گنج پنهان

 

 

 

كمتر كتابى از صوفيان پيدا مى كنيد كه به اين حديث پيامبر يا حديث قدسى اشاره نكرده و آن را تاييد بر مطالب خويش نگرفته باشد كه “كنت كنزاً مخفيّاً فاحببت آن أُعرف فخلقتُ الخلق لكى أُعرف”، يعنى من گنجى پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم به همين جهت مردم را خلق كردم تا شناخته گردم. اين حديث به صورت گسترده و به مناسبت‌ هاي گوناگون از جمله فلسفه آفرينش مورد استناد آنها قرار مي‌ گيرد.مولوى ضمن استناد به اين روايت (احاديث و قصص مثنوى،بديع الزمان فروزانفر/١٢٠) در مورد چرائي آفرينش بر محوريت همين حديث مى سرايد: گنجِ مخفى بُد ز پُرّى جوش كرد/ خاك را سلطانِ اطلس‏ پوش كرد! مى توان گفت جهان بینی مولوى در مثنوی و پارادایم فکری او بر اساس حدیثِ گنج پنهان ( کُنتُ کَنزاً مَخفیّاً ) قرار دارد که البته این موضوع ، فصلِ مشترک عرفا در تصوف محسوب می گردد.تحقيقات نشان مى دهد اين عبارت از قرن چهارم در رسائل اخوان الصفا و بعد طبقات الصوفيه خواجه عبدالله انصارى(م٤٦١) با عبارت(حكى فى بعض الاخبار) وارد شده و بعد همه كتب صوفيانه بعدى به آن استناد كرده و مبانى خود را بر آن پايه گذارى نموده اند…

 
اما پژوهشگران هرچه تلاش كرده اند نتوانسته اند سندى براي اين به اصطلاح حديث قدسى كه كتب صوفيانه مالامال از آن است پيدا كنند و به اين نتيجه رسيده اند كه اين حديث،جعلى است. فروزانفر درباره حدیث فوق در کتاب شرح احادیثِ مثنوی گوید : این حدیث ، سخن پیامبر (ص) نبوده و فاقد هرگونه سند است و علمای اهل سنت مانند ابن تیمیه ، زرکشی و ابن حجر و سيوطى و زركشي و ألبانى و…به این موضوع تصریح نموده اند. از علماى شيعه نيز نمازي شاهرودي در مستدرك سفينه، نجفى مرعشي در احقاق الحق، علامه شعرانی در تعلیقه بر شرح اصول کافی(ملا صالح مازندارنی) آن را جعلى و ساختگى شمرده اند.شعرانى مى گويد لازمه ی این حدیث ، استکمال بالغیر است که خدا از آن منزّه است ؛علامه جعفرى نيز در شرح مثنوى گويد:کلمه ی مَخفی  در اين عبارت در هیچکدام از منابع لغت عرب نیامده ، زیرا ماده ی خَفی ، لازم است و مفعول از آن ساخته نمی شود و از لحاظ معنا نیز قبل از خلقت ، کسی نبوده که خدا از آنها پنهان بوده باشد! نيز بسيارى از متقدمان و متأخران جعلى و ساختگى بودن آن را اثبات كرده اند(ر.ك:بررسي و نقد سند و متن حديث “کنز مخفي”،مهدي آريان فر،حسن نقي‌زاده،موسسه دار الحديث)…
 
جالب است دانسته شود ابن عربى كه به اين حديث استناد كرده ،خود تصريح نموده كه من اين حديث را از طريق كشف و شهود(ونه سند و منبع) به دست آورده ام!(فتوحات٤٣/٤). گفته مى شود اين همه تاكيد بر اين حديث جعلى براي آن است كه مفهوم آن  قابليت انطباق با مفاهيم صوفيانه مثل قائل شدن به دو مقام احديت و واحديت، خفاء و تجلى، پنهانى و آشكارى خدا، ابتناء خلقت بر عرفان و نه عبوديت(ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون،ذاريات/٥٦) و بى اعتنائى به شرع و عبادت و نيز استكمال خداوند به غير به عنوان انگيزه خلقت و مانوور دادن روى موضوع محبت و عشق و امثال آن است. مبانى محكم اعتقادي ما كه بر قرآن و روايات معصومين استوار است،هرگز نيازى به چنين احاديث سست و ساختگى ندارد و به فرض كه بتوان به نوعى آن را قابل توجيه دانست از انبوه ضعف هاي آن نمى توان چشم پوشيد…
 
اين همه تاكيد بر عشق و عاشقى در آثار نثر و نظم صوفيانه كه انبوه كتاب ها و آثار آنها را پركرده با استناد به چنين عبارات و احاديث ساختگى قابل توجيه است .يك نمونه از آن را ببينيد:”پرسش ۶۰ . آیا مبدأ عشق خدا است و یا حقیقتى دیگر؟اساس آفرینش جهان، عشق خداوند به جمال و جلوه خویش است؛ زیرا حبّ ذات یکى از اسباب عشق است. خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه جمالش، جهان را پديد آورد «کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکى أعرف»، «من گنج پنهانى بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم»گنج مخفى بد ز پرّي چاك كرد/خاك را روشن تر از افلاك كرد؛عین القضات همدانى مى گوید(تمهيدات/٢١٧):«دریغا به جان مصطفى، اى شنونده این کلمات! که خلق پنداشته اند که انعام و محبّت او با خلق از براى خلق است؛ نه، از براى خلق نیست؛ بلکه از براى خود مى کند که عاشق، چون عطایى دهد به معشوق و با وى لطفى کند، آن لطف نه به معشوق مى کند که آن با عشق خود مى کند. دریغا از دست این کلمه! تو پندارى که محبّت خدا با مصطفى، از براى مصطفى است؟ این محبّت او از بهر خود است». چنان که مبدأ عالم خداوند متعال است، مبدأ عشق نیز او است. عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است. عشق انسان زاییده عشق خدا است.(عرفان و عشق،كاشفى،دفتر نشر معارف دانشگاه)…
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *