبدالله بن سبا و…از جمله جريان هائى كه از طريق جعل و تحريف در احاديث تلاش كردند مطالب خود مثل وحدت وجود و همه خدايي و انحرافات ديگر را منطبق بر اسلام نشان دهند، صوفيان بودند كه نمونه هائى را در آثار آنها نشان خواهيم داد.ابن عربي بر اساس حديثى جعلى مى گويد خداوند از يكشنبه تا جمعه كار خلقت را انجام داد و روز شنبه دراز كشيد و يك پايش را روى پاي ديگرش قرار داد(فتوحات٣٢٧/٢ )؛ نيز حديث ثواب روزه عاشورا كه از جعليات بنى اميه است را آورده و از بركات آن در سير و سلوك سخن گفته است(فتوحات٣٧٥/٢)…

مولوى، داستانى به نام موسى و شبان را مطرح مى كند كه در آن موسى پيامبر خدا شبانى را مى بيند كه دارد با خدا اين كلمات را مى گويد:تو كجايي تا من چاكر تو باشم،چارقت را بدوزم و سرت را شانه كنم و شپش هايت را بيرون كنم و شير برايت بياورم و رختخوابت را جارو كنم و از اين قبيل سخنان(تو کجایی تا شوم من چاکرت/چارقت دوزم کنم شانه سرت/جامه‌ات شویم شپشهايت کشم/شیر پیشت آورم ای محتشم/دستکت بوسم بمالم پایکت… مثنوى، دفتر دوم،بخش ٣٥).موسى به او اعتراض مى كند كه اين چه نحو سخن گفتن با خداست؟خدا كه بشر نيست كه نيازهاي جسمانى داشته باشد و كمى از معارف توحيدى را براي او مى گويد.اما خدا به موسى عتاب مى كند كه برو و به او بگو هيچ آدابى و ترتيبي مجو و هرچه مى خواهد دل تنگت،بگو! اين حديث جعلى است و در هيچيك از مجامع حديثى نيامده و ساخته ايست كه با مرام صوفيانه جور مى آيد كه هرچه مى خواهند اناالحق و انا الله گويند و دعوى خدايي كنند و هيچكس حتى پيامبرخدا هم حق اعتراض به آنها نداشته باشد.اين داستان جعلي توسط حاميان فكر صوفيانه بسيار انتشار يافته حتى به كتاب هاي درسي مدارس نيز راه يافته است در حاليكه اصل داستان ساختگى است… 

نمونه ديگر استناد به حديثى جعلى در مورد پيامبر شدن عمر است.مولوی از قول پیامبر(ص) روایت کرده که ایشان خطاب به خلیفه ی دوم فرمودند:ای عُمَر ، اگر من مبعوث نمی گردیدم ، قطعاً تو از جانبِ خداوند به رسالت برانگیخته می شدی!( لَوْلَمْ اُبْعَثْ لَبُعِثْتَ یَا عُمَر )(مجالس سبعه/٥٠). سعدى نيز بر اساس همين حديث جعلى گفته است:سعدی نیز همانند مولوی با اشاره به همین حدیث ، عُمَر بن خطّاب را مَدح و ستایش نموده :دیگر عُمَر که لایقِ پیغمبری بُدی/ گر خواجه ی  رُسُل نَبُدی خَتمِ انبیا(كليات سعدى/٩٤٢)؛ جالب است بدانیم که محدثان و علمای بزرگ اهل سنت، حدیثِ فوق را جعلی می دانند که ذیلاً به نقلِ آراء برخی از آنها می پردازیم :ابن جوزی در ( کتاب الموضوعات٣٢٠/١)می گوید این حدیث ، جعلی و ساخته و پرداخته جاعلینِ حدیث می باشد . شوکانی در کتاب ( الفوائد المجموعه فی الاحادیث الموضوعه/٣٣٦) تصریح می کند که راویانِ حدیثِ مذکور ، از جاعلینِ حدیث می باشند که قطعاً این روایت نیز جعلی و کذب است .اسماعیل عجلونی در کتاب ( کشف الخفاء١٩٠/٢ح٢١٢٠) می گوید حدیث مذکور جعلیاست .ابو جعفر اسکافی معتزلی در کتاب ( المعیار و الموازنه/٢٢٢) حدیثِ مزبور را باطل خوانده و با تعبیری عجیب گفته : خداوند منزّه است از اینکه شخصى كه قبل از اسلام، مُشرک و کافر بوده را به رسالت مبعوث نماید…

 نمونه ديگر حدیثِ سَفینه است که مُتواتر و مورد اتفاقِ فریقین بوده و در مجامعِ روائی اهل سنت نیز با این تعبیر آمده : مثل اهل بيت من همچون كشتى نوح است؛هركس به آن داخل شود نجات يافته و هركس از آن تخلف ورزد ، غرق شود( إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِیفِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ .المستدرك على الصحيحين٣٧٣/٢)؛اما مولوى اين حديث را تحریف نموده و در مثنوی به جای عبارتِ “اهل بیت”، عبارت”اصحاب” را قرار داده و مى گويد:ما و اصحابيم چون كشتي نوح/ هركه دست اندر زند يابد فتوح(مثنوى/٥٤٤) ، در صورتیکه در منابعِ اهل سنت ، با عبارتِ “اهل بیت “آمده است و در ميان اصحاب پيامبر به صريح قرآن افراد منافق و متمرد و دروغگو بوده اند كه هرگز همراه شدن با آنها موجب نجات نبوده و امثال همين اصحاب مثل طلحه و زبير و معاويه و …در قالب پيمان شكنان و ستمگران و خوارج موجب تحميل سه جنگ جمل و صفين و نهروان بر اميرمومنان(ع) شدند و خون هاي بسيارى به زمين ريخته شد. مولوى همچنين بر اساس يك حديث جعلي ديگر مى گويد پيامبر خدا چند مرتبه قصد خودكشى داشت تا خود را از كوه به پائين پرتاب كند اما هربار جبرئيل مانع شد و نگذاشت خودكشى كند!(مثنوى٥/٢٥٣٥ و ٢٥٣٦؛ احاديث و قصص مثنوى،بديع الزمان فروزانفر/٥٠٥)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *