نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی/به خداییت قسم برتر از آنی که برانی /به تو مأنوسم و یک دم زتو مأیوس نگردم/چه به عرشم بکشانی چه به خاکم بنشانی /بنوازی، بگدازی تو حکیمی تو بصیری/بکشی زنده کنی مصلحت از توست تو دانی/من بیچاره به غفلت ز تو هر سو بگریزم/تو کرامت کنی و باز به سویت بکشانی /که مرا می دهد از لطف پناهی؟ تو پناهی/که تواند گره از من بگشاید؟ تو توانی/چه عذابم کنی از خشم و چه از مهر ببخشی /این محال است که از مملکت خود تو برانی/هرچه خواهی به سرم آر ولی روی مگردان /هرچه دادی بستان لیک خودت را نستانی…دوازدهمين مناجات امام سجاد در مناجات خمس عشر مناجات عارفان است: خدایا، زبانها از ادای ثنایت آنچنانکه شایسته عظمت توست کوتاه است؛ و خردها از درک ژرفای جمالت ناتوان است ؛ و دیده ها از تماشای بزرگی های ذاتت درمانده است. برای خلق راهی به سوی شناسایی ات جز ناتوانی از شناختت قرار ندادی! خدایا ما را از کسانی قرار ده که شاخسارهای اشتیاق به سویت در بوستانهای سینه هاشان استوار و پابرجا شده است؛ و سوز عشقت در کانون دلهاشان برافروخته است؛ از این روی به آشیانه اندیشه های والا جای گیرند و در گلستان قرب و مکاشفه ات می گردند و از حوضهای محبّتت با جام ملاطفت می نوشند؛
و در کنار نهرهای صفا وارد میشوند؛درحالیکه پرده از دیدگان شان برداشته شده و تاریکی دودلی از باورها و ضمایرشان زدوده گشته و خلجان شک از دلها و باطن شان بیرون رفته و سینه هاشان با تحقّق معرفت، گشوده شده و همّت شان برای پیشی گرفتن در میدان خوشبختی بر اثر زهد، بلندی گرفته و نوشیدن شان در چشمه زلال کردار، گوارا شده و باطن شان در مجلس انس، پاکیزه گشته و راه شان در جای ترسناک، ایمنی یافته و جان شان با رجوع به رب الارباب، اطمینان یافته؛و ارواح شان به نیکبختی و رستگاری، یقین یافته و دیدگان شان با نظر به محبوب شان، روشنی گرفته و آرامش شان با دریافت خواهش و رسیدن به آرزو، استقرار یافته و تجارت شان در فروش دنیا به آخرت سودبخش بوده است، خدایا، خاطرات الهام گرفته در دل ها از یادت، چه لذّت بخش است و پویش به سوی تو با مرکب اندیشه ها در راه های غیب ، چقدر شيرين است؛ و طعم عشقت چه خوش و شربت مقام قربت چقدر گواراست، پس ما را از راندن و دور کردنت پناه ده و از خاص ترین عارفانت و شایسته ترین بندگانت و راستگوترین فرمانبرانت و خالص ترین پرستندگانت قرار داده، ای بزرگ، ای باشکوه، ای گرامی، ای بخشنده، به مهربانیات ای مهربانترین مهربانان!
إِلٰهِى قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنائِكَ كَما يَلِيقُ بِجَلالِكَ؛ وَعَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْراكِ كُنْهِ جَمالِكَ؛ وَانْحَسَرَتِ الْأَبْصارُ دُونَ النَّظَرِ إِلىٰ سُبُحاتِ وَجْهِكَ؛ وَلَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَىٰ مَعْرِفَتِكَ إِلّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ . إِلٰهِى فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذِينَ تَرَسَّخَتْ أَشْجارُ الشَّوْقِ إِلَيْكَ فِى حَدائِقِ صُدُورِهِمْ؛ وَأَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجامِعِ قُلُوبِهِمْ، فَهُمْ إِلَىٰ أَوْكارِ الْأَفْكارِ يَأْوُونَ، وَفِى رِياضِ الْقُرْبِ وَالْمُكاشَفَةِ يَرْتَعُونَ؛ وَمِنْ حِيَاضِ الْمَحَبَّةِ بِكَأْسِ الْمُلاطَفَةِ يَكْرَعُونَ؛ وَشَرائِعَ الْمُصافاةِ يَرِدُونَ؛ قَدْ كُشِفَ الْغِطاءُ عَنْ أَبْصارِهِمْ؛ وَانْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّيْبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ وَضَمَائِرِهِمْ؛ وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِمْ؛
وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِيقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ؛ وَعَلَتْ لِسَبْقِ السَّعَادَةِ فِى الزَّهَادَةِ هِمَمُهُمْ؛ وَعَذُبَ فِى مَعِينِ الْمُعَامَلَةِ شِرْبُهُمْ؛ وَطَابَ فِى مَجْلِسِ الْأُنْسِ سِرُّهُمْ؛ وَأَمِنَ فِى مَوْطِنِ الْمَخَافَةِ سِرْبُهُمْ؛ وَاطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلَىٰ رَبِّ الْأَرْبابِ أَنْفُسُهُمْ؛ وَتَيَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَالْفَلَاحِ أَرْواحُهُمْ؛ وَقَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَىٰ مَحْبُوبِهِمْ أَعْيُنُهُمْ؛ وَاسْتَقَرَّ بِإِدْرَاكِ السُّؤْلِ وَنَيْلِ الْمَأْمُولِ قَرارُهُمْ؛ وَرَبِحَتْ فِى بَيْعِ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ تِجَارَتُهُمْ .
إِلٰهِى مَا أَلَذَّ خَواطِرَ الْإِلْهامِ بِذِكْرِكَ عَلَى الْقُلُوبِ ! وَمَا أَحْلَى الْمَسِيرَ إِلَيْكَ بِالْأَوْهامِ فِى مَسالِكِ الْغُيُوبِ ! وَمَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ ! وَمَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ! فَأَعِذْنا مِنْ طَرْدِكَ وَ إِبْعادِكَ؛ وَاجْعَلْنا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِيكَ؛ وَأَصْلَحِ عِبَادِكَ؛ وَأَصْدَقِ طَائِعِيكَ؛ وَأَخْلَصِ عُبَّادِكَ؛ يَا عَظِيمُ يَا جَلِيلُ، يَا كَرِيمُ يَا مُنِيلُ، بِرَحْمَتِكَ وَمَنِّكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.