زندگى با امام

 

 

زندگى كردن شما با امام، به اين معناست كه در لحظه لحظه از زندگى تان، حضور او سارى و جارى باشد. زندگى با امام يعنى اينكه فكرتان، زبان تان، گوش تان، بلكه همه قواى تان با امام باشد. اين همان معناى معيّت است كه خدا در قرآن به شما دستور داده است كه” با صادقين باشيد”(كونوا مع الصادقين؛توبه١١٩)و مصداق اعلاى از صادقين، ائمه عليهم السلام مى باشند.اگر مى خواهيد به مقام همراهي و معيّت با امام عصر عليه السلام برسيد، بايد زندگى تان ، رنگ و بوى حضرت را بگيرد.كسى كه مى خواهد با امام باشد بايد در زندگى، معيار و ترازويش امام باشد، زيرا او ميزان اعمال است.اگر امام، ميزان انسان نبود، انسان با امام نيست؛ بلكه با ترازوها و با ميزان هاي خودش است. اگر قرار باشد ما با امام خودمان باشيم و با او زندگى كنيم ، اين معيت، بايد بر سراسر اعمال ما چه داخلي و چه خارجى، سايه بيفكند.اين معيّت، يك معيّت جامع است و سراسر زندگى انسان را در بر مى گيرد…

منتظران واقعى امام عصر عليه السلام، وضعیت روحى و فکرى و عملى خود را به گونه اى سامان مى دهند که سنخیت کاملى با آن حضرت داشته باشد. آیا مى توان منتظر قدوم کسى بود؛ ولى با او مشابهت و سنخیت نداشت؟ آیا مى توان محبت کسى را داشت، اما با او هیچ سنخیت و مشابهتى نداشت؟ ایجاد سنخیت با امام زمان از طریق تقویت ایمان و تقوا و فضایل اخلاقى و درجات معنوى حاصل مى شود. تنها در این صورت است که مى توان ادعاى محبت به آن حضرت را داشت. در صورتى که انسان رفتارش مطابق میل امام زمان(عج) باشد، شعله محبت او در دلش زبانه خواهد کشید و عشق آن حضرت او را به فریاد خواهد آورد و دورى اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.طبیعى است که هر چقدر سنخیت با ولى عصر(عج) بیشتر باشد، محبت انسان به آن حضرت و متقابلاً محبت آن حضرت به او بیشتر خواهد شد. پس منتظر واقعى باید سعى کند تمام وظایف دینى و احکام الهى را همچون امامش انجام دهد تا اين سنخيت تحقق يابد.

 بنابراين زندگى با امام، معيّت امام ، همراهي با امام، معنايش اين است كه شما چون سايه به دنبال امام و پيرو امام باشيد و اين معنا در همه عوالم وجودي و آنات زندگى شما اتفاق بيافتد. در اجتماع هم، اجتماع مومنان، جمع شان و جامعه شان بايد با امام باشد و گفتيم با امام بودن معنايش اين است که همه زواياي زندگي فردي و جمعي ، ظاهر و باطن ، قواي ظاهري و قواي باطني سير با امام داشته باشد. امام اصل باشد و حيات اجتماعي انسان فرع باشد، امام خورشيد باشد و ما پرتوي خورشيد باشيم. امام، خورشيدي است که طلوع کرده و عالم را روشن نموده است، جمع مؤمنين، بايد اشعه و شعاع امام و پيرامون امام باشند. اين، معناي معيت و زندگى با امام است. نکته ديگر، معيت در حركت و سير است. همه ما به سمت خداي متعال حرکت مي کنيم. اگر در اين سفر مي خواهيم به مقصد برسيم، بايد با امام سير کنيم. بايد سير ما، سير با امام باشد؛ يعني امام مي رود، ما هم بايد سايه امام بشويم و با امام حرکت کنيم.

چطور مي شود انسان سايه امام باشد؟ اگر انسان از خودش و همه نفسانيات خودش خالي شد و رو به امام آورد، همه وجودش را امام پر مي کند و همه قوايش تحت تصرف امام قرار مي گيرد. هچنانکه خود امام نسبت به حضرت حق، اين گونه است؛ همان طور که آنها در يک مقامي هستند که خداي متعال گوش و چشم و زبان آنها است؛ ما هم در يک مقامي خواهيم بود که امام، گوش و چشم و دست و زبان ما مى شود. نه به معناي اينکه امام در ما حلول کند و ما امام بشويم! ما که امام نمي شويم، اما شعاع امام در ما مى افتد و نورانى به نور او مى شويم. همه قواي ما پُر از نور امام مي شود. اين معناي سير با امام است. به تعبير ديگر اين معيت با امام، معيت در سير و معيت در سفر است، چون همه ما مسافر به سوى خدا هستيم و در اين سفر الي الله، بايد همراه با امام باشيم. اگر اين همراهي، همراهي تامّ شد، همه قواي ما قواي امام مي شود و در واقع شعاع امام مي شويم. شيعه، شعاع خورشيد است، اگر قلبش قلب سليم شد، شعاع امام مي شود و زندگيش بخاطر همراهى با امام، نورانى مى گردد…

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *