حلاج

 

 

در ميان مشايخ صوفيه،حلاج ، يكي از ناموران است.شهرت او به خاطر باور حلول و اتحاد و دعوى خدايي است كه سرانجام هم به قتل او توسط مفتيان اهل سنت در بغداد انجاميد.مولوى گويد:گفت فرعوني اَنا الحق گشت پست  /  گفت منصوري اَنا الحق و برست؛ و نيز:چون قلم در دست غدّارى بُوَد/ لاجرم منصور بر دارى بود.حافظ هم گويد:   گفت آن يار كزو گشت سرِ دار بلند/ جرمش آن بود كه اسرار هويدا مي‌ كرد! حسين بن منصور حلاج (٢٤٤-٣٠٩ه.ق) قسمتى از عمر خود را صرف زهد و ریاضت كرده، و مقامات صوفیه را از مرتبه تبتل تا فنا طى كرد اما سخنانى كه بدو منسوب شد او را مورد سوء ظن شدید متشرعه ساخت.مسافرت هاى تبلیغى كه طى آنها از وى كرامات توأم با دعوى و شطحیات غیر قابل قبول مثل قول «انا الحق» نقل مى‏ شد، حتى مشایخ صوفیه را هم نسبت به وى متردد یا بد گمان ساخت به طورى كه به چشم مظهریت یا الوهیت در او مى‏ نگریستند و او را متهم به اعتقاد حلول و اتحاد نمودند.ابن داوود ، فقیه ظاهرى كه قول حلول و اتحاد را در او متضمن كفر یافت به لزوم قتل او فتوا داد. اما نظر مخالف فقیه رقیب شافعى مذهب او، ابن سریج مانع از تنفیذ آن فتوا گشت.

بعد از حلاج، شاگردش فارس دینورى هم كه حلاجیان بدو منسوبند،شبيه سخنان او را اظهار كردند و مورد تبرى و طعن اكثر صوفیه واقع شدند (هجویرى،كشف المحجوب/١٦٤)؛ لذا اسناد قول به حلول و اتحاد به حلاج قولى است كه سابقه قدیم دارد و نزد قدما از معاصران او و نيز آثار خودش هم مذكور است.در اشعار حلاج عقيده حلول و اتحاد به چشم مى خورد ، مثلاً در كتاب طواسين مى گويد :عجبت منك و منى يا منية المتمّنى/أدنيتني منك حتّى ظننت أنّك أنّي يعنى از تو در شگفت شدم ، از خود هم در شگفت ماندم اى آرزوى هر آرزومند؛ مرا چنان به خود نزديك ساختى كه پنداشتم تو منى و در وجود چنان غايب شدم كه مرا در خود فانى ساختى.و نيز گويد:سبحان من أظهر ناسوته/سرّ سنا لاهوته الثاقب/ثمّ بدا في خلقه ظاهراً/في صورة الآكل و الشارب؛يعنى منزه است آنكه عالم ناسوت را پديد آورد و الوهيت خويش را بدين سان آشكار ساخت ، سپس از مخلوقاتش سر بر آورد و خود را خورنده و نوشنده نشان داد! صوفيان گويند:همانطور كه درخت مشتعلى به موسى «إنّني أنا اللَّه» گفت ، حلاج فانى شده و به حق واصل شده و أنا الحقّ گفت و به قول شبسترى : روا باشد أنا الحقّ از درختى/چرا نبود روا از نيكبختى!

 

طبرسى نام حلاج را در زمره افرادى مى آورد كه از جانب امام زمان(ع) توقيعى در جهت لعن و برائت از وى به همراه ابن هلال و شلمغانى صادر شده است(احتجاج٤٧٤/٢). ابوسهل نوبختى در بغداد و ابن بابويه در قم همزمان به انگيزه مبارزه با غلو و انحرافات فكرى با منصور حلاج، مبارزه و وى را از آن دو شهر بيرون كردند و براى نقد مطالب او، شيخ صدوق كتاب (ابطال الغلو و التقصير) و اسماعيل بن على نوبختى كتاب (الردّ على الغلاة) را تأليف نمودند. مورخان اتهامات حلاج را كه در دادگاه مطرح شد،چنين نوشته اند: ادعاى خدايى (نامه اى در منطقه اى به نام دينور كرمانشاه از يكى مريدان وى به دست آمد كه حلاج در آن نوشته بود : از رحمان رحيم به فلان بن فلان)؛ اعتقاد به حلول و اتحاد كه از سخنانش بر مى آمد؛ تبديل عبادات به ويژه حج (وى براى مريدانش جايگزينى درست كرده بود كه به جاى رفتن به مكه در خانه احرام كنيد و در جايى نيت و به جاى كعبه آنجا را طواف كنيد)سحر و جادوگرى(عروس حلاج در دادگاه چهل مورد آنها را نقل كرده است؛ دفاع از شيطان و فرعون در كتاب طواسين(تاريخ تصوف ايران/١٣١-١٥٠).

در طول تاريخ علماى بزرگ شيعه با افكار حلاج به مخالفت برخاسته اند از آن جمله اند: ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى ، سومين وكيل خاص امام زمان عليه السلام(م ٣٢٦) كه توقيع امام عليه شلمغانى و امثال او را رونمائى نمود؛محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد(م٤١٣) ، كه به حق هرچه از شيعه مانده از زحمات اوست وحتّى مخالفان او و مذهب تشيّع هنوز وى را مجدد شيعه در رأس سده چهارم دانسته اند؛شيخ محمّد أبى يعقوب معروف به ابن نديم بغدادى (م٣٣٧)؛على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى پدر شيخ صدوق(م٣٢٩) ؛شيخ الطائفه محمّد بن حسن طوسى(م٤٦٠)؛ مقدس اردبيلى ، فقيه و متكلم و عارف بزرگ شيعى ؛محدث بزرگ شيخ محمد بن حسن بن حر عاملى(م١١٠٤) نويسنده كتاب «رسالة الاثنى عشريّه في الردّ على الصوفيّه» و ديگر از دانشمندان.حلاج ،سرانجام به اتهام دعاوى كفرگونه و گرایش هاى اتحادى و حلولى الحادى، محبوس و به فتواى محمد بن داوود ، فقيه فرقه «ظاهريه» و به فرمان حامد بن عباس(در ذيقعده٣٠٩) به دار آويخته شد اما افكار او در ميان صوفيان بعد ادامه يافت…

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *