اجبار و اكراه

 

 

بعضي ها در شرايط اجبار خانواده يا قبيله يا حزب يا حكومت،تظاهر به دينداري مى كنند اما هنوز به دين ، ايمان نياورده اند و يا تحت تأثير آن اجبار و فشار، نوعى مقاومت منفي پيدا كرده و احساس قلبي خوبي نسبت به دين ندارند.كسانى كه موجب اين فشار مى شوند،فكر مى كنند دارند كار خوبي مى كنند و دين را يارى مى نمايند، در حاليكه امور قلبي ،اجبارپذبر نيستند و پس از رفع فشار، افراد ماهيت خود را نشان مى دهند.بعضى متدينين نيز فرزندان خود را با روش هاي زور و فشار مى خواهند به دين وارد كنند كه بعضاً نتيجه عكس هم مى گيرند.آيا خود خدا و دين با اين شيوه ها موافق اند؟ من نظر خود را مى گويم،محمد و هادي هم نظرشان را بگويند. به نظر من خداوند خواهان زور براي پذيرش دين توسط انسان ها نيست.قرآن به صراحت،هرگونه اجبار و فشار را براي پذيرش دين، نفى نموده و فرموده:لا إكراهَ في الدين قد تبين الرشد من الغَيّ يعنى هيچگونه اجبار و اكراهى در دين وجود ندارد، همانا راه رشد و حق از راه باطل تبيين و جدا شده است(بقره/٢٥٦).وقتى همه چيز براي خرد انساني آشكار است و مى تواند به روشنى حقيقت را در پناه عقل خويش دريابد،چه نيازي است به اجبار و زور؟! 

محمد : همان طور كه مسعود گفت خداوند وظيفه پيامبر را فقط ابلاغ و رساندن پيام الاهى معرفي مى نمايد و مى فرمايد”وَ ما عَلَی الرَّسولِ اِلاَّالبَلاغُ” يعنى بر پيامبر جز وظيفه ابلاغ نيست(مائده/٩٩) و رسماً اعلام مى دارد كه اي پيامبر،تو يادآور هستى و بر آنها سيطره و تسلط نداري:”اِنَّما اَنتَ مُذَکِّر لَستَ عَلَیهِم بِمُصَیطِر”(غاشيه/٢١ و٢٢).اين آیه در جواب کسانی است که پس از مغلوب شدن کافران در جنگ ، پذیرش اسلام را از ناحیه آنان اجباری می‌ دانستند، چنانکه امروزه نیز بر اسلام خرده می‌ گیرند که این دین با جنگ مسلحانه پیش رفته است. قرآن در پاسخ به این توهم ، از واقعیتی عینی خبر می‌دهد که اسلام آنان با اکراه نبوده، بلکه با رضایت قلبی انجام گرفته است. بنابراین، جهاد در اسلام برای تحمیل عقیده و اجبار بر پذیرش دین نیست تا کسی ادعا کند که با اصل آزادی و انتخاب ناسازگار است، بلکه جهاد برای دفع موانع است. لذا به مسلمانان هشدار مى دهد كه کافران را به پذیرش دین وادار نکنید. بر پایه این تفسیر آیه در مقام نهی و حکم آن انشایی است و به مسلمانان گوشزد می‌کند که کافران را به پذیرش اسلام وادار نکنید، چون اگر آن‌ها پیرو ادیان توحیدی و در زمره اهل کتاب‌ اند می‌توانند بر دین خود بمانند و با عمل به شرایط ذمّه در کنار مسلمانان زندگی کنند و کسی متعرض جان و مال آنها نشود…

هادي هم وارد بحث شد و گفت: حوزه امور قلبی خارج از حکومت زور و اکراه و اجبار است؛یعنی نمی توان با اجبار مطلبى را به قلب وارد کرد و قلب را وادار به پذیرش آن نمود.من به آياتى از قرآن اشاره مى كنم:” بگو اين [سخن] حق و از سوى پروردگارتان است؛ هر كس كه خواهد ايمان بياورد، و هر كس كه خواهد كفر ورزد”(كهف/٢٩)؛”و اگر خداوند مى‌ خواست، شرك نمى‌ ورزيدند، و ما تو را نگهبان آنان نگماشته‌ايم و تو وكيل و كارساز آنان نيستى(وَ لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَكُوا وَ مَا جَعَلْنَاکَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ،انعام/١٠٧)؛”و اگر پروردگارت [به اراده حتمى] مى‌ خواست، تمامى اهل زمين ايمان مى‌ آوردند، پس آيا تو مردم را به اكراه وا مى‌ دارى تا اين كه مومن شوند؟!(وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِي الاَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُوْمِنِينَ،يونس/٩٩)؛”و اگر خداوند مى خواست، آنان را بر طريق هدايت فرا مى آورد؛ پس، از نادانان مباش”(وَ لَوْ شَاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ،انعام/٣٥)؛”بگو حجّت رسا و روشن از آنِ خداوند است؛ و اگر مى‌خواست همگى شما را هدايت مى‌كرد”(قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ،انعام/١٤٩)؛”آيا ما شما را در حالى كه بدان اكراه داريد، به آن وادار كنيم؟!”(أَنـُلْزِمُكُمُوهَا وَ أَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ،هود/٢٨)…

و در مورد سيره پيامبر و اهل بيت هم گفت:پيامبر نه در دوران سخت مكّى و نه در دوران پرتلاطم مدنى، به هيچ روى دعوت و پيام خود را به كسى تحميل نكرد؛نه در دوران محكوميت و ناتوانى و نه در دوران حاكميت و توانايى.فتح مكّه به سال هشتم پس از هجرت در واقع نقطه پايان‌ قدرت سياسى مشركان به ويژه قريش بود. مكّه بدون خونريزى فتح شد و با رحمت آرام گشت. بسيارى از آنان كه تا پيش از آن با پيامبر و مسلمانان جنگيده بودند و دشمنى‌ ها نموده بودند بدون اجبار اسلام آوردند.او مى فرمود:” بى گمان اين دين استوار و پابرجا است، پس با نرمى و ملايمت بدان وارد شويد و در آن پيش رويد، و عبادت خدا را بر بندگان خدا تحميل نكنيد و به اكراه به عبادت نكشيد كه در اين صورت به سواركار درمانده‌ اى مى‌مانيد كه نه راهى پيموده و نه مركبى برايش به جا مانده است!”(بحارالانوار٢١١/٦٨). امير مومنان هم فرمود:”مرا نرسد كه شما را به چيزى وا دارم كه ناخوش مى‌انگاريد”(لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ،نهج البلاغه،خ٢٠٨).لذا اكراه و اجبار در دين و ديندارى بى معناست و لازم است به عنوان آسيبى جدّى و پر خطر از آن پرهيز شود…

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *