نهاد فطرت

 

 

 

انسان شناسي معارفي بدون بحث فطرت قابل تبيين نيست. فطرت، گوهر مباحث انسان‌شناسي و سنگ زيرين آن است و با حذف آن، اساس اين دانش فرو مى ريزد.بحث بنيادين در باب فطرت اين است: آيا هنگامي كه انسان پا به قلمرو گيتي مي‌ نهد، معارفي در او تعبيه شده يا اينكه ظرف وجودش از هرگونه معرفتي تهي است؟ بعضى ويژگى هايش اكتسابي است يا غيراكتسابي؟ از ذات انسان مى جوشند يا از بيرون بر او تحميل شده‌اند؟ فطرت از ريشه “فَطَر” به معناي خلقت و ابداع نخستين است كه اين خلقت به فرموده قرآن ،براساس شناخت خدا و معرفة الله بوده است:”پس روى خويش را به سوى دين يكتاپرستى فرادار؛ در حالى كه از همه كيش‏ها روى برتافته، حق گرا باشى به همان فطرتى كه خدا مردم را بر آن آفريده است. آفرينش خدا [= فطرت توحيد] را دگرگونى نيست. اين همان دين راست و استوار است”(فَأقِمْ وَجْهَكَ لِلدّين حنيفا فِطْرَتَ اللَّهِ الّتى فَطَر النّاسَ عَلَيها لا تبديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلك الدّينُ القيِّم)١.اين ويژگى فطرى در همه انسان ها وجود دارد و به فرموده امام صادق(ع)خداوند همه انسان‌ها را بر فطرت توحيد آفريده است(فَطَرَهُم جميعا على‏التوحيد)٢.
 
در سايه فطرت كه از مهم ترين موضوعات در معارف دينى است همه دستورهاي اخلاقى و آموزه‌هاي آسمانى، براي انسان، معنا خواهد يافت و اين مبنا در همه معارف مدخليت داشته و از اهم مسائل علوم و معارف اسلامى است و كسى كه بخواهد انسان را در معارف الاهى مطالعه و تحقيق كند، بدون توجه به فطرت و سرشت خدائي انسان،به كج فهمى و اشتباهات بسياري دچار خواهد شد. به بيان ساده ترخداوند بشر را با سرشت خدا پرستی آفریده و پيامبراكرم(ص)نيز فرموده است:”هر فرزندی با فطرت الاهی زاده می شود و این پدر و مادر او هستند كه وی را به دین یهود و نصرانیت در می آورند”(كل مولود یولد علی الفطرة حتی یكون ابواه یهودانه و ینصرانه)٣. لذا هدایت امرى همگانی است و هیچكس گمراه آفریده نشده و اگر پس از تولد گمراه شود ، از سوی خانواده ها و اجتماع است نه از جانب خدا . در عين حال خداوند به فطرت هم اكتفا ننموده و دو عامل هدایت دیگر يعنى عقل و پيامبران را براي هدايت او قرار داده است.اين دو راهنما،فطرت او را بيدار كرده و به سوي خدامحورى سوق مى دهند…
 
امام كاظم (ع) به هشام بن حكم ، فرمود:” ای هشام خدا را بر مردمان دو حجت است ، حجت آشكار و حجت پنهان ،حجت آشكار پیامبران و فرستادگان و امامانند و حجت پنهان عقل های مردمان”٤؛بر این اساس، خداوند مرحله دوم از هدایت را نیز علاوه بر فطرت بر بنی آدم ارزانی داشته تا گمراه نگردد.برخى از ويژگي‌هاى فطرت عبارتند از: ذاتى انسان هستند و مقتضاى نوع خلقت اويند؛ بنابراين، خدادادى و غيراكتسابى‏اند؛ به همين دليل، تحقق آن‌ها به علّتى غير از علّت وجود خود انسان نياز ندارد؛ به‌طور طبيعي در تمام افراد وجود دارند هر چند ممكن است شدّت و ضعف داشته باشد؛ انسان به آن‌ درك روشن و معرفتى ويژه دارد؛ ممكن است از نظر علم حصولى مورد غفلت و بى‏توجهى قرار گيرد اما با علم حضورى نسبت به آن خودآگاهى دارد؛ اين معرفت، ويژگى قداست و تعالى دارد؛چون هويت و مايه‏هاى اوليه انسانيت را تقوّم مى‏بخشد، جدايى ‏ناپذير و زوال نيافتنى‏ است.لذا در آيه ميثاق آمده:”آنگاه كه پروردگارت از فرزندان آدم، ذريه و نسل شان را بيرون كشيد و آنان را گواه خودشان گرفت و فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم. گفتند: آرى، گواهى مى‏دهيم. اين براى آن بود كه روز قيامت نگوييد ما از اين مسأله ناآگاه بوديم، يا نگوييد پدران ما مشرك شدند و ما نسل بعدى آنان هستيم. آيا ما را به سبب آنان نابود مى‏كنى”؟
 
اميرمومنان(ع) انحراف از فطرت را در اقوام پيشين اين گونه توضيح فرموده است:”این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش به انحراف گرائيدند و طومار عهد را شكستند و حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند… پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق  و عهد الست را ادا كنند و نعمت فراموش کرده را بیاد آرند”٦.از عبارت « لیستادوهم میثاق فطرته ‏»در كلام امام  استفاده می‏شود که کار پیامبران ایجاد خداشناسی، و خداجوئی در انسان نیست . آن‏ها نمی‏خواهند انسان را خداشناس کنند بلکه میثاق فطری انسان را که از آن غافل شده است،‏ به او یادآوری می‏کنند و او را به آن چه در درون دارد، رهنمون می‏شوند.اين عوامل،بعضى از موانع شكوفايى فطرت اند: غفلت از خود و خدا؛ آلودگى روح به گناهان؛ محيط نامناسب؛ بيان نادرستِ مفاهيم دين؛ وسوسه هاي علمى و شيطانى؛پندارگرايي و محاسبات غلط؛ تكبر،خودبينى و هوس؛دنيا گرائي؛ كمينگاه هاي شيطان؛زنگار دل. راه زدودن اين موانع، رعايت دو چيز است: مراقبت از خود و ديگرى “ياد خدا”!
—————-
١. روم/٣٠.   ٢.كلينى، الكافى١٢/٢.  ٣.همان١٣/٢؛ بحارالانوار١٨٧/٥٨.  ٤.الكافى١٢/١.  ٥.اعراف/١٧٢-١٧٤.  ٦.نهج البلاغه،خطبه اول.
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *