داستان زندگى،١.چرا داستان؟

 

 

مى خواهم برايتان داستان بگويم! داستان زندگى از آغاز تا كنون؛ گذشته هاى دور ، گذشته هاى نزديك؛ مى دانيد كه زندگى داستان ها دارد! ماجراهاي تلخ و شيرين، حادثه هاي بزرگ و كوچك، دوستى ها، دشمنى ها، پيوندها، جدائى ها، عشق ها، جنگ ها، شادى ها، غم ها، رويش ها، ريزش ها، بسيارى از انسان ها، پيش از ما آمده اند و رفته اند و بسيارى هم خواهند آمد كه ما نباشيم و ايشان را نبينيم و البته آنان نيز ماندگار نيستند و نخواهند بود! انسان دوست دارد از گذشته ها بسيارى از مطالب را بداند، آنها كه قبل از ما بودند چه كردند و سرنوشت شان چگونه رقم خورد؟ داستان شان چه بود؟ چه كردند و چه بر سرشان آمد؟ اگر پيروز شدند،عوامل پيروزي شان چه بود؟ اگر شكست خوردند و مغلوب شدند،دليل شكست شان چه بود؟ دستاورد زندگى شان چه بود؟ چرا خوشبخت شدند يا چرا تيره روز گشتند؟ به اهداف شان رسيدند يا ناكام ماندند؟ خوب زندگى كردند يا بد؟فرجام بدى ها و بدها چه شد ؟حق به حقدار رسيد يا نرسيد..؟ 

گفتم “داستان”؛ خوب است بگويم كه انسان با داستان،  پيوند شگفتى دارد! هيچكس را نمى يابيد كه به داستان علاقه نداشته باشد؛ هيچ حركت آموزشى، هدايتى، تبليغى را نمى يابيد كه نيازمند به داستان نباشد و از داستان براي اهدافش بهره نگرفته باشد! همه كتاب هاي آسمانى، داستان گفته اند؛ تاريخ را ورق زده اند؛ ماجراي گذشتگان را مرور كرده اند و بر پيام نهفته در آن داستان ها،تاكيد نموده اند و خواستار عبرت آموزي  از آن داستان ها شده اند. به خاطر همين علاقه انسان به داستان بوده كه بسيارى به سوى قصه پردازى و افسانه سازى و داستان هاى ساختگى و تخيلى رفته اند و صدها هزار،از اين رديف داستان ها در فرهنگ ملت ها، پديد آمده است.حتى اگر قهرمانانى نداشتند كه به آنان ببالند، براى خود قهرمانانى تراشيده اند و از آنها اسطوره ها ساخته اند و به آنها افتخار كرده اند و براي فرزندان شان آن قصه ها را سينه به سينه نقل كرده اند يا نوشته اند.لذا هيچ فرهنگى از داستان، خالي نيست و بدون داستان،زندگى راست نمى آيد!

از ميان هزاران داستان، ناگزير از گزينش بوديم .لازم بود به سراغ منابعى رويم كه مطمئن باشيم داستان،حقيقى است و چه منبعى بالاتر و راستگوتر از خدا! لذا به سراغ كتاب الاهى و پيشوايان دين رفتيم كه مطمئن ترين منابع براى داستان هاى ما بودند.قرآن کریم سرشار از قصص و گزارش‌ های تاریخی مربوط به امّت‌ های پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است.از شاخصه‌ های نقل داستان‌ ها در قرآن کریم عبرت‌ آموزی و الگوبرداری از اولیای خداست؛ لذا برجسته‌ نمودن شخصیّت‌ های قرآنی با رویکرد الگوسازی، دعوت به تفكر و نگرش خردگرایانه به گزارش‌ ها و داستان ها، همچنین توجّه به کیفیّت وقایع، فراخواندن مخاطبان به حضور و شهود برای پرهیز از گرایش به افسانه‌ با بهره جستن از واژه‌های “نبأ”، “قصص” و “عبرت”است که موجب روی آوردن به واقع‌ گرایی مى شود و مؤلّفه‌ های آن به دلیل بُعد وحیانی و حقّانیّت این گزاره‌ ها و حضور اشخاص حقیقی در آنها، موجب تفوّق قرآن بر سایر کتب دینی و تاریخی شده و از قرآن متنی فراتاریخی ساخته است.

همين جا بايد بگويم ذکر قصص و وقایع در قرآن، موجب تحوّل در سنّت تاریخ‌ نویسی شده است و چون هدف آن عبرت‌ آموزی، جذّابیّت، قابل فهم بودن و انتقال مفاهیم به صورت غیرمستقیم بوده، اهمیّت خاص و ممتازی نسبت به دیگر کتب دینی و تاریخی دارد. توجّه به اهداف، اُسلوب و حکمت قصص قرآن نشان مى دهد كه انسان ، مختار است و جبر تاريخى معنا ندارد زيرا در اين داستان ها شاهد توانایی انسان بر عصیان و سرپیچی حتّی از فرمان خداوند هستيم و این خود بهترین دلیل اختیار و آزادی انسان در انتخاب و عدم انتخاب مسیر هدایت است. تلاش تاریخی انبیاء در قامت ذکر وقایع موثّق تاریخی با به‌ کارگیری عقل، خود نمونه‌ ای از تاریخی هدفمند است. این کتاب بدون نیاز به هیچ میانجی به کمک انتخاب یکی از بهترین و ملموس‌ ترین راه‌های ارتباطی بشر، یعنی داستان، دریای بیکران معرفت خود را در اختیار همگان قرار داده است تا هر کس به فراخور حال خود بتواند از این خوان وسیع الهی بهره‌ مند گردد. پس می‌ توان گفت مقصود  قرآن از نقل قصص، همان‌ گونه که بارها خود قرآن نتیجه گیری کرده، برای پندگیری از تجارب گذشتگان است و ما بر سر اين سفره هستيم تا داستان زندگى را بشنويم!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *