نبوت

 

 

صوفيان از همان قرن دوم راه جديدي را در مقابل راه نبوت و امامت ايجاد كردند و مسير خود را از مسير شريعت و تعبد به آنچه پيامبر اكرم(ص) به عنوان وحى آورده بودند،جدا كردند. آنها به صراحت سه اصطلاح شريعت،طريقت و حقيقت را جعل نمودند و شريعت را پوسته دين گفتند و خود را با آدابي مجعول كه آن را طريقت نام نهادند،طالب حقيقت(خدا)معرفى نمودند. عدم تقیّد به شریعت و آداب دینی و بى توجهى و یا کم مهرى نسبت به احکام و تکالیف الهی،آنان را به راهى موازي با راه نبوت كشاند و در جايگاهى براي ايجاد مكتبي خاص با آداب و تكاليفى ويژه و رهبرانى خاص به نام اقطاب و عبادتگاهى مخصوص به نام خانقاه به جاي مسجد قرار داد. آنها در مقابل وحى، موضوع كشف و واردات قلبيه و رويا و امثال آن را مطرح نمودند و رهبران خود را داراي اين مقام شمردند و سخن آنان را با هر محتوايي در حكم وحى قلمداد نموده و تبعيت از آن را بر خود واجب شمردند…

احسان طالب توضيح افزون تر شد،گفتم: از حدود اوائل قرن دوم هجری کم کم کلمه «صوفی» و طریقه تصوف شنیده شد که خود را سالکان طریق حق و عارفان الهی می دانستند؛ اما عرفان آنها با مبانی طریقتی پيامبر و اهل بيت سازگاری و مطابقت نداشت. روش آنها بر كتاب و سنت مبتنى نبود و ریشه های التقاطی خود را از آموزه های نوافلاطونیان و هم نحله های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان های هندی و شرقی وام گرفته بود. اولین و معروف ترین چهره متصوفه، ابوهاشم کوفی بود که او و مرام و عقیده اش مورد نکوهش شدید امام صادق(ع) قرار گرفت؛ چنانکه از امام حسن عسکری (ع ) نقل است که از امام صادق (ع ) پرسیدند: ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است؟ فرمود: “انّه فاسد العقیده جدّاً” يعنى واقعاً او شخص فاسدالعقیده ای است. و در ادامه فرمود: “و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد”(سفینه البحار،٥٧/٢).

علاوه بر ابوهاشم در این دوره می توان از ابراهیم ادهم و ذوالنون مصری اشاره کرد که به هر حال طریقه و بدعت آنها باز به نسبت دوره های بعد، در ابتدا ساده بودند. رویارویی ائمه بعد از امام صادق(ع) با آنها به ویژه امام رضا(ع) که می فرمود:”کسی دم از صوفیه نمی زند مگر از روی خدعه یا گمراهی و یا [در خوش بینانه ترین شكل] از روی حماقت”.(همان/٥٨ و٣٠؛حديقة الشيعه/٦٠٥) و نیز امام هادی (ع) که همه فرقه های صوفیه را بی استثناء از مخالفین اهل بیت(ع) می دانست و می فرمود “الصوفیه کلهم من مخالفینا”(سفينة البحار٥٨/٢؛،الاثني عشريه/٢٨). ولی از قرن سوم به بعد دامنه تصوف وسعت یافت و مایه های ذوقی و شعری در آن پیدا شد. اوج تعلیمات نظری صوفیه به قرن ششم و به دست محی الدین ابن عربی مشهور به شیخ اکبر متوفای سال ۵۶۰ صورت پذیرفت. بر اثر انشعابات متعدد در مشرب تصوف، فرقه های مختلفی بوجود آمد که هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعیت خود در برابر فرقه های دیگر و علمای مکتب اهل بیت (ع) برمی آمد… 

برخى از ويژگى هاي اين مكتب را مى توان اين گونه ذكر كرد:تقید به آداب و رسوم خرافى و اختراعات غیر دینی و ذکرها و وردهایى که نه تنها فاقد اسناد معتبرند بلکه یا بدعت بزرگان هر فرقه اند و یا برداشت های التقاطی از سنّت های غیر اسلامی می باشند؛جعل «خانقاه» در مقابل «مسجد»؛ بنا بر گزارش عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس»، اولین خانقاه توسط امیری ترسایی (مسیحی) در منطقه شامات (مرکز فرماندهی دشمنان اهل بیت) ساخته و تقدیم دراویش شد! به ویژه از قرن هفتم به بعد «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد رواج یافت؛ اعتقاد به سه رکن: شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم؛ به گونه ای که برخی از فرقه های آنها معتقدند که اگر سالکی به حقیقت و یقین رسید دیگر نیازی به شریعت ندارد و می تواند اعمال عبادی و وظایف شرعی خود را انجام ندهد! در صورتی که بنای اهلبیت (ع) تأکید بر حفظ شعائر و ظواهر شریعت محمدی (ص) در همه احوال بوده است؛اعتقاد به مهدویت نوعیه كه قطب فرقه را در تقابل با مهدویت شخصیه يعنى حضرت مهدى(ع) قرار داده و براي او شأنى آن گونه ادعا نمودند و در تاريخ تصوف کسانی ادعای «مهدویت نوعیه» کرده و با توّهم امام زمان بودن خروج کرده اند! همچون درویش محمد نوربخش ـ سر سلسله نوربخشیه و ذهبیه از سلاسل معرفیه ـ كه در قرن هشتم به نام مهدی موعود خروج کرد اما به دست امیر تیمور گورکانی گرفتار و تأدیب گردید!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *